[Musketeer] پایان راه

Day 869, 11:17 Published in Iran Iran by Musketeer Holding



خب نوبت ما هم رسید. راست میگن خدا خوبا رو دستچین میکنه :دی
راستش چیز خیلی خاصی ندارم که بگم. گفتنی زیاده، زیادتر از اون چیزی که به نظر میاد، ولی عادت ندارم خودم رو خالی کنم. گو اینکه با یک آرتیکل سروته اش هم نمیآد

به هرحال، یک چیزایی هست که واقعا باید بگم... خب خیلیاتون چند روزه که میدونید من دارم میرم، یعنی در حقیقت همین الآنش زیادی هستم! اگه دیشب خونه میرفتم حتما این آرتیکل رو دیروز میدیدید. ولی قسمت اینجوری بود که امشب بزنمش. به هر حال دلیل رفتنم رو خیلیا پرسیدید، واقعا دلایل خوبی دارم، ولی چون هیچ توقعی ندارم که شما رو هم قانع کنم به رفتن (همچین قصدی هم ندارم) کاری به بعضی دلایل ندارم، بمونید تو خماریش :دی ولی مثلا یکیش متحد بودن ایران با روسیه و انگلیس هست. فکر کنم تا حالا هرچی فحش به دولت و نظام تو واقعیت میدادیم به خودمون برمیگرده! حتی دولت مجازیمون، رفتار مجازیمون، کلا خود مجازیمون هم مثل واقعیتمون هست

من از این بازی هیچوقت قدرت و ثروت نخواستم، ولو اینکه اصلا این بازی همچین چیزایی نداره که بخواد به آدم بده. اریپابلیک واقعا تجربه ی جالبی بود، انکارش نمیکنم، خیلی چیزا دیدم که شاید تا آخر عمرم نمیدیدم. با آدمای زیادی آشنا شدم، و خیلی مدل آدمها رو دیدم. وارد جزئیات نمیشیم چون بعضیا ناراحت میشن، ولی خواستم بگم که آشنایی به هر کدومتون برام یک درس بود برای زندگی واقعیم... چند تا دوست پیدا کردم که فکر نمیکنم بتونم فراموششون کنم، و فکر میکنم مهمترین دستاورد اریپابلیک برای من همین بود :دی

من واقعا آدم جالبی نیستم، خودم میدونم خیلی مشکل اخلاقی دارم!... ولی تو کل زندگیم سعی کردم اسمم درست باشه و اطرافیانم بتونن بهم راحت اعتماد کنن، وقتی اسمم میاد فحش ندن بهم. خیلیاتون میدونید اینکه میگم حقیقت داره. حالا اینکه چقدر تونستم موفق باشم... خدا میدونه... توی اونیکی بازی هم همینطور پیش رفتم و هرگز اجازه ندادم اسمم لکه دار بشه. میدونم بعضیا میگن برو بابا ر..دی با این اسمت ای خائن بییییپ! ولی در وحله ی اول بهشون میگم "بابا؟!" و بعد هم اینکه هرچی رو دوست دارن قبول کنن من کاری از دستم بر نمیآد

هرگز هم خودم رو در حدی ندیدم که بخوام نصیحت کنم یا بگم اگه فلان کار رو کنید ایران پیشرفت میکنه و .... ولی یک چیزی رو میدونم، تا وقتی اشتباهات همدیگه مدام گوشزد میکنم، و به جای اینکه ازشون پلی بسازیم برای پیشرفتمون، چماقش میکنیم برای کوبیدن تو سر همدیگه، هیچوقت هیچ پیشرفتی نمی بینیم. اول هم خودم رو میگم که خیلی اخلاق بدی دارم و این که الآن گفتم رو خودم هم نمیتونم رعایت کنم.
این چیزی که گفتم همونیه که شما بعضیاتون بهش میگید اتحاد. منظور من این نیست همه یکصدا بشن! منظورم اینه که همدیگه رو اصلاح کنن. هیچکس کامل نیست و هممون نقص هایی داریم. ولی اگه مغذهای معیوبی مثل مال من با مغذهای پدیده ای مثل شماها با هم کار کنه احتمالا نتیجه ی بهتری میده :دی

فضای مسموم کشور رو خودتون میبینید هر روز. همه مثلا برای پیشرفت کشور کار می کنیم، ولی هر کسی به شیوه ی خودش عمل میکنه و میخواد خودش صاحب این افتخار باشه که ایران رو پیشرفت بده. هیچکس حاظر نیست اجازه بده کس دیگه این کار رو بکنه و این افتخار رو همه فقط برای خودمون میخوایم. همین باعث شده فقط درجا بزنیم! فکر میکنید میشه چند گروه نه یکصدا، بلکه فقط هماهنگ با همدیگه سعی کنن به هدف مشترکشون برسن؟ فکر کنم بشه، ولی این وسط هم یک نفر باید از خودگذشتگی کنه. هر کسی بزرگتر باشه این کار رو میکنه، خب من خیلی به این موضوع فکرکردم، ولی واقعا من آدم پستی هستم و نتونستم غرورم رو بشکنم، واقعا روح بزرگی میخواد برای این که آدم بتونه غرور خودش رو بشکنه و پیش قدم بشه تو این موضوع


خب همونطور که گفتم، نمیخوام زیاد حرف بزنم ولی بیشتر از اونی که میخواستم شد
دیگه فکر کنم به اندازه کافی کشیدم! ولم کنید دیگه بزارید راحت باشم

به عنوان آخرین کلام، از دوستای خوبم تشکر میکنم. خیلی اذیتتون کردم، ببخشید و حلال کنید. و اگه حلال نمیکنید نشون میده چه آدمای عقده ای هستید، همون بهتر اصلا حلال نکنید هرچی کردم حقتون بوده :دی






تو تو غربت وطنی و من تو غربت غربم و ... دوریم از هم ولی با تو یکیه قلبم
جای من نفس بکش اگر چه سخته ... بپاش شعرم و رو خاک و لخته لخته
که این خاک و منو تو به خاک نشوندیم ... ما کشتیمش و رو سرش روضه خوندیم
تو خسته ای مث خاکمونی مث خودم ... منم زور میزنم که مثلا زندم
منو طوری از خودش روند اجتماع ... چرا چون حس میکردم اشتباهه
چون درو دیوار و آدماش بوی غم میداد ... خاک مرده مث قبره جسد میخواد
مث یه ماهی تو خلاف جریان آب ... سخته وقی دریا خودش صیاده
نه برادر و خواهر و مادر و پدر ... نه دوست و رفیق و همسایه همسر
همه مث سایه ان و میچرخن دورت ... مث ارواحی شدن که فقط راه میرن
آره سخته غربت و بحث خاک نیس ... بود چشم ما از روز تولد خیس
ما قامت شکسته اون حرفیم ... ما الفیم یا علف نفهمیدیم
هرجا لازم بشه ملت غیوریم ... خر از پل که گذشت خس و خاشاکیم
(مرده این بار دلم دلم ... بی شک هرجا برم برم
غم با منه اشک با منه درد با منه ... این درد غربت، هم قفس)



======================================== ============

When it started we had high hopes;
now my back's on the line, my back's on the ropes...
When it started we were alright,
but night makes a fool of us in daylight.

There we were dying of frustration,
saying, "Lord lead me not into temptation."
But it's not easy when she turns you on...
since they've gone.

If you'd only, if you'd only say yes.
Whether you will is anybody's guess.
God only, God knows I'm trying my best,
but I'm just so tired of this loneliness.

======================================== ============


Musketeer
Day 869