بی ربط به وضع کنونی جامعه
The last man standing
یه روز گرگ که سودای قدرت تو سرش بود، داشت از جنگل رد میشد
یهو چشمش میوفته به روباه
شروع میکنه ازش مشورت گرفتن
گرگه میگه من خیلی دوست دارم شهردار جنگل بشم
به نظر تو باید چیکار کنم
روباه میگه شیر رو که میشناسی چقدر قدرتمنده
اما فقط به کسی قدرت میده که ازش خوشش بیاد
گرگ میگه خب باید چیکار کنم؟؟؟
روباه میگه باید بری ترتیب پسر شیر رو بدی
اونوقت شیر از تو خوشش میاد و تو میشی شهردار چنگل
گرگ هم پیش خودش میگه عجب فکر خوبی
همین کار رو میکنم
فردا صبح کمین میکنه تا پسر شیر بره مدرسه
تو راه مدرسه خفتش میکنه و حسابی ترتیبش رو میده
شیر که میفهمه به گرگ بیا باهات کار دارم
گرگ میره پیشش و شیر مفصل ترتیبش رو میده
گرگ بیچاره خونی و زخمی میره تو جنگل
روباهه تا از دور گرگ رو میبینه بهش سلام میده
گرگ هم روشو میکنه اونطرف و بهش نگاه هم نمیکنه
روباه هم میگه: از وقتی شهردار شدی دیگه تحویل نمیگیری
پس اگر دیدید هر کسی به خودش اجازه میده با شیر دهن به دهن کنه، بدونید میخواد شهردار بشه
حال و روز جامعه رو دیدم و یهو یاد این جریان افتادم
احسان
Comments
خلاصه تحویل بگیرید
😃
شما که کارت درسته
عالی بود
وت
پس مجیدش چی شد؟
این وسط مجید خار داره؟ 😃
مجید باشه داستان بعدی
v
افرين قشنگ بود
پند و نصیحت امروز :
پس بچه ها هیچ وقت با پسر شیر از این کارا نکنید
تا پند و اندرزی دیگر؛ بدرود
😁 😁 😁 😁 😁
خیلی خنده دار بود منتظر تحلیل های قشنگ بعدیت هستم 😉
آفرین
به نکته خیلی خوبی اشاره کردی
v+s
o7
Tnx my bro
vote
عجب گرگ خری بوده 😨
کجای دنیا ترتیب پسر صاحب قدرت رو بدی بهت مقام میده 😨
چه فکری کرده پیش خودش این گرگِ احمق 😐
آخر داستان جور دیگست البته کامل بلد نیستین تعریف نکنین 😁
کاملش چیه؟ نکنه گرگ استعاره از ممد اینفوعه؟
آخرش رو شما بگی هم قبوله
😁
البته فکر کنم گرگه گرگ نبوده
شغال بوده