اسپمران قهار وارد می شوند 6_ کاری از اسپم تپه

Day 1,226, 15:16 Published in Serbia Iran by PIER5362
please dont report

بازم سلام خدمت دوستان عزیز خودم
سلام ویژه دارم خدمت اونایی که بیکار و بی عار نشستن که مقاله بدم بیان بزنن اول و دوم
جادار قبل از همه چیز تشکر کنم از همه دوستان که هیچ کار مفیدی انجام ندادن و همینطوری نشستن پای سیستم دارن زل میزنن به صفحه بازی هی نگاش می کنن
البته توی این روزها دیگه اپیدمی شده منتها فکر نمی کنم به چیزی کمک کنه
لااقل برید یکی دوتا سایت رو بررسی کنید یا دوتا جوک بخونید که به نفع مملکتتون باشه
برو بیل بزن تقی



واما بریم سر اصل مطلب
اصل مظلب اینکه توی سری قبل خوندید که چه بلایی سر مامیلوی بد بخت اومد و طی این رخداد ها هم زمان دو نفرم افتادن تو کاسه و اما داستان از این قرار بود که


توی همون فرودگاه کنار ورودی فرودگاه پسرکی نشسته بود
و دستشو کرده بود تو دماغش که دید یه دختر کیف پولش افتاد زمین
کیف پولشو برداشت داد بهش
اما همین که به دختره نگاه کرد ، متوجه شد که اون دختر نامزد قدیمیش بود که با یه پسر دیگه فرار کرده بود
این بود که به جای پس دادن کیف ، یه سیلی پدر مادر دار خوابوند تو گوش دختره
دختره گفت چرا میزنی ؟ میرم به داداشم میگم ها
پسره گفت : داداشت کیه؟
دختره گفت : تو که داداش منو نمیشناسی نصف عمرت بر فناست. داداشم اسمش وحیده تو محل بهش میگن تازیانه
ناگهان ابر خاطرات بر فراز سر مامیلو نمایان شد
مامیلو به یاد زمانی افتاد که وحید با یک ساک ورزشی در دستان قطورش در حالی که یک زیر پیرهنی در تن داشت به بدن سازی میرفت
و این شد که وحشت وجودش را فرا گرفت
دختره که دید احمد حالش بد شده اونو به خونشون برد
خونه عجیبی بود و احمد از همون اول این رو فهمید
چون بجای پلاک روی سر در خونه نوشته بودن : خانه درویشی
احمد اولین قدم رو که به درون خونه گذاشت با صحنه عجیبی مواجه شد
صدای موسیقی بلند و رقص نوری فوق العاده در جریان بود
به علاوه دخترانی با لباس های خیلی زیبا
...
همینجا بود که یهو در حالی که هنوز دستش تو دماغش بود به خودش اومد ، متوجه شد که دختر و خونه درویشی و اینا رو همش تو خواب دیده بود ، و الان دقیقا همونجایی که دختره توی خوابش وایساده بود ، بیگیلی با صورت زیباش وایساده
بود ، بیگیلی با صورت زیباش وایساده :دی بیگیلی یک دست کت و شلوار سیاه به تن داشت و یک عینک دودی به صورت زده بود
بیگیلی گفت:جناب احمد لطفا بفرمایید داخل
مامیلو داخل شد.در حالی که تازه داشت یادش می امد برای چه به اینجا امده با صحنه عجیبی مواجه شد.یک خانم با لباس هایی که انگار نپوشیده بود بهتر بود روی یک تخت گران قیمت دراز کشیده بود و به او منگریست
احمد گفت:تو کی هستی؟
زن:من مادر پیر طبیعتم.به من میگن اولد مادر نیچر
چند سال پیش که تازه پلی استیشن دو اومده بود
اون موقع ها احمد گاد او وار بازی میکرد
وا اونجا مادر طبیعت رو دیده بود
ولی این یکی خوشگلتر بود
احمد همچنان که مبهوت جاذبه خیره کننده مادر طبیعت بود
به این فکر میکرد که آیا مادر طبیعت هم جزو محارم هست یا نه
که یهو برق رفت
اینک فقط اندام و صورت جوان مادر پیر طبیعت بود که زیر نور سرد مهتاب مثل نقره مدرخشید
احمد که به شدت وسوسه شده بود به سمت مادر طبیعت گام برداشت
مادر طبیعت گفت:احمد بزار حقایقی رو بهت نشون بدم.اما برای درک این حقایق باید از اینا استفاده کنی
احمد کلاف علفی و قلقلی را از دست مادر طبیعت گرفت تا ان را استفاده کند.بیچار نمیدانست که مادر پیزر طبیعت یکی از روانی های سایت 420 گرلز است و در عین حال میسترسی بسیار حرفه ای نیز هست.
مادر طبیعت ، سریع با چند حرکت رزمی دست و پای احمد رو بست و شوع به شلاق زدن به اون کرد
احمد در حالیس که زیر ضربات شلاق جون میکند ، داشت فکر میکرد که فقط یه معجره میتونه اونو از دست این خل و چل نجات بده این بود که ادمین رو به یاری طلبید...
در همین لحظه برق اومد
در شکست و چند پلیس همراه یک سگ گارد وارد اتاق شدند و اسلحه هایشان را به سمت مادر طبیعت گرفتند
-بیحرکت ناتاشا.تو دستگیر شدی
پسری مو بنفش و گوگولی که با پلیس ها بود فریاد زد:ناتاشا بخدا حوصله شکنجه نداشتم وگرنه عمرا جاتو لو میدادم
نتاشا گفت:خاک تو سرت سر ممل.
و بعد جسم سختی به سر احمد اصابت کرد و احمد بیهوش شد
اولین چیزی که احمد دید پرستاری با لباس سفید بود که دستان او را از تخت باز میکرد
احمد گفت:من کجام؟
و بعد توجهش به مردی جلب شد که پشتسر پرستار ایستاده بود.مردی با یک بارانی بلند و مشکی که با کلاهش ست شده بود
در مقابل چشما ن بهت زدش احمد در کمال خوشحالی رفیق قدیمیش کارتال رو دید...
به کارتال سلام کرد اما کارتال جوابش را نداد
فرار از زندان هییییی
مرتیکه
ها
مرتیکه بیشعور
جان
بالا رو نگاه کرد یه آقا بود ریش داشت اااا این که طالب زاده خودمونه
اقا طالب زاده شما کجا اینجا کجا ای رپ چیکار می کنی
وطن فروش بدبخت پریزن برک! گاد اف وار! مادر طبیعت! مگه جناب عالی غرب زده ای

بابا طالبی جون من هیچ کاره.. خفه شو انقدر اینجا می مونی تا کپک بزنی
یکدفعه یاد کارتوناکشن من افتاد یه نیگا به عینک طالب زاده کرد یه نگا به کارتال یه نگا به مسلسلی که تو دستاش بود
مدل اسلحه
Umarex UX2245051 Colt M4-OPS
بودش
مسلسل رو بلند کرد چرخوند پرتاب کرد هواس طالبی پرت شد به اسلحه عینکش رو برداشت داد زد گفت کارتال بگیرش و عینک رو پرت کرد ته باغچه کاتالم دوید دنبال عینک
سریع دوید و به پدر ژپتو گفت غلاب کن بپرم از رو دیوار
پدر ژپتو گفت کمرم درد می کنه نمیشه خودت برو
و خودش با طناب رفت
و اونور دیوار اومد پایین
گرد و خاک تنشو تکوند که یهو حمید کراتوس زنگ زد گفت باید هرچه سریعتر ببینمت
احمدم رفت پیش اونا تا شبو با اونا باشه و آخر شب خونه یکی از دوستاش مخفی بشه
ولی وقت رسید به اونجا دید یکی از بچه ها وحیده... اینجا بود که یاد خوابش افتا
خلاصه وحید و حمید کراتوس و علی بیگ ام و ممد ماست **ر اونو بردن سمت خونه خودش
احمدم نگران بود که آخر این ماجرا چی میشه


اما این دفعه میخام سنگ تموم بزارید و یه حال اساسی بدید به جناب مهدی عزیز مجری اسبق رادیو اسپم چون دلش بدجور هوای خونه درویشی کرده
این شما و این هم مهدی ملقب به ولف

در کنارهای جاده همون بیخ تیفال گرگکی زندگی می کرد

رادیو تو دنیا فراونه ولی فقط یرانه که اسپم داره
رادیو یو یو یو اسپم پم پم پم