نسیمی از جانب عدل وزید [Sarbedaran]

Day 2,066, 03:41 Published in Iran Iran by Dr.amin gholi

با عرض سلام و نخسته باشید
ابتدا توصیه میکنم اونهایی که قدیمی نیستن این مقاله رو حتما بخونن.
موسیقی متن-فوق العاده حتما گوش کنید

کاندیداتوری من در حزب مهر:
قضیه از اون قرار هست که من ماه پیش در حزب مهر(معروف به حزب ظلم) کاندید ریاست شدم تا یک برآوردی بکنم از اوضاع کنونی و حساب کار بیاد دستم. سپس در این ماه با برنامه ریزی دوباره کاندید حزب مهر شدم.یک اتفاقی که میدونستم پیش آمد.مهر که ما رو تضعیف شده پنداشته بود از خواب خرگوشی خودش ناگهان بیدار شد و خواسته منو بر آورده کرد, سران مهر و غیر مهر به خودشون آفتادن برای رای جمع کردن...هنگامی که مهر های شروع به جمع آوردی رای کردن ما به خواستمون رسیده بودیم, در همون زمان به سربداران گفتم دیگه رای ندین و رای هایی هم که تا حالا دادید طبق برنامه نابود کنید, برای اینکه احتمال میدادم رای های کاندید مهری کم بشه و ریاست حزب بدست من بیفته و این خواسته من نبود.هدف والاتری از گرفتن حزب داشتم و در این انتخابات یک چیز رو میخواستم ثابت کنم اونم هراس ظالمان از عدل سربداری بود.

که هستم؟ داستان چیست؟ سربداران چه هست؟
اسم من امین هست و تبرزین عدالت هستم, تبرزینی که ریشه بدی ها را خواهد کند.سربداران نام جنبش و حزبی هست که توسط سردمداران حق بر پا شده. سه سال پیش به کمک یاران و ناراضیان از اوضاع کشور کودتایی در حزب رستاخیز انجام شد که منجر به انفجاری از جنس عدالت شد. حزب رستاخیز و سران ظالمش از میان رفتند و سربدارن بر کار آمدند. چنان دمار از روزگارشان در آمد که حزب رستاخیز هنوز که هنوزه نتونسته حزب اصلیش رو پس بگیره!

چه کار کردیم؟
در اوج قدرت 4 حزب رو در دست داشتیم : سربداران , سیاه جامگان , میهن پرست و راه سبز امید. سه رییس جمهور رو حمایت کردیم تا به ریاست برسند و بالغ بر چهل پنجاه نفر به مجلس بردیم که در یک دوره حدود پنجاه درصد مجلس از سربداران بود و اما چه فرقی داشت مثلا کار ما با احزاب مطرح دیگر؟ فرقش این بود که کسایی رو به مجلس و ریاست کشور رسوندیم که اگر قرار بود در سیستم قبلی به همین سمت ها برسند باید ماه ها بلکه سالها پاچه خواری یک سری افراد خاص رو میکردن تا جا بیفتن تو سیستم ظالمان . حتی طوری شد که خودم مجلس نرفتم تا بقیه بتونن مجلس برن, ریاست های حزبی رو هم پخش کرده بودیم بین افراد لایق مختلف و هیچکس حتی خود من چنگ نزده بودم به سمتی همچون ریاست حزب, من خودم رو یک راهنما میبینم و بس.

چه شد؟
به خوبی و خوشی داشتیم زمان رو میگذروندیم و هر روز بیشتر از دیروز رشد میکردیم ولی خب طبیعتا برای یک عده رشد ما ضرر محسوب میشد و لحظه به لحظه فکر نابودی ما بودن , تا اینکه رسید یک روزی که پوریا جوکر ( کسی که رستاخیز را باخت) پاشد رفت ارپابلیک رو تبلیغ کنه در دنیای واقعی و حالا کاری به حواشی نداریم خلاصه دستگیر شد و لپتاپش هم گرفتن و گفت اورگ ملی بهارستان پسووردش توی اون سیو بوده و ماموران دولتی ورداشتن گلد های اورگ ملی رو بالا کشیدن(درسته مسخره به نظر میرسه ). بعد اون سران مخالف با سربدار ها دیدن که سربداران اکثرا تازه وارد هستن و اگر بازی فیلتر بشه تقریبا همه سربدار ها دلسرد میشن و نهضت میخوابه. برای همین بر این شدن که بازی رو فیلتر کنن , زمان موسوی و اینطور حرف ها هم بود خلاصه تا میشد در بازی سیاسی مینوشتند و دیگه آخرین ضربه وقتی بود که به اتحاد فونیکس که ایران عضوش بود همین بدان بازی پول دادن و گفتن یک مقاله چاپ کن برای اینکه پوریا جوکر دستگیر شده و جهانیش کن. دوست نداشتم بگم ولی من مدراتور بودم و این مقاله زمانی چاپ شد که بازی تحت نظر سازمان فیلترینگ بود برای اینکه جوکر رو بازجویی میکردن و نوشته بود توش که پوریا جوکر رفته تبلیغ بکنه و مامور ها اومدن گفتن مجاز نیست و انداختنش زندان(آره مسخره هست,داستان واقعی این بوده که جوکر درگیری ایجاد کرده) و خلاصه من مقاله رو پاک کردم اما بعد از اون دوباره رایزنی کردن بدان بازی تا مقاله برگرده و یک مدراتور که از من درجش بالاتر بود آمد و مقاله رو برگردوند به بازی , دو سه روز بعد بازی فیلتر شد و من هم بالاخره از مدراتوری برکنار شدم .من تو زمانی که مدراتور بودم تمام تلاشم رو برای خدمت به ایران کردم و در اون زمانها هم هرچقدر میتونستم جلوی فیلتر شدن بازی رو میخواستم بگیرم اما خب به نفع بعضی ها بود که بازی فیلتر بشه که شد. در هر صورت اونچه گفتم قسمتیش فرضیه ای قوی هست که بعد از زمان فیلتر شدن دیگه با تضعیف سربداران رو به رو شدیم, البته کلا ایران تضعیف شد از لحاظ جمعیتی ولی سربداران بیشترین ضربه رو خورد برای اینکه نیرو جوان زیاد داشتیم.

کجا بودم و چرا برگشتم؟
سالها در بیابانها و صحراها سوزان به تفکر و تامل واداشتم و روزی نبود که از من تقاضای برگشت به ایران نشود. تا اینکه اخیرا در دنیای واقعی پاشدم رفتم اصفهان و دیداری با کیوان (پرنس کیوان پرچم دار جنبش) داشتم. به من ابراز کرد که وضعیت ایران خیلی بده و مردم در زیر بار جور له شدند و گفت که من باید بیام تا موجب گشایش راه حق بشم و سربداران رو زنده کنیم. ابتدا امتناع کردم ولی اصرار زیاد شد از طرف مردم برای همین بازگشتم تا دوباره بتونم برای آحاد مردم راهنما واقع بشم.
من از این خیلی ناراحت شدم که کاربری که من رو نمیشناسه رو علیه من بسیج کردن , آخه تو دوست عزیز که به مساعدت میآی که من برنده نشم یک بار پرسیدی از خودت این امین قلی کیه و چرا من باید تنفر نسبت به یک ناشناس داشته باشم؟ در آخر هم میخوام بگم که بیایم اونایی که لباس دزدی رو در آوردن و لباس سیاست بر تن کردن و شدن رهبر و پیشوا رو کنار بگذاریم و ترجیح بدیم که سربدار بدهیم اما تن به ذلتی که برای ما درست میکنند ندیم.این نکته هم خالی از لطف نیست که بگم , در همین بحبوحه ها بود که رییس حزب اعتدال ,حسین بن شد.کاش مثل نام حزبتان اعتدال داشتید...آخرین اخبار رسیده هم نعیم رییس جدید حزب مهر بن شد. بیایید پاک بازی کنیم.
حرف های ناگفته هنوز خیلی زیاده ولی میزاریم برای بعد که مقاله زیاد طولانی نشه.شواهدی ارائه شد و خوشحال میشم حتی اونهایی که خودشون رو دشمن ما میپندارن دشمنی را کنار بگذارند و به سربداران بپیوندد. این تیرگی که در قلب شما رخنه کرده است تقصیر شما نیست بلکه بدان آن را در وجودتان کاشته اند, ولی هنوز هم دیر نشده است برای آن که پنجره قلب خود را رو به عدل واقعی باز کنید.دوستانی که علاقه مند هستن با ما باشن میتونن به من پیغام بزن. انشاالله به زودی حزبی دست و پا خواهیم کرد.

والسلام نامه تمام