رفتن مردی از جنس سکوت

Day 2,055, 23:37 Published in Iran Iran by dark vipper

یک قصه ی قدیمی و یک دفتر ِ سپید
از با تو پَر زدن به شبستان ِ باورم
فصلی دگر نوشته شده از سکوت ِ ما
فصلی سپید تر ز ورق های دفترم

یک قصه ی قدیمی و یک قصه گوی پیر
با چشم های خسته ز تکرار ِ فاصله
مشتاق ِ فصل ِ آخر و پایان ِ فصل ِ غم
فصلی ز شادی و سخن و شور و هلهله

هی قصه گوی پیر به ساعت نگاه کرد
پس کی تمام می شود این شام ِ رو سیاه؟
کی می دمد سپیده ی بخت ِ تو نازنین؟
کی می رسد به مهر، خدایا نگاه ِ ماه

چشمان ِ پیر بسته شد و سوی خواب رفت
شاید که سوی چشم ِ من آرد کمی ز خواب
غافل ازین که اول ِ این قصه خواب را
از چشم های خسته ی خود کرده ام جواب

ساییده می شود نگه ِ مبهم ِ زمان
بر روی ساعتی که ز تکرار خسته است
یک ذره نور نیست در این ظلمت ِ سکوت
انگار نور هم دگر از غم شکسته است

کم کم به خواب می رود حتی نگاه ِ شمع
چیزی دگر نمانده به پایان ِ روشنی
هم رنگ ِ سرنوشت ِ شب و قصه می شوم
بی هیچ صبح ِ صادق و بی هیچ روزنی

کم کم امید از دل ِ من محو می شود
حتی دگر ز اشک نشانی نمانده است
اما، نه! ناگهان به خودم بانگ می زنم:
دست ِ ترانه را که دگر غم نخوانده است

با قدرتی شکفته ز دامان ِ اشتیاق
از ابتدای دفتر ِ دل تا نهایتش
یک جمله می نویسم و فریاد می زنم:
نفرین به غم، سکوت، به آغاز و غایتش




چند خط تایپ می کنم اما نمیدونم چجوری شروع کنم
مینویسم و پاک می کنم چون نمیدونم از چی بگم که حق مطلب رو ادا کرده باشم
اگه یه ذره هم قدر شناس باشم باید این مقاله رو برای تشکر از کسی که برای
اولین بار به من اعتماد کرد و وقتی که به بازی اومدم هنوز یک ماه از اومدنم نگذشته بود
وارد کابینه کرد و حرفامو میشنید و راهنماییم می کرد یک دوست واقعی
یک مرد به تمام معنا که خیلی بهش بدهکارم میزدم


بخوام از خوبیاش بگم خیلی زیاده یه تیکه هایی رو میتونین توی این مقاله که
واسه تولدش زده شده بود توسط یکی از بهترین دوستای دیگم بخونین
بفهمین چه کارایی که واسه تازه واردا و ایران کرده
از بی بی بومبش بگیر تا کمک به تازه واردا برای پیشرفتشون
همه این مدت شاد بودیم که اندونزی از ایران کیک شد و کم کم ایران داره قدرت می گیره
ولی شاید خیلی ها ندونن قسمتی از پولی که هزینه این جنگ شده هزینه سفرش به ایران بوده
کم پیدا میشن آدم هایی که بخوان از زندگی واقعیشون و خوشی هاشون بزنن و واسه دنیای
مجازی و برای کشورشون پولشاون رو خرج کنن
اما نادر به خاطر اینا هیچ چشم داشتی نداشت و نداره
یک فرد با اخلاق و مهربون که خیلی بهش مدیونم

کمتر ادم هایی پیدا میشن که چند شب بی خوابی بکشن و تا حد مرگ کار کنن
کمتر آدم هایی پیدا میشن که سکوت کنن و دردشون رو با گذاشتن 3 تا نقطه
بروز بدن و از فشاری که بهشون میاد دم نزنن
همین چند دقیقه پیش بود که داشتم شات ها رو بررسی می کردم
که رسیدم به شات نادر باز هم مثل همیشه سکوتش پر از حرف بود
رفتم کامنت ها رو خوندم و یه جمله خیلی منو ناراحت کرد
خداحافظ اریپلیک 🙁

و دردناک تر از این قضیه شخصی بود که این کامنت رو گذاشته بود
این مقاله رو زدم که تشکر کنم از زحماتش و بگم که خیلی ناراحتم
که داره میره از بازی ولی ای کاش دوباره برگرده چون من اینجا رو
با دوستام می خوام بدون اونا اینجا هیچ چیز نیست 😕
نادر
خداحافظ مرد 🙁
خیلی زود میفهیم که چه کسی از بین ما رفته
شاید باید دراوج رفت همانند عقاب

مرسی بابت همه کمک هات
مرسی بابت همه راهنمایی ها و دلسوزیات
مرسی بابت کمک هایی که برای پیشرفت اکانتم کردی
ممنونم به خاطر درسایی که به من دادی
و ممنون به خاطر اعتمادی که به من کردی
بدون که همیشه به یادت هستم 😕

خداحافظ همیشه سخت ترین کلمه است برای بازگفتن… بر لب که بیاید دیگر باید رفت
o7
🙁

رفتن مردی از جنس سکوت
http://www.erepublik.com/en/article/-1-2287322/1/20