حقیقت چیست ؟

Day 389, 05:56 Published in Iran Iran by Van HeIsing

طی چند روز گذشته شاهد مقالاتی بودیم که اکثرا به جنجال و تخریب شخصیت دیگران و تهمتها یی بودیم که بعد از چند روز این سوال به ذهن میرسد که آیا این حرکتها برنامه ریزی شده بوده و دنبال هدف خاصی بودند یا همه مسائل جدا از هم بودند
من چند تا از مقاله ها را براتون با لینک و خلاصه آنها گلچین کردم که در زیر براتون قرار میدم
هدف از این مقاله برهم زدن نظم یا انتقام یا حمایت از شخص خاصی نیست چون طی چند روز آینده درگیر جنگ خواهیم بود بهتر دیدم به عنوان وزیر جنگ تعدادی حوادث اخیر را عنوان کنم تا در وسط جنگ با بحران مواجه نشویم و مردم اطلاعات بیشتری بدست بیاورندو به آتشهای پنهان دامن نزنند


کمی به قبل بر میگردیم
دقیقا سی روز قبل سعید مقاله زیر را چاپ کرد
با عنوان ارتش ایران
http://www.erepublik.com/en/article/-1-697744/1
در این مقاله دلیل شروع انقلاب در پاکستان توضیح داده شده خودتون باید کامل بخونید تا متوجه بشید هر چی امروز در جریان هست دقیقا به اون مقاله مربوط میشه
از اون روز به بعد اتفاقاتی زیادی افتاد هدف اصلی اون انقلاب که حمایت از چند نفر برای اینکه ارتش ایران چند تا ژنرال داشته باشه ( با توجه به تغییر سیستم جنگ و کم بودن امکانات ) کلا تحریف شد و کل ایران خواستار دریافت بودجه از دولت شد که از آنروز به بعد کسانی که کمک شدند به دستمال کش و کسانی که کمک نشدند تبدیل به دشمن جونی حکومت شدند
و این هم نشان دهنده خصوصیات کامل بشری هست و نباید از کسی ناراحت شد اگر از دور نگاه کنی همه به نوعی بیگناه و همه به نوعی گناهکار هستند حالا بحث اصلی این مقاله این نیست بلکه اتفاقات بعد از این انقلاب هست

بعد انقلاب که هدف کلی آن تحریف شد . هدف به تشکیل یک حکومت در چین تحت قیومت ایران گرفته شده حزب زده شد تعدادی رفتند تعدادی برگشتند و آخر آن شد که امروز میبینید بعد تشکیل حکومت حوادثی رخ داد که مهمترینشان را ذکر میکنم


اولین مقاله هشت روز پیش توسط گنده چاپ شد
با تیتر اتفاقات چین و پاکستان

http://www.erepublik.com/en/article/-1-705570/1

در این مقاله به برداشتهای جناب آرشام از خزانه چین اشاره شده حالا دلایل اینکار را میتوانید در گفته های خود آرشام پیدا کنید
و از بلاش خواسته شده با دولت ایران همکاری کند
و کارهایی که از بلاش به عنوان حکومت خواسته شده در مقاله به صورت صریح بیان شده


بعد دوروز بالاش مقاله ای چاپ کرد با این عنوان
آخرین مهلت برای دولت
http://www.erepublik.com/en/article/-1-706997/1

در این مقاله از دولت ایران خواسته شده که برنامه های خود را در مورد چین ارائه بدهد و گنده هم خواسته های دولت را به لینک بالا ( اتفاقات چین و پاکستان ) ارجاع داده از چاپ شدن این مقاله اینجور میشه فهمید که دولت چین خواسته های دولت در مقاله ذکر شده را نپذیرفته و به دنبال خواسته های دیگری هست و در صورت ندادن خواسته جدید و پافشاری دولت بر خواسته های پیشین خود درست به کارهایی خواهد زد که مسئولیتش به عهده بلاش نخواهد بود ( این جمله در مقاله از طرف بالاش ذکر شده )


درست همان روز و چند ساعت بعد از زدن این مقاله یک مقاله دیگر چاپ شد با عنوان درخواست استیضاح رییس جمهور
http://www.erepublik.com/en/article/-1-707070/1
قسمت از این مقاله را نقل قول میکنم

"به طور خلاصه: ایشون به دلیل بی لیاقتی در امور کشوری باید استیضاح بشه.
نمی دونم چرا یکی یک بار رییس جمهور میشه همه ازش می ترسند؟
کشور دست یک باند افتاده که به خاطر همین من از دور قبل انتخابات کناره گیری کردم"

و یک جمله بسیار زیبا از ایشون
"بزرگانی که قبلا باهاشون صحبت کردم. اینجا نظر مثبت خودشون رو اعلام کنند."

در کامنتها هم یک جمله از آرشام بیشتر از همه منو به خودش جلب کرد
"آقا از چی میترسید جمع شید از ریشه بزنیم"

من امروز این کامنت را نیافتم گمون کنم پاک شده

این مقاله دقیقا یکی از اون کارهایی هست که بلاش در مقاله درخواست از دولت قول آن را داده بود


بعد این مقاله دولت اقدام به زدن مقاله معرفی کابینه کرد
http://www.erepublik.com/en/article/-1-707599/1
در این مقاله نیز شاهد بزرگانی بودیم که در مسیر همان جمله زیبای بلاش حرکت میکردند

دو روز بعد این ماجرا این مقاله چاپ شد
نمود کامل باند بازی
http://www.erepublik.com/en/article/-1-707819/1
در این مقاله گفته شده که گنده فاسد اقتصادی هست ولی یک جمله و یا یک لینک که چه موقع دچار فساد شده و چه مقدار به جیبش زده اشاره ای نشده در عوض سه تا ارشیو چت گذاشته شده که در وهله اول خود بالاش را در مظن اتهام قرار میدهد
در آرشیو اول بعد یکی مذاکره ای که برای معامله در آینده صورت گرفته به بالاش پیشنهاد فروش دیوار دفاعی داده شده و از مزایای این کار این مورد آمده که از مولتی سازی برای شما بهتر هستو بهتره به خرید دیوار راضی بشید
در آرشیو دوم ماجرای خزانه چین هست و درآرشیو سوم از بالاش خواسته شده که جنجال بپا نکند
هر قدر هم در این مقاله خواسته شد تهمتهایی که میزنید به گنده و اعضای دولت ( وقتی به یک مجموعه تهمت زده میشود کل آن زیر مجموعه زیر سوال میرود ) ثابت کنید جوابهایی که داده شد عبارت بودند از

آتیلا: خیلی ممنون از ماسمالیت
مبهمه
این تیکه رو واضح بگو
آقاجان گه کاری رو نمیشه ماست مالی کرد

والله به دیوار میگفتی حالی مشد ما گفتیم کجا و کی و چه مقدار پول دزدیده شده و فساد چیست این هم جوابهایی بود که ما دریافت کردیم و این نشان میده که به دنبال جواب دادن یا جواب گرفتن نسیتند بلکه هدف چیز دیگریست

حالا در این حین چه اتفاقاتی افتاده
اول به این لینک سر بزنید
http://www.erepublik.com/en/USA/law/1306
در این لینک در خواست پیمان نظامی هست که بلاش به کشور آمریکا فرستاده و با آکثریت آرا رد شده
تاریخ این لایحه برابر با آخرین مقاله بالاش هست
جالبه که در این مقاله جنگ با پاکستان به شدت نهی شده و به خطراتی اشاره شده که در جنگ پاکستان وجود دارد
نگو این خطر همون چین هست که تا چند ساعت دیگه متحد آمریکا خواهد شد چون احتمال این دارد که ایران بعد فتح پاکستان اقدام به تسخیر چین هم وجود دارد پس باید محکم کاری کرد

یک مقاله دیگر هم به تاریخ دیروز از روزنامه های آمریکا پیدا کردیم که بسیا بسیار جالب بود
http://www.erepublik.com/en/article/-the-congressman-interview-article-002-dec-12-2008-708534/1
در این مقاله یک خبرنگار بایکی از کنگره های آمریکا مصاحبه کرده و اونو چاپ کرده
این نماینده کنگره
tdwester
نام داره دومین باره که کنگرسمن میشه از ایالت فلوریدا و از حذب کارگران آمریکا هست
ترجمه اون قسمت که به ایران و چین مربوط میشه این هست


"بعد من ازش پرسیدم، جنگ با بقیه ی کشورهای پیس چگونه شروع خواهد شد
پاسخ داد: من فکر نمیکنم مجبور باشیم در رابطه مکزیک یا ایتالیا خیلی نگران باشیم. من فکر میکنم معضل بزرگ بعدی ما چین، ایران، اندونزی هستند. من توسط رئیس جمهور چین یک پیشنهاد رشوه داشتم و همینطور تعدادی دیگه از نمایندگان مجلس. حالا اون 300 گلد رو در ازای ام پی پی پیشنهاد میده. من با اصرار بقیه ی نمایندگان و رئیس جمهور رو از قبول این امر بر حذر داشتم. واو، خیلی جالبه"


البته تعدادی لینک دیگر هم بود که حجم مقاله را که خیلی زیاد هست زیادتر میکرد و من اونها را نزدم البته بعضی از آن لینک ها هم پاک شده بود


میبینیم که چرا حکومت ایران در عرض چند روز فاسد اعلام شد و از چند ماه که هدف برخی اشخاص حتی در انتخابات ریاست جمهوری گذشته ایران جنگ با پاکستان اعلام کرده بودند یکدفعه تغییر رویه میدهند و برای حفظ چین از استیضاح رییس جمهور ایران گرفته تا اشتباه بودن جنگ در پاکستان و حتی پرداخت رشوه به کنگره آمریکا برای قبول اتحاد با چین نیز را انجام میدهند تا حکومت چین سرپا نگه داشته شود


و یک جمله از یک دوست : خدایا عقیده ام را از دست عقده هایم مصون بدار






من تعدادی مطلب از اینترنت در مورد مافیا پبدا کردم که به مقاله مربوط نیست و نیاز نیست بخونید ولی اگر علاقه به تاریخ داشته باشید خوندنش خالی از لطف نیست


مافیا سازمانی است که به مثابه قدرتی علیه نظام حکومتی، موجودیت خود را اعلام نموده‌است. این سازمان فقط در دوران موسولینی به طور موقت سرکوب گردید. پس از ورود نیروهای متفقین به جزیره سیسیل در سال ۱۹۴۳ (میلادی)، جنگ سختی درگرفت. برای مقابله با گرایشات جدائی طلبانه، در سال ۱۹۴۶ (میلادی) این جزیره به استقلال فرهنگی و اقتصادی رسید. علی رغم سرمایه گذاریهای متعدد در زمینه‌های مختلف هنوز جزیره سیسیل به دلیل اعمال قدرت مافیا، رشوه خواری و کاغذ بازی، به توسعه و موفقیت نسبی دست نیافته‌است.

تحلیل طبقاتی و جامعه شناختی "پدرخوانده"خانواده علیه دولت، لمپنیسم علیه لیبرالیسم

"ایتالیا فریاد می زند، مرگ بر بیگانگان" با این شعار در اواخر قرن هجدهم میلادی، "مافیا" شکل گرفت. نه به عنوان باندی از جنایتکاران، که همچون نهضتی از آزادیخواهان که علیه مهاجمان فرانسوی برای رهایی سیسیل تلاش می کردند. "مافیا" مرکز شورش های استقلال طلبانه ی مردم این جزیره ی ایتالیایی بود و با سر دادن ندای "دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم" مردم را شیفته ی خود کرده بود. اما چون متجاوزان را اخراج کرد و خود بر جای آنان نشست، شهرداری را تصرف و قدرت را قبضه کرد تا بار دیگر انقلاب به ارتجاع تبدیل شود. سران مافیا که آزادی سیسیل را مرهون مبارزه ی خویش می دانستند به قاچاق اسلحه و اخاذی ادامه دادند و قاچاق مواد مخدر و تآسیس قمارخانه را نیز بر آن افزودند تا سنت های شورش گرایانه را در صورتی نو احیا کنند. غافل از اینکه استبداد است که احیا می شود نه انقلاب، که انقلابیون به قدرت رسیده عین ضد انقلابند. بدین ترتیب لمپن پرولتاریا، مافیا را تآسیس کرد :"لمپن پرولتاریا در مورد آن دسته از افراد جامعه به کار می رود که در تولید اجتماعی مشارکت ندارند. زاید، بی مصرف و سربار جامعه اند ... مارکس لمپن ها را متشکل از دزدان، قاتلان، ولگردان و روسپیان دانست ... انگلس ... لمپن ها را عناصر بی طبقه می دانست که در پیکار های اجتماعی همواره نقش ارتجاع را ایفا می کنند ... مارکس همچنین لمپن ها را تفاله ها، زباله ها و فاضلاب همه ی طبقات می دانست."

با به قدرت رسیدن مافیا این زباله ها به قدرت رسیدند. نیرویی که استبداد و استعمار را نابود کرده بود، خود استبداد و استعمار تازه ای را تآسیس کرد. چندی بعد سرمایه داری تبهکارانه و ارتجاعی مافیا نیازمند توسعه شد. جزیره ی سیسیل پاسخ گوی امیال توسعه طلبانه ی آن نبود و نبرد موسولینی رهبر فاشیست ایتالیا با سران مافیا آنان را ناگزیر به مهاجرت کرد. مهاجرت به آمریکا. در آمریکا مافیا برای حفظ ماهیت طبقاتی خود ساختاری جدید تآسیس کرد. آنان در اکثریت نبودند تا همچون سیسیل دولت را در دست خود بگیرند، پس اقلیت ایتالیایی آمریکا در قالب حلقه هایی از تبهکاران گرد هم أمدند تا نه در قالب دولت یا حزب، که در صورت خانواده به حیات خود ادامه دهند. در حالی که پروتستان ها قدرت را به مدد اکثریت در اختیار داشتند و کاتولیک ها به امید کسب قدرت با اکثریت رقابت می کردند، در حالی که جمهوری خواهان دولت را و دموکرات ها جامعه را کنترل می کردند، کاتولیک های لاتین ایتالیایی در قالب "خانواده" متحد می شدند. این دوازده خانواده ی بزرگ برای عضویت جز ایتالیایی بودن و ارادت ورزیدن شرطی نداشتند. "ادای سوگند وفاداری به تشکیلات تا لحظه ی آخر و فاش نکردن اسرار و نیز استقبال از مرگ و تعهد به وظایف و آدم کشی" همه در زمره ی مراتب این ارادت سالاری بود. بدین ترتیب در حالی که شاخه های بورژوازی احزاب خویش را سامان می داد (حزب محافظ کار برای باقیمانده ی اشراف، حزب لیبرال برای طبقات جدید و حزب سوسیالیست برای بورژواهای رادیکال) و در حالی که با فراخوان مارکس و لنین پرولتاریا در پی حزب کارگر بود و با همت هیتلر و موسولینی خرده بورژوازی احزاب فاشیستی را رهبری می کرد، سران مافیا خانواده ها را تاسیس می کردند. دوازده خانواده در سراسر آمریکا و پنج خانواده در نیویورک که نه فقط مناسبات اقتصادی لمپن پرولتاریا را تآمین می کردند بلکه با نفوذ در کنگره ی آمریکا در مقام یک گروه فشار سیاست ورزی می کردند. مافیا به عنوان سازمان سیاسی لمپنیسم در پی معرفی نامزد ریاست جمهورس یا کنگره نبود اما با نفوذ همزمان در وال استریت، هالیوود، کنگره و لاس وگاس حیات اقتصادی، فرهنگی، سیاسی، و اخلاقی جامعه و دولت آمریکا را هدایت می کرد. اما در درون خانواده ها رابطه ی سیاسی برقرار بود. هر خانواده پدر یا پدرخوانده ای داشت و پس از او پدرخواندگی به پسر ارشد می رسید. همچون سلطنت های دودمانی که دایمی و مورثی اند، فرمان پدر خوانده قانون بود و سخنگوی خانواده هم او. اینگونه است که کوپولا در پدرخوانده اقتدار بی نظیر دون کورلئونه گامینتو (نام کامل دون کورلئونه) بزرگ ترین پدر خوانده ی خانواده های نیویورک را (که در سال ۱۹۷۶ درگذشت) نشان می دهد. فیلم با یک مرید تازه که به آیین ارادت سالاری مدیون مافیا می شود شروع می شود. این مرد ایتالیایی که دخترش مورد هتک واقع شده باید توضیح دهد چرا تاکنون سراغ پدر خوانده نیامده است ؟ پلیس نماینده ی دولت بورژوازی انگلیسی تباری است که با خانواده ی لمپن ایتالیایی نژاد نسبتی ندارد و برای خانواده ننگ است که امنیت خود را از طبقه یا نهادی دیگر بخواهد.

همچنان که مارکس دولت دموکراتیک را نهاد سیاسی بورژوازی می خواند و از پرولتاریا می خواست آن را سرنگون کند تا دیکتاتوری پرولتاریا تآسیس شود، دون کورلئونه هم خواستار پیوستن همه ی لمپن ها به خانواده است. خانواده هم مانند دولت مالیات می گیرد. از اعضای خانواده می خواهد به موقع به یاری پدر خوانده بشتابند تا همواره این حمایت معنوی را در پی خود داشته باشند. اگر می خواهند بازیگر هالیوود شوند، اگر می خواهند در لاس وگاس قمار خانه داشته باشند، اگر می خواهند ازدواج کنند همواره پدر خوانده ای است که از آنان حمایت کند. اما پدر خوانده در طول زمان دچار جابجایی طبقاتی شده است. فرهنگ لمپنیسم باقیمانده و معیشت پرولتاریایی به زندگی بورژوایی تبدیل شده است. دون کورلئونه نه فقط نماد اقتدار عالی مافیاست که نماینده ی تحول در آن نیز هست. تحولی که با ترور او، مرگ پسرش و به قدرت رسیدن پسر دیگرش رخ می دهد تا کوپولا تاریخ مافیا را در سه گانه ای فشرده نشان دهد. دون کورلئونه نماد سنت های مافیاست. مهاجری از ایتالیا که تحقیر آمریکایی ها را در قرنطینه زندگی کردن تجربه کرده و هنوز در قرنطینه ی خویش زندگی می کند. اما قرنطینه ی او خانواده نام دارد. نهادی سنتی با مناسباتی سنتی که مذهب کاتولیک او را تنها به درجه ای از تبهکاری مجاز می کند. دون کورلئونه نمی خواهد قاچاق مواد مخدر را هدایت کند. از نظر او قمار انتخابی آگاهانه از سوی قمار باز است اما مواد پس از انتخاب اول چیزی جز برده ساختن معتاد نیست. بنابراین پدر خوانده، این مجسمه ی تبهکاری و لمپنیسم، ناگهان اسطوره ای اخلاقی می شود. به خانواده ی رقیب نه می گوید و ترور می شود. اما ترور او محصول یک اشتباه خانوادگی بود. در جمع مذاکره کنندگان با خانواده ی رقیب لحظه ای فرزند ارشد خانواده از پیشنهاد قاچاق مواد شعف زده می شود و بدون توجه به متانت پدر، شادی اش را نشان می دهد و این خلاف قواعد خانواده است. پدر خوانده از فرزند ارشدش، جانشین خود، می خواهد دیگر این اشتباه را تکرار نکند. خانواده یک کل واحد است. آن را تجزیه نکنید اما تجزیه رخ داده است. ترور پدر خوانده تلاشی است برای مذاکره با نسل دوم مافیا که به سنت های کاتولیکی یا ایتالیایی چندان پایبند نیست، تجربه ی مهاجرت یا قرنطینه ندارد. گرچه هنوز لمپن مانده اما دیگر پرولتاریا نیست. بورژواست. با اخاذی و قاچاق به لمپن بورژوازی تبدیل شده است و بر خلاف لیبرال بورژوازی ثروت خود را از راه رشد سرمایه داری و تولید صنعتی به دست نیاورده است. لمپن بورژوازی ثروت خود را در فاضلاب ها و پساب های کارخانه های بورژوازی به دست می آورد و فرزند دون کورلئونه چنین است.

اما ترور، مناسبات خانواده را به هم می زند. مذاکره به اعلام جنگ منتهی می شود. جنگی درون طبقاتی برای بدست آوردن هژمونی (سلطه). همچنان که در انتخابات پارلمان های بورژوایی احزاب چپ و راست به هم می پیچند، در جنگ های خانواده های مافیایی جناح های تبهکار یکدیگر را نابود می کنند. لمپن پرولتاریا در این هنگام به بنیادگرایان شبیه می شوند. از ابزار مدرن (ترور) برای نزاع های سنتی (قبیله ای) استفاده می کنند. خانواده در این هنگام یک نهاد امنیتی می شود مانند دولتی در حال جنگ. سرباز جنگ (فرزند دیگر دون کورلئونه) فدایی ترور می شود و در گریز از دولت راهی سیسیل (ایتالیا) می شود. زادگاه مافیا که در آن سنت ها را می آموزد. به موازات این دوره ی کارآموزی برای پدرخوانده ی آینده، پدر خوانده ی موقت (فرزند اول دون کورلئونه) کشته می شود. او با آن موهای مجعد و آستین های بالا رفته و وفاداری به خانواده، بدون شک می توانست وارث خوبی برای پدرش باشد. اما اهمیت غیرت برای او چندان بود که قربانی آن می شود. اینک نوبت مایکل است. جوانی خوش تیپ با موهای صاف و آستین های تمییز که عاشق دختری امریکایی ست. دختری که از مناسبات مافیا سر در نمی آورد. ولی مایکل در ایتالیا به این عشق پشت می کند. ازدواج او با دختری سیسیلی پیوند او با سنت های مافیاست حتی اگر آن دختر در اثر تداوم جنگ خانواده ها از آمریکا تا ایتالیا قربانی شود، مایکل کام خویش را از مافیا گرفته است. بازگشت او به آمریکا فراخواندن ولیعهد به سلطنت است. حتی اگر پدر زنده باشد. دون کورلئونه بازنشسته می شود اما پدر خوانده ای جدید در شرف ظهور است. مایکل در پناه تدبیر پدرش برای پایان جنگ به آمریکا باز می گردد. دون کورلئونه مجبور می شود نفوذ خود را برای ورود مافیا در کار مواد مخدر به کار گیرد. می گویند ما نژاد پرستیم، مواد را فقط به سیاهان می دهیم. اما برای دون کورلئونه فقط بازگشت مایکل مهم است تا خانواده باقی بماند. مایکل در مقام پدر خوانده ی جدید انتقامی سخت برپا می کند. سران پنج خانواده را در همان لحظه که خواهرزاده اش را به فرزندخواندگی می پذیرد نابود می کند. مراسمی که نمادی زیبا از این تحول را به موازات هم به ما نشان می دهد. او پدرخوانده می شود تا خوانواده ها را از پدران خویش محروم سازد. بدین ترتیب ساختار فدرالی مافیا فرو می ریزد. در حالی که در عصر پدرخوانده ی اول، او ضمن پذیرش استقلال هر خانواده سلطه ی معنوی بر همه اعمال می کند. مایکل با زور اسلحه همه را به انقیاد خود در می آورد. این گونه است که سانترالیسم دموکراتیک دون کورلئونه به توتالیتاریسم مایکل تبدیل می شود. این اما استیلا رو به زوال است و به زودی نفوذ خانواده در دولت از دست می رود. سناتورها از تبهکاران روی بر می گردانند و دادگاه مایکل را فرا می خواند. پدر خوانده دیگر قدرتی ندارد حتی قدرت جلوگیری از سقط پسر خویش که مادرش (همان زن آمریکایی) تمایلی به حفظ او تولد پدرخوانده ای دیگر ندارد. پدر خوانده یک دوره ی فشرده ی جامعه شناسی سیاسی را در قالب سه گانه ی فرانسیس فورد کوپولا ارائه می کند. این که چگونه از دل جنبش های آزادی بخش، مستبدان ظهور می کنند و این که چگونه نیروهای پیشتاز به عامل ارتجاع تبدیل می شود




و ده قانون مافیا که خیلی جالب هستند

هیچکس نمی‌تواند خود را مستقیماً به دوستان نشان بدهد. باید شخص ثالثی واسطه این کار شود.
به زن دوستتان نگاه نکنید.
با پلیس دیده نشوید.
به رستوان‌ها و بارها نروید.
همواره در دسترس بودن یک وظیفه‌است حتی اگر همسرتان در حال وضع حمل است.
به قرارهای ملاقات احترام بگذارید.
با همسرتان همواره با احترام برخورد کنید.
وقتی سوالی پرسیده می‌شود حتماً حقیقت را بگویید.
ثروت اگر متعلق به خانواده دیگریست به آن چشم ندوزید.
این افراد نمی‌توانند عضو کوزانوسترا شوند: کلیه کسانی که خویشاوندی نزدیک در تشکیلات پلیس دارند، کلیه کسانی که خویشاوندی خائن در خانواده دارند، کلیه کسانی که بدرفتاری می‌کنند و به ارزش‌های اخلاقی پای بند نیستند






این مقاله فقط تعدادی لینک و مطالب کپی شده از روزنامه های گذشته ایران هست و چیزی جدیدی در این مقاله وجود ندارد امیدوارم مفید بوده باشه


با تشکر