رویایی دارم

Day 4,334, 09:10 Published in Iran Iran by Albus


سلام و درود خدمت تک تک بچه های گل و هموطنان خوب ایرانیم

مدت واقعا زیادی از آخرین مقاله ای که نوشتم ، مخصوصا تو این سبک و ژانر میگذره و احتمالا کهولت سن!! و ارضای انگیزه ها اون تیزی قبلی قلمم رو گرفته باشه ، ولیکن هردم این صحبت یکطرفه و خوندن نظرات مختلف مردم ، انگیزه لازم برای نوشتن رو فراهم کرده و میکنه

تمی که اینبار انتخاب کردم کمی تا قسمتی مخلوط هست و تاریخچه و سیاست داخلی و خارجی و پیچیدگی های سیاست ایران رو هم شامل میشه و هرچند انتخاب سختی هست برای شروع دوباره مقاله نویسی ، ولی حرف هایی هست که لازم و ضروری برای شنیدن و خوندن و تفکر و از اون مهمتر گفتن در باب وظیفه وجدانی این روزنامه نویس پیر هستند.

برای دوستانی که با بنده آشنایی دارند ، که خوب چیز زیادی برای گفتن نیست ، برای دوستان جدیدتر و یا جدیدا بازگشته به بازی هم که آشنایی با من ندارن ، یک عدد روزنامه نگار ساده می باشیم با طعم شهروندی ایران مجازی بدون مخلفات و سس اضافی ، چیز بیشتری برای گفتن جز این نیست

به تبع حضور بلندمدتم توی این بازی و این جامعه مجازی که داریم ، تقریبا شاهد اکثر برهه های تاریخی و حساس کشور و نقاط عطفی بودم که ازشون گذر کردیم و خوب و بد مقداری تجربه حداقل از نوع دیداری و شنیداریش - اگر نه عملی - کسب کردم و دوست دارم تا تحلیل خودم رو با شما هم به اشتراک بذارم



از آغازین روزهای ورودم به سیاست داخلی و خارجی ، تقریبا یک متحد محکم و فعال برای حزب دلپی و شاگرد دکتر علی هزاردستان از منظر سبک برخورد و منش رفتار سیاسی تو حزب ایران ناسیونالیست بودم و هنوز هم خودم رو شاگرد ایشون از این منظر و منتقد ایشون از باب برخی سیاست گذاریهای خارجی و بین المللی میدونم. استادی دکتر علی هزاردستان برای من جز معدود خطوط نشکنی هست که در هر کهولت سنی توی این بازی به اون وفادار خواهم موند.
پس از اون افتخار داشتم تا از زمان تاسیس تا انحلال اولیه احزاب اعتدال و رفورمیست ، با دوست های خوبم محسن ، مهسا ، عرفان و سجاد ، فعالیت های سیاسی داشته باشم که قریب به اتفاق همه اونها در اتحاد و سمت و سو با حزب دلپی بوده



بعد از اون کم کم و به خاطر اتفاقی که من اون رو برای خودم "سبحانیزاسیون" تعریف میکنم ، بین من و ایده آل هام و این احزاب فاصله افتاد و پس از مدتی با دعوت دوست خوب و شخصیت بی بدیل این بازی یعنی ایمان عزیز ، به حزب مهر رفتم و تا حدود دو هفته قبل در همین حزب بودم ولی بدون هرگونه تمایل و انگیزه برای فعالیت در سیاست داخلی کشور

حزب دلپی و حزب مهر تقریبا از همون اولین روزهای اوج سیاست بازی من ، در جناح های مقابل همدیگه قرار داشتند.
زمانی که حزب مهر متحد حزب مافیای رستیو در مقابل دلپی محسوب میشد ، به خاطر تبلیغ و استفاده علنی حزب مافیای رستیو از مولتی سیاسی و ریختن قبح اون ، در ساید مخالف و هم سو با دلپی بودم که اگرچه خودش نیز از این ابزار استفاده میکرد ، ولی نه در شدت و حدت مافیا و با علنی کردن این موضوع و ریختن قباحت اون در فضای داخلی کشور هم به شدت مخالفت میکرد.
سیاست گذار این منش هم شخص خود پژمان بود که در هر برهه ای منفعت کشور رو به منفعت حزبش ترجیح میداد و البته وقتی که پای منفعت کشور در میون نبود ، رقیب خیلی بی رحم و زیرکی در مقابل احزاب دیگه محسوب میشد

اون زمان ، دوست عزیزمون فریبرز که حدود 1 سال قبلش دلپی و بازی رو ترک کرده بود ، بعد از برگشتن به بازی ، تبدیل به دشمن درجه 1 و خونی دلپی و شخص پژمان و دکتر هزاردستان شده بود و در حزب مافیا و در اتحاد با رستیو و سینا ال سنسو و مرتضی مستر جنرالز ، هجمه ای بی امان به دلپی و دولت هایی که اکثرا از ساید دلپی بودن ترتیب میدادن. طبیعتا من هم به عنوان کسی که خودش رو شاگرد دکتر علی هزاردستان میدونه و بزرگترین فوبیا و نفرتش در اون دوران مولتی سیاسی هست ، در مقابل این گروه صف آرایی کرده بودم.



در اون روزگار ، سیاست داخلی ایران همیشه ی خدا به یک رویداد خارجی همیشگی پیوند میخورد : ترکیه
ایران و ترکیه تقریبا بدون توقف از یک برهه ای به بعد همیشه دشمن همدیگه و در حال زد و خورد با یکدیگه بودند. رابطه سردی که امروز شما بین ایران و ترکیه دشمن میبینین ، در قبال چیزی که اون روزها شاهدش بودیم ، البته از لحاظ سطح نفرت متقابل عرض میکنم نه نظامی ، شبیه جوکی بیش نیست.



این آرایش داخلی با مختصر تغییرات فصلی مثل اتحاد غیرمنتظره مافیا و دلپی بر علیه مهر ، انقلاب داخلی مافیا و اتحاد دوباره با مهر علیه دلپی و کودتای داخلی حزب سبز علیه مرتضی و مواردی مشابه کماکان خطی مستقیم رو طی میکرد. چرا این تغییرات فصلی محسوب میشند و مختصر؟ چون همیشه دو مورد در تاریخ ما میتونستن بدون ذره ای تردید ، همه ی جناح های بازی رو در عرض کثری از ثانیه تبدیل به رفقا و همرزمان و دوستان یکدیگه کنند. کدوم دو مورد؟ تهدید امنیت کشور و ترکیه

من واقعا از اعماق وجودم متاسف هستم که خیلی از دوستان جدیدتر ما نتونستن این جو فوق العاده و واقعا حماسی رو دست اول شاهدش باشند و تجربه اونها از وضعیت داخلی ، چیزی هست که امروز میبینیم.

از بعد از انقلاب داخلی مافیا (همه عبارات واژه هایی هستند که من در مغزم اتفاقات رو به اون شکل ترسیم کرده و به خاطر سپردم و عبارات رسمی مورد استفاده بقیه نیستند) تقریبا مولتی بازی سیاسی به شکل علنی و آشکار و تداخل گر در سرنوشت کلی انتخابات از بین رفت.
جنگ 5 ارتش (دفاع همزمان ایران در مقابل ترکیه و قبرس و اوکراین و گرجستان و ونزوئلا) که با پیروزی قاطع و تاریخی ایران به اتمام رسید و سنگ بنای عضویت ما در آستریا و تولد گروه موسوم به وارروم شد ، تقریبا تمامی معادلات داخلی رو به شکلی وسیع دچار دگرگونی کرد.
همه ی بازیکنان و احزاب ایران ، خشمگین از زورگویی و تجاوزات هر از گاه چندین ساله ترکیه و متحدینش ، در یک شور و وجد و اراده عمومی علیه دشمن قویتر بسیج شدند. فقط در این حد توصیف کنم که خیلی از بچه های شاغل اون دوماه رو هیچ حقوقی توی جیبشون نرفت و هرچی داشتن و نداشتن رو پای این بازی گذاشتند.
همه ی احزاب و گروه ها و سایدها ، بهترین های خودشون رو از منظر سیاست خارجی و نظامی جلو آوردند و گروهی به عنوان وارروم یا اتاق کنترل جنگ شکل گرفت که تصمیماتش و برنامه هاش بدون چون و چرا توسط تک به تک ایرانی ها اجرا میشد.
بازیکنانی که قبل از اون حتی یکبار هم سابقه کار با همدیگه رو نداشتند و بعضا حتی دشمن همدیگه هم محسوب میشدند.
در مورد بقیه نظری نمیدم ولی کافی هست سری به مقالات قدیمی من و محمد اینفورمر و مجید پرشین پانیشر و محمدحسین محو بزنید تا ببینید چجوری از خجالت همدیگه درمیومدیم. و همه ی این افراد الان در یک گروه واحد برای کنترل جنگ بودند.



تا مدتهای بسیااااااار مدیدی بعد از این جنگ با ترکیه و این افتخار تقریبا غیرقابل تکرار تاریخی ، ایران در آرامش و صلح و قدرت مطلق سیاسی و اقتصادی به سر میبرد و جز اندک بحث های شخصی کوچیک ، اختلاف بارز جدی و سایدبندی به معنای امروزی کلمه وجود نداشت.

اما مشکلات از یک نقطه شروع شدند و مادر حوادث از روزی آبستن این نطفه کینه ی امروزی شد که حزب دلپی در اتاق وارروم بدون نماینده موند

متاسفانه به دلیل برخی درگیری ها و اختلافات داخلی در دلپی که ربطی به نگارنده مقاله ندارند و قصد جسارت و دخالت هم ندارم ، این حزب پرقدرت و قدیمی که تقریبا همیشه در عرصه سیاست خارجی و دولتداری اگر نه پای ثابت ولی حداقل تهدیدی همیشگی و بالقوه برای رقیبانش بود ، به یکباره خالی از مهره های نظامی و سیاسی ارزشمند خودش مثل امین و محمد و دکتر علی و احمدرضا و پویا و بقیه و سربازی رفتن پرافتخارترین و قدرتمندترین و محترم ترین بازیکنشون یعنی امیر جی اچ شد و همین بی مهرگی و عدم تمایل قلبی قدیمی و همیشگی پژمان برای دخالت در سیاست گذاری نظامی و خارجی که در اون زمان تنها عضو قدیمی و موثری از ایران که در حزب دلپی بود ، باعث بی نماینده موندن اونها شد.

مرور زمان ، رقیبان و دشمنان قدیمی متحد شده در وارروم برای جنگ در مقابل دشمنان خارجی رو تبدیل به بهترین دوستان و متحدان همدیگه کرد و مراوده های روزانه اونها رو به هم عادت داد و نه فقط سلیقه سیاست خارجی و برنامه ریزی نظامی ، که بلکه مسیر و سیاست گذاری داخلی اونهارو هم به سمت همدیگه کشید و باعث شد تا به مرور زمان با رفع نقاط اختلاف ، نظرات این افراد به هم نزدیک بشه
افرادی که قدرتمندترین و با نفوذترین اعضای احزاب خودشون ، یعنی مافیا و سبز و رستاخیز و مهر و ... بودند و تاثیر مستقیمی بر سیاست گذاری های احزاب خودشون داشتند
یعنی همه احزاب و جناح ها به جز دلپی

در سالهای بعد که دلپی و بقیه احزاب کشور همچنان در هارمونی با همدیگه به حیات ادامه میدادند ، فرصت ها و مهره هایی از حزب دلپی پدیدار شدند که قابلیت عضویت در این گروه و یکپارچه شدن دوباره کامل ایران رو نوید میدادند اما متاسفانه لجبازی و دشمنی پژمان با امید و نادر بر سر یک روبات جنگی و کبر و غروری که اعضای وارروم از "بهترین بودن" در ایران و تقریبا در کل اتحاد احساس میکردند ، این فرصت بی بدیل رو سوزوند و این مهره ها نادیده و گمنام باقی موندند تا اینکه یک به یک یا به دست فراموشی سپرده شدند و یا مثل هر استعداد سرکوب شده و فرصت نیافته ای در دنیا ، به سمت افراط و رادیکالیزم رو آوردند.



روند ادامه پیدا کرد تا اینکه خبر رسید فردی قدیمی دوباره به بازی برگشته : فریبرز

فریبرز ، پرهیاهو و پرانرژی و پر سر و صدا و دارایی نوعی خاص از کاریزما ، فریبرزی که همه منتظر بودند بعد از اون دشمنی های خونین قدیمی و فحش و فحش کاری ها ، برگشته باشه تا انتقام شکست قبلیش از دلپی رو بگیره ، به یکباره و با زیرکی پژمان تبدیل به عضو و متحد دلپی شد.
خیلی ها ، من جمله شخص خود من ، با انگیزه رقابت و یا رفاقت با فریبرز و انرژی که میدونستیم با خودش به بازی و رقابت داخلی میاره ، دوباره فعال و اکتیو شدیم. انگیزه شخصی من ، اینبار رفاقت و هم قطاری با فریبرزی بود که در آخرین میتینگ مشترکمون در تهران ، اختلافات قدیمی رو حل و فصل و تبدیل به دوست همدیگه شده بودیم.

متاسفانه نشد. چرا؟ چون فریبرز عادت و علاقه ای ذاتی برای به چالش کشیدن افراد و گروه هایی داره که در اون زمان تشخیص بده قدرتمندتر و مقتدر از بقیه هستند. عادتی ذاتی و اکتسابی که دوست داره همیشه در بالای هرم قرار بگیره و هر فرد و گروه قدرتمند دیگه ای باید در ذیل و زیرگروه اون باشه. جاه طلبی ، اگر در جای درست و به روش درست خودش مورد استفاده قرار بگیره ، فرد رو تبدیل به مهره ی قدرتمندی برای کشور میکنه که دشمنان کشور از شنیدن اسمش خودشون رو خیس میکنند. افرادی مثل مجید و امیر و نادر و محمدهای سه گانه که مقدار قابل توجهی از جاه طلبی رو در وجودشون دارند

اما متاسفانه این جاه طلبی مانند گذشته در جای درست خودش استفاده نشد.

بی توجهی مطلق وارروم و احزاب سیاسی دیگه به دلپی و بازی ندادن به دلپی به شکلی که سالهای سال حتی یک دولت هم در اداره امور نداشت حتی در ساکت ترین و آزام ترین دوره ها ، مهره سوزی ها از این حزب به بهانه کم تجربه بودنشون در برابر افراد قدرتمند داخل وارروم و اشتباهاتی از این دست که از رقیبان دلپی سر زد ، باعث فشرده شدن و بسته شدن جو و فضای رفاقت قبلی در داخل این حزب شد و الان بعد از سالها که پدیده ای پر انرژی و جاه طلب به نام فریبرز دوباره ظهور کرده بود و اینبار نه در دشمنی با اونها بلکه با وعده به قدرت رسوندن دوباره دلپی اونهارو تهییج میکرد ، تنور "رقابت" داخلی رو دوباره گرم کرد

همه ی احزاب کلاسیک و صاحب نام قدیمی کل کشور متحد در یک سمت و دلپی در سمت دیگه



افسوس و صد افسوس که تشنگی قدرت وقتی مهار نشه و ظرفیت برای انتقاد شنیدن و رقابت سالم وجود نداشته باشه ، رقابت تبدیل به دشمنی و کینه میشه

از نظر اعضای جدید دلپی که با تلاش پژمان و فریبرز و حامد و مهسا یا دوباره به بازی برگشتند و یا جذب شدند ، گروه مقابلشون تشنگان خونخوار قدرتی بودند که در مقابل درفش کاویانی تک و تنهای دلپی ایستاده بودند و اونها برای گرفتن حق و حقوقشون قیام کرده بودند.

بدتر ، رویه گروه مقابل که من هم عضوی از اونها بودم ، در به رسمیت نشناختن وجود افراد جدید و یا لزوم ایراد توضیحات و دفاع در مقابل تهمت ها با این تفکر که همه خودشون بودند و تاریخ رو دیدند و بقیه هم چون عضو تازه واردی نداریم پس مولتی هستند

متاسفانه اشتباه بزرگان دلپی در این برهه ، با وجود اینکه میتونستند واقعا خودشون رو در جای حق واقعی بنشونند ، این بود که به جای رقابت ، شروع کردند به بدگویی و تخریب و تهمت به اعضای اصلی وارروم که عذاب اصلی سالها دوری از سیاست رو از چشم اونها میدیدند و با تحریف کامل تاریخ برای تازه واردینشون ، وابسته کردن اونها با تجهییزات نظامی و بدگویی های مکرر و داستان سازی های فجیع درباره گروه مقابل ، این فضای مستعد برای رقابت رو تبدیل به میدان کارزار و دشمنی و نفرت از همدیگه کردند



دیگه برای این اعضای جدید مفهومی نداشت که این افراد مقابل بهترین و زبده ترین بازیکنان کشورشون هستند که مثل فیلم اونجرز ، در صورت وقوع خطر و جنگ و حمله ، حالا با هر سلیقه سیاست داخلی که داشته باشند ، محافظان خط اول اعتبار و قدرت ایران مقتدر اون زمان هستند و در زمان جنگ میشه با اتحاد دوباره همیشگی ، خطر رو رفع کرد

مگر میشه افرادی چنین سیاه و تاریک و خونخوار که داستان های هزار و یک شب جن و پری ازشون براشون گفته شده آدم های خوبی باشند که اصلا اهمیتی هم به دفاع از کشور بدند؟ نه قطعا اونها فقط به فکر مدال روشن کردن و پول بالا کشیدن و دزدیدن و استثمار بقیه هستند

و دوباره ، سکوت مطلق جناح ما در مقابل این داستان سرایی ها برای توجیه تازه واردین و در یک پارادوکس کامل ، واکنش نشون دادن شدید در مقابل اعضای اصلی دلپی مثل پژمان و فریبرز که محبوب های قلب و قهرمانان بزرگ و جدید اعضاشون بودند ، هیچ کمکی در این راه نکرد



جدایی های تلخی اتفاق افتاد که نباید میافتاد. برای شخص من تلخی جدایی از مهسا و محسن در این بازی که سالهای سال شب و روز بدون خواب و خوراک برای جناح و احزاب نوپامون باهم تلاش کرده بودیم و در مقابل قدرتهایی ماورای قدرت کم خودمون قد علم کرده بودیم هرگز قابل هضم نبوده و نیست. هرچند من موفق شدم حداقل دوستی واقعی و بیرون بازی خودم رو با این دوستانم حفظ کنم و خط تقطیعی به رابطه بازی با دنیای واقعی بیرونی بکشم

کینه های شخصی و بی ربط به بازی افرادی مثل نادر و امید و پژمان یا مهسا و محمدحسین محو و یا فریبرز و من ، هر روز بیشتر از قبل به بچه هایی که میتونستن رفیق همدیگه باشند ولی گناهشون این بود که در احزاب جداگانه ای عضو شده بودند منتقل شد و اونها بدون اینکه دلیل واقعی این کینه و نفرت و عداوت رو بدونند ، در منجلاب و سیاهچاله اون گرفتار شدند و بدون دونستن دلیل واقعی ، شروع به دشمنی با همدیگه کردند





و میرسیم به امروز

امروزی که بزرگترین اشتباه و خطای یک ساید ، عدم اهمیت دادن و توجه به نظرات اکثریت مطلق پلیرهای کشور به بهانه خام بودن و یا دمیج نداشتن و یا نوچه بودن اونها هست ، در حدی که حتی از نظرشون شاید مقاله واقعی ارائه برنامه برای کاندیداتوری هم اهمیتی نداشته باشه چون طبق شعار همیشگی : اونی که دیده میدونه و اونی هم که نمیدونه یا مغرضه و یا نوچه

و بزرگترین اشتباه ساید دیگه ، تغذیه بازیکنان معصوم و جدیدش با دروغ و تحریف تاریخ و تخریب شخصیت و تهمت به ارکان قدرتمند و صاحب نفوذ سیاسی و نظامی ایران در دنیا ، در حدی از ناباوری که امروز شاهد بودم یکی از همین اعضای جدید درخواست واگذاری دولت به دلپی رو داشته چون معتقده دلپی نفوذ و قدرت بیشتری در درون اتحاد و دنیا داره! حزبی که البته به خاطر اشتباهات و بی توجهی رقیبش سالها فرصت حضور در میادین بین المللی رو نداشته و زمانی هم که در مدت های کوتاه و گذرا افرادی مثل من سعی کردند تا مهره های مستعد اونها مثل مازیار و علی لایف گیم و احسان و محمدرضا رو به پای کار و تجربه بکشونند ، خود دلپی به شدیدترین شکل ممکن باهاشون برخورد کرده و این فرصت رو ازشون گرفتند ، و در تک و توک دولت هایی که در این مدت داشتند ، به جز دولت آیدین که منطقی در برابر فشارهای دوستانش هم ایستاد و دوره موفقی داشت ، با انجام اقدامات متهورانه بی حساب و کتاب ، فقط از روی تعجیل در به دست آوردن افتخاری برای دولت دلپی و پشتوانه کردنش برای دولت های بعدی ، کشور رو در منجلاب های خطرناک و سیاهی افکندند

در چنین فضایی ، منی که همیشه بعد از "سبحانیزاسیون" و از درد سخت و طاقت فرسای از دست دادن بهترین دوستم در بازی در اون زمان یعنی محسن ، همیشه از سیاست داخلی دوری کردم تا جای زخم هایی که برداشتم دوباره خونریزی نکنند و خودم رو با سیاست خارجی و مخصوصا کشمکش پنهانی دایمی با ترکیه برای دفع خطر کردم ، امروز حس میکنم که انگیزه دوباره ای برای فعالیت در سیاست داخلی دارم




اندوخته ای از دیده ها و شنیده ها و تجربه کرده ها دارم که میتونم و میخوام تا با به اشتراک گذاشتنشون ، یک فرصت دوباره محیا کنم
فرصتی که بازیکنان معصوم تر این جامعه مجازی دوشقه شده و پر از کینه و شقاوت که به شکل بی سابقه ای در تاریخمون، امکان هرنوع اتحاد داخلی رو زیر صفر میبینند ، هیچوقت نداشتند ، فرصتی که بتونند در عین رقابت به رفاقت با همدیگه بپردازند بدون اینکه کینه ها و عداوت های قدیمی تر ها روی اونها اثر سیاسی بگذاره
فرصتی که هر گروهی به خاطر رقابت هم که شده "مجبور" به اهمیت دادن و توضیح دادن به همه اقشار بازیکنانمون هرچند با تعداد اندک باشند و روند گردش همه اطلاعات و خاطرات و تجربیات به صورت آزادانه و همیشگی برقرار بشه
فرصتی که در اون هیچکس تحریف کننده تاریخ و تهمت زننده نباشه ، بلکه مدافع در مقابل این هجمه ها اون هم از سوی تک و توک بازیکنانی باشه که قابل تغییر نیستند و بدون مقابله به مثل ، با دفاع درستش از این هجمه ها ، این فرهنگ غلط و منحوس رو ریشه کن کنه

این تغییر و این فرصت ، به خاطر ریشه دووندن کینه ، به خاطر بدل گشتن دشمنی های در ابتدا به دلیل از روی بحث های تند این مدت ها به خصومت های شخصی ریشه دار و با دلیل قابل ارجاع در مغز ، بی اندازه سخت و صعب الحسب خواهد بود

ولی ایران زنده هست تا وقتی که امید زنده هست و من یکی حداقل آماده خاموش کردن این شعله امید هرچند اندک نیستم



در حالت عادی ، تعداد و تنوع احزابی به حد کافی برای سیاست ورزی داخلی با همه توع گرایشی داریم
اما آیا امیدی به شکل گیری اتحاد در زمان خطر برای کشور بین این احزاب هنوز هم باقیست؟ امیدی باقی هست که بزرگانمون دوباره به یاد بیارند و در پس ذهن های مه گرفته از بحث های بی انتهای امروزشون به خاطر بیارند که چطور منافع ملی ایران ارجح بر منافع حزبی و جناحیشون بود؟ آیای امیدی هست که سرنوشت کشور ، از هیمه آتش کینه و سلاحی برای زدن مخالف و دشمن داخلی بودن ، دوباره تبدیل به هدف غایی و نهایی هر روح و شخصیتی باشه که در قبال دست پیدا کردن به اون هدف مشترک رقابت کنند؟

چه مقدار از پل پشت سرمون رو برای برگشت دوباره تخریب نکرده باقی گذاشتیم؟



در دلیل و منطق و برهان هامون ، با وجود همه ی دلایل دیگه مثل گند زدن دولت ها و ضعیف شدن اتحادمون و قوی شدن دشمنان خارجیمون و .... هزاران دلیل بیرونی دیگه ، آیا مغزمون قبول میکنه که شکست های پی در پی کشورمون از زمان شروع شدن این انشقاق و دشمنی ، اتفاقی و شانسی بوده؟

ما بر اثر بدشانسی و یا گند زدن یکی دو دولت اینجا هستیم؟
یا ما همه باهم گند زدیم رفقا؟



حزبی رو به راه انداختم ، بدون تجهییز ، با یک اصل تغییر ناپذیر دشمنی سرسخت و همیشگی با مولتی سیاسی و بالطبع عدم تضمین جایگاه نمایندگی مجلس و یا رییس جمهوری برای اعضاش
اما با یک امید ، امید به اشتراک گذاشتن دیده ها و شنیده هام ، امید عدم تکرار اشتباهات گذشتگان و گذشته ام ، امید محقق کردن رویایی که دارم
به قول مارتین لوتر کینگ ، رویایی دارم :


••••••••••••••••••
رویای یک شروع دوباره
••••••••••••••••••


و انقلابی در فرهنگی که علف های هرز چیره بر قامت رعنای درخت همیشه سبزش شدند

جنبش احیای فرهنگی ، حزب کاریمو

این درخت بازهم جوانه خواهد زد



زمانی بود که در هر مقاله ای ، از روی تقدس و حس هیجانی که به همتون دست میداد ، این اسم رو فقط در جای درست و زمان درستش استفاده میکردم تا با بیدار شدن اون حس عاشقانه خالص از روی این اسم اعظمی که توی این بازی برای هممون مشترک بود ، به هدف مشترکمون دست پیدا کنیم

اما امروز در این مقاله ، ده ها بار این اسم رو استفاده کردم ، بدون اینکه هیچکدومتون و هیچکدوممون ذره ای تعییری در احساسمون به وجود اومده باشه یا حتی حسش کرده باشیم
اسمی که الان دیگه فقط برای ما یک اسمه
یک ابزار

قابلیتش رو دارین که دوباره اون حس رو ، هرچند سخت و هرچند از زمان دور ، به یاد بیارین؟

عشق رو میتونین دوباره احساس کنین؟

پس اینبار با چشم های شسته ، یک بار دیگه نگاه کنید



شهروند ایران مجازی
روز 4334

**********************************************************************************************************