[TrueEnzo2] ترکیه، بلغار، پل

Day 1,111, 16:44 Published in Iran Iran by TrueEnzo2
This is a short history of recent eIran-eBulgaria-eTurkey relationships and renting subjects there
=======


سلام بچه ها
اوکی وت و ساب رو بدین که سعی کنم یه دونه دیگه هم بدم اگه شد از همینا
خوب این ادامه طلب مقالتون از من در رابطه با موضوعات اخیر هست. بامزه اینه که از وقتی شروع کردم از مقاله قبلی که بنویسم، هی اتفاقای جدید هم میوفته :دی

خوب در ادامه وقایع نگاری اتفاقات بلغارستان اینارو اضافه کنم

ترکیه
بله ترکیه. کلا بلغارها و ترکیه سر همون قضایای ارضی و اینا یکم با هم مشکل داشتن اما تو رفاقت و اینکه همزمان تو یه اتحادیه بودند نمی ذاشتن رو بیاد قضایا
ولی بحث مردمشون سوا بود. نمونش هم تو پل اصلی انقلاب خودمون که بلغارستان اومد ایران، مردم ترکیه شروع کردند ضد نقشه اصلی عمل کردن و بلغار رو اذیت کردن.
همین طور هم واسه آزاد کردن مناطق ترکیه که به خاطر ایجاد پل بلغارستان از ترکیه گرفته بود، مردم بلغارستان نمی ذاشتند آزاد بشه؛ اما با دستور رسمی ارتش مبنی بر کمک به آزاد شدن دیگه اذیت نکردند و خودشون آزادش کردند.



یونان

نادرشاه افشار خودمون یه زمان دید ایران همزمان هم با عثمانی و هم با هند مشکل داره و جفتی کرکری می خونن واسه ایران. با وجودی که ارتش منظم و قوی داشت ایران ولی امکان جنگ در دو جبهه رو نداشت. پس کاری که کرد یک باج حسابی داد به عثمانی و یک صلح محکمی بست باهاشون و از اون رفت سر هند و قضایایی که خوندید که کامل گرفت هند رو. بعدا برگشت ایران و اصلا نرفت پایتخت. با همون ارتش یک سره رفت سمت غرب جلو عثمانیها گفت ببینم چی می گفتین شماها اصلا؟ :دی

این یک استراتژی پیروزی هست. با توجه به سابقه درخشان فونیکس در عدم حمایت از اعضا، بلغارستان نمی تونست همزمان هم با رومانی در شمال درجنگ مستقیم باشه و هم با یونان در جنوب. هیچ سمتی رو هم سر همین نمی توست پر کارخونه کنه چون احتمال از دست رفتنش می رفت. پس از این طرف با یونان صلح کرد تا بره مستقیم تو کار رومانی. که بعد اون ماجراها پیش اومد و کلا فونیکس هولشون داد اون طرفی

اجرا

یکم قبلتر بریم. من به اتفاق سی پی اون زمان ایران خرخس ،علی امامی کبیر ، استویک رفیق بلغاری من و همزمان سی پی بلغارستان، وزیر دفاع بلغارستان، بتل گازی سی پی اون زمان ترکیه ، و یکی از ملی گراهای تعصبی ترکیه تو یک کانال مخفی جمع شدیم واسه اجرای نقشه پل


برای نمایش بزرگتر، روی عکس کلیک کنید
این مسیری هست که ما رفتیم و رو همون هم بلغارستان برگشت


روز آخر سی پی بود و ترکیه داشت قر میومد سر ما. بتل گازی رفیقم بود و پایه بود. ولی اون ملی گراها که تازه فهمیده بودند قضیه رو می گفتند تا یه منطقه نفت به ما ندین اجازه عبور نمی دیم به بلغارستان. استارت صحبت رو من زده بودم با نایسکس 5 ماه قبلش. بعد 1 ماه با بویان که بچه باحالیه ادامه دادم. 3 ماه هم با استویک. در کل بالای 100 ساعت مذاکره می شد و بعدش بستن قرارداد ، و بعد از اینکه من چند روز واسه مجلس توضیح می دادم جزییات رو ، اومده بودیم واسه اجرا. از قبل هم با بتل گازی هماهنگ کرده بودیم کلیات رو. ولی این ملی گراها که ارتش هم دستشون بود پریدن وسط و می گفتن ما نمی ذاریم. حالا زمان اجرای پلان زمان بندی شده خر بیار و باقالی بار کن.

بتل گازی هم اگه طرف مارو می گرفت میشد آدم بده، اگه طرف اونارو می گرفت زده بود زیر حرفش. خود من نزدیک 1 ساعت صحبت کردم تا مخشون بخوره بیخیال شن ول نمی کردن. می گفتم آخه ما 3-4 ماهه داشتیم مذاکره می کردیم با بلغارها رسیدیم به اینجا. اشکال که نداره یکی هم اجاره می دیم به شما ولی خوب یه نفر بیاد مذاکره رو راه بندازه با من بریم تو جزییات قرارداد ببندیم بدیم مجلس اوکی کنه اجرا می کنیم. اونا می گفتن که نه الانه نقده قضیه ما اگه بیخیال شیم شما دیگه نمی دین به ما. حالا بماند که با توجه به کمبود کارگر و بیکار افتادن زمینها ما خیلی هم می خواستیم که بدیم اجاره. ولی یکی نمی تونستیم خودمون رو مشتاق نشون بدیم. یکی هم وقتی که اجاره داده بودیم به بلغارستان ماهی 480 گلد، نمی توستیم یکی بدیم به ترکیه به ماهی 200 گلد که می خواستن

خلاصه با این صحبت که یه نفر رو بفرستن با ما مذاکره کنه و قیمت رو هم معقول کنن یکم نرمشون کردیم. ولی در نهایت راضی نشدند. بماند که هنوز هم بعد از چند ماه کسی نیومده به من بگه منطقتون به چند :دی



مرد

در آخر بتل گازی گفت من مرد هستم. حرف زدم و پاش وایمیسم . استارت کنین.
روند کار اینطور بود که ما اعلام جنگ داده بودیم به ترکیه قبلش و اتفاقا مردم ترکیه هم مونده بودن تو کار ما.

خلاصه 24 ساعت گذشته بود و طرح حمله به ترکیه رای آورده بود و ما باید حمله می کردیم به مناطق ترکیه و می رفتیم به سمت بلغارستان. سی پی ترکیه هم هی باید سریع عقب نشینی می کرد. ( ما آخرین پل تاریخ ایریپابلیک بودیم به عبارتی. چون فرداش ادمین دکمه عقب نشینی رو برداشت و دیگه پل زدن هم خرجش زیاد شد و هم ریسک دار شد) تا اینکه رسیدیم به مرز بلغارستان و یک حمله کردیم به بلغارستان. از اینجا بلغارستان شروع کرد به برگشتن به سمت ما.

ارور

بلغارستان رسیده بود به آخرین منطقه ترکیه که هم مرز بود با ایران ( آناتولی شرقی) که دیدیم از استویک خبری نیست که حمله کنه به منطقه شمال شرقی ایران. :دی
صداش کردم که استویک کوشی پس ؟ گفت دکمه حمله گم شده 🙂)



بله هر چی رفرش می کرد صفحه رو دکمه حمله پدیدار نمی شد
حالا نگو که عدن (به صورت اختصاصی یونانیها) که متوجه پل شده بودند، اونجا رو انقلاب کرده بودند تا پل رو خراب کنند.
البته ما از قبل از شروع به اجرای پلان از این احتمال خبر داشتیم و به همین خاطر تا آخرین دقایق سعی در مخفی نگه داشتن طرح کردیم. همچنین ارتش ایلایت بلغارستان هم آماده بود برای مواقع اضظراری. در عین حال زمان رو طوری انتخاب کرده بودیم که کل اروپا خواب باشه تا تهدید به حداقل برسه.

حالا اینجا مردم ترکیه هم که از هیچ جا خبر نداشتند شروع کردند به کمک در آزاد سازی منطقه . بتل گازی هم می گفت ملی گراها شیرشون کردند مردم رو و دخالت من فایده ای نداره. در عین حال ترس از این بود که یونان به مرمره، مهمترین منطقه ترکیه که مجاور یونان هم بود حمله کنند و ترکیه غافلگیر بشه. اگر همزمان یونان در تمام مناطق پل انقلاب کرده بود و به مرمره و ساحل غربی ترکیه حمله کرده بود نقشه که برباد می رفت که هیچ؛ ما و بلغارستان هم باید همه نیروها و گلد رو خرج دفاع از ترکیه می کردیم.

خلاصه ساعت سه و نیم نیمه شب من و علی امامی شروع کردیم هر کسی رو پیدا می کردیم می فرستادیم واسه جنگ. ما کافی بود که منطقه رو امن می کردیم واسه خودمون و بلغارستان یک حمله می داد به مرز غربی ایران و دیگه یه جورایی قضیه تموم بود.



حالا یک شانس دیگه که آوردیم، فقط 3 روز بود که ادمین سیستم جنگ راندی را برپا کرده بود و کسی آشنا نبود با فوت و فن کار.
من و استویک سریع روش دفاع را یاد گرفتیم بعد از چند راند و به جای اینکه تو 2 ساعت هر راند دفاع کنیم فقط تو 5-10 دقیقه آخر هر راند جنگجوها را فرستادیم و منطقه رو امن کردیم. البته بعدش یونان به 2 تا از مناطق هم مرزش با ترکیه حمله کرد و گرفت و جلو هم اومدتا نزدیک مرز ما؛ ولی ما با بلغارها چون پلان پل تموم شده بود دیگه و آزاد شده بودیم کامل رفتیم کمک ترکیه.

خلاصه وسط پلان که یونانیها انقلاب کردند که پل رو خراب کنند دیگه توی انتخابات ریاست جمهوری بود و رقابت بود بین مولتیهای جبهه لعیا از طرف و مولتیهای سمت فریبرز از طرف دیگه. حالا بامزگیش هم اینجا بود که همزمان تو یه کانال آی آر سی هم آنلاین بودند و هر کدوم یه رای میاورد، اون یکی طرف رو صدا می کرد تا اونم بیاره بالا رایشو 🙂)

موفقیت

من وقتی بعد از باخت 2 راند از انقلابیون، دیگه افتادیم رو دور برد ؛ دیگه رفتم. عصرش که برگشتم لعیا سی پی شده بود و راند آخر بود واسه ما. این سری دیگه به سی پی ترکیه نیازی نبود چون دم ایران بود بلغارستان دیگه. حملات آخر رو هم داد سی پی جدید بلغارستان و لعیا هم عقب نشینی کرد تا نقشه با موفقیت تموم شد در نهایت.

حالا در اون حین که من و علی امامی نقشه می کشیدیم که چجوری پلان رو موفق کنیم، یک سری می پریدند وسط و هی مدال می گرفتن واسه خودشون :دی حتی یک سریا هم ضد پلان شروع کردند به جنگیدن برخلاف هماهنگی روزنامه ارتش که من اون تاپیک درخواست بودجه مقابله با نارسیسیم رو دادم که مدالهای انقلاب که فروخته بودیم نپره.





مدالها رو به برنامه ای دادیم 600 گلد. که فکر کنم نزدیک 400 گلد فقط برای موفقیت در انقلابها دوباره خرج کردیم که مدالها نپره.

حالا اگر که جور شد و آرتیکل رو خوششون اومد دوستان یکی دیگه می زنم بعدیش راجع به آینده روابط ما با بلغارستان و ترکیه و روابط نظامیمون تو جهان
وت و ساب رو ندین منم نمی نویسم اونو :دی