بوی زهرا می دهد پهلوی آقا زاده ها
Mishbili
گرچه از داغ جوان تا شده ای ما هستیم
و که گفته است که تنها شده ای ما هستیم
تو چرا بار دگر پا شده ای ما هستیم
ما نمردیم مهیا شده ای ما هستیم
رخصت دیدن تو فرصت ما شد اما
نوبتی هم که بود نوبت ما شد آقا
به درخیمه ما نیز هرازگاه بیا
با دل ماسه نفرراه بیا راه بیا
چشمهامان پر حرف است که کوتاه بیا
تو بیا با قدمت گرچه به اکراه بیا
تا ببینی که به تیغ و زره آراسته اند
تند بادند که در معرکه برخاستند
باز میدان ز تو جنبش طوفان با من
تخت از آن توو پیش تو جولان با من
شاه پیمانه ز تو عهد به پیمان با من
ذره ای غم به دلت راه مده جان با من
آمدم گرم کنم گوشه بازارت را
تا نگاهی بکنی این سر بدهکارت را
به کفم خیرعمل خیرعمل آوردم
دو شکر قند دو شهد و دو عسل آوردم
من از این دشت شقایق دوبغل آوردم
دو سلحشور ز صفین و جمل آوردم
تیغ دارند و پی تو به صلایی رفتند
شیرهایم به پدر نه که به دایی رفتند
دست رد گر بزنی دست ز دامان نکشم
دست از این خیمه رسد از سر پیمان نکشم
بعد از این شانه به گیسوی پریشان نکشم
تیغ می گیرم و پا از دل میدان نکشم
به تو سوگند که یک دشت به هم می ریزم
چشم تا کار کند تیغ و علم می ریزم
دختر مادرم و جان پس در خواهم داد
او پسر داده و من هم دو پسر خواهم داد
جگرش سوخت اگر من دو جگرخواهم داد
میخ اگر خوردبه تن تن به تبر خواهم داد
چادرش را به کمر بست اگر می بندم
دلِ تو مادریُ روضه ی او سوگندم
قنفذ از راه از آن لحظه که آمد می زد
تازه میکرد نفس را و مجدد می زد
وای از دست مغیره چقدر بد می زد
جای هر کس که در آن روز نمی زد می زد
مادرم ناله بجز آه علی جان نکشید
دست او خرد شد و دست ز دامان نکشید
وای اگر خواهر تو حیدر کرار شود
حرمم صاحب یک نه دو علمدار شود
لشگری پا و سر و دست تلنبار شود
بچه شیر خودش شیر جگردارشود
در دلم خون تو با صبرحسن می جوشد
خون زهراست که در رگ رگ من می جوشد
وقت اوج دو کبوتر دوبرادر شده بود
نیزه و تیر تبرهادوبرابرشده بود
خیمه ای سد دوچشم تر مادر شده بود
ضربه هاشان چه مکرر چه مکرر شده بود
روی پیشانی زینب دوسه تاچین افتاد
تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد
*******
آموختم از مادرم این رسم وفاداری را
یاد من داد پدر شیوه ی دلداری را
ندهم پس ز کفم مثل تو سالاری را
هیچ خالی نکنم پشت سر یاری را
نذر تو کرده ام این جان و سرم را به خدا
میدهم پای تو هر دو پسرم را به خدا
کاش با خواهش من ساز مخالف نزنی
عوض سازش من ساز مخالف نزنی
پای این بارش من ساز مخالف نزنی
تویی آرامش من؛ ساز مخالف نزنی !
هدیه ام را نپذیری دل من میشکند
خمره ی عاشقیم؛ حاصل من ؛ میشکند
خاطرت جمع بود مادرشان من هستم
رزمشان رزم بود مادرشان من هستم
هر دو تا جنگ بلد مادرشان من هستم
این برای تو سند ؛ مادرشان من هستم
پای تدریس ابالفضل نشستند اینها
هر یکی دگری شیر نر هستند اینها
پا رکابت که رسیدند ذره پوشیدند
دائما در پی جلب نظرت کوشیدند
از سر شوق نگاهت چقدر جوشیدند
بی حریفند اگر شیر مرا نوشیدند
این دو سربازم از عشق تو چنین شیدایند
در رگ و در پی شان حب علی را دارند
ای به قربان نگاه تو نگاه ترشان
به فدای علی اکبر تو پیکرشان
اذن پرواز بخواهد فقط از تو پرشان
بعد اینها تو اگر اذن دهی مادرشان
گرد و خاکی وسط معرکه راه اندازد
لرزه بر پیکره ی خصم تو میاندازد
میوه های دل من از سر زین افتادند
زخمی و تشنه ز مرکب به زمین افتادند
پای تو پای نگهبانی دین افتادند
حاصل عشق الهی ایت چنین افتادند
برومیدان که بلایی سرشان آمده است
برو که بد به دل مادرشان آمده است
انتظارم نکش اینبار نمی آیم من
اصلا انگار نه انگار نمی آیم من
با نگاهت نکن اصرار نمی آیم من
دو گلم نذر علمدار نمی آیم من
شاکرم ؛ هستی من داد به باغ تو ثمر
نوبتی پیکرشان را به سوی خیمه ببر
*******
رو سفیدم میکنند و فخر مادر میشوند
نو جوان هایم سپرهای برادر میشوند
این پسرها پیشکش های من وعبدلله اند
صحبت جنگ وجدل باشد قلندر میشوند
آینه انگار پیش مرتضی بگذاشتند
هیبت جنگی که میگیرند حیدر میشوند
دست برشمشیر میگیرند طوفان میکنند
یک تنه قطعاً حریف چند لشگر میشوند
خون قتال العرب جاریست در رگ هایشان
قابض الارواح کوفی های کافر میشوند
بوی زهرا میدهد پهلوی آقازاده ها…
چونکه بایک واسطه فرزندکوثر میشوند
زیر نیزه یاد غمهای مدینه میکنند
گریه کن های جوانمرگی مادر میشوند
هر چه باشد هردو خواهرزاده های محسن اند
منتقم های شهید ضربه ی در میشوند
اکبر تو ارباً اربا شد ولی شکر خدا
دست گل هایم پس از او زود پرپر میشوند
...
اینجا هم شعر های قشنگی هست:
http://www.ghasemiyoon.ir/category/67
Comments
اول
قسمتی از خاطرات کلنل اف استیون کول از اولین فرمانده نظامی بریتانیا در ایران:
آنها (ایرانیها) خیلی ساده لوح و زود باورند. مهربانند و سخت کوش. هر حاکمی که بخواهد به آنها مستبدانه حکم فرماید راحت میتواند آنها را با بازی با باورهایشان فریب دهد و بر آنها حاکم شود ولی اگر حاکمی بخواهد برایشان دل بسوزاند و حق را بر مردم دهد او را سرنگون میکنند. مردمانی اند مستحق ظلم.
یادم نمی رود وقتی چای را از هند به مزارع طبرستان بردیم و کشت کردیم و با شکر مخلوط کردیم و به خوردشان دادیم وقتی سود سرشاری بدست آوردیم روحانی بزرگشان حاج ملا محمد کرمانی نزد من امد و گفت اگر میخواهی به تجارت شکر و چایت در ایران ادامه دهی باید چهار یک سودت را به من بدهی. من اورا ضعیف پنداشتم و به او خندیدم و از عمارت بیرون انداختم. بعد از چند ماه گزارش امد که دیگر در ایران مردم چای نمینوشند. باورم نمیشد. چطور ممکن بود. اکثر مردم به چای معتاد بودند.
بعد از پاره ای تحقیقات فهمیدیم میرزای کرمانی چای و شکر را نجس و نوشیدنش را حرام اعلام کرده و مردم هم چشم و گوش بسته فقط مطیع.
کلی به این ملت نفهم خندیدم.
او (میرزای کرمانی) را به عمارت فرا خواندیم.
به او گفتم حیف که چای را حرام کردی اگر راه برگشتی بود و میشد هنوز سودی از چای بدست اوریم چهار یک تو را پرداخت میکردیم.
میرزا خندید و گفت تو عهدنامه را بنویس حرام و حلالش با من.
او این فتوا را داد که اگر شکر (حبه قند) را به چای برسانند و بعد در دهان بگذارند نجاستش بر کنار میرود وچای و شکر از حالت حرام خارج میشود.
اینگونه باز حرامی به حلال تبدیل شد و ما و میرزا به سودمان رسیدیم و مردم به رضایت خدایشان.
یادم هست وقتی همین میرزای کرمانی شیاد مرد، باز همان مردم عکس او را در ماه میدیدند.
نمیدانم چگونه خلقتی هستند قوم پارس.
هر کس که به آنها خوش خدمتی کنند را دزد میخوانند و هر کس انها را بفریبد را در ماه و خورشید می بینندش.
شاید اعراب برای تضعیف ایران آنها را مسلمان کردند.
یادم نمیرود مردم شکر (حبه قند) را بین انگشتان میگرفتند و بزور آن را به چای ته استکان میرساندند تا پاک شود بعد بخورند و من فقط به انها میخندیدم و ته بسته های شکرم مینوشتم "شکر پاک میرزایی"
نمیدانم این ملاها و میرزاها در آینده چه بر سر این ملت زود باور بیاورند.
کاش رستگار شوند.
ره
قشنگ بود استفاده کردم
شاید ایرانی ها خرافاتی باشند ، ولی این داستان دروغ است وکسی به این نام وجود ندارد
ama in bishtar ye tanze k behesh abo tab dade shode
mohem asle manzureshe
تنها کسی که به این نام من پیدا کردم این شخص است که نه انگلیسی است و نه نظامی و در ایران بوده است
https://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%A7%D8%B3%D8%AA%DB%8C%D9%88%D9%86_%DA%A9%D9%88%D9%84_%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%86
https://en.wikipedia.org/wiki/Stephen_Cole_Kleene
فتواهای شگفت انگیز شرعی اواخر دوره قاجاریه تا کنون و دلايل ابطال آنان!
👳خزینه ها منبع انتشار بیماری و مرگ و میر شده بودند و تنها وجه بهداشتی آنها آب آهک انتهای روز بود و چوب زالزالک . لذا در حمام ها دوش جایگزین آنها شد.علما فتوا دادند حرام است.مردم با رشوه پنهانی از خزینه استفاده می کردند.
👀حکومت از زور استفاده کرد علما کوتاه آمدند.
👳استفاده از لامپ برق حرام و غیرشرعی است.
علت: به سبب امکان انجام شب نشینی های طولانی، باعث می شود که مومنین، از نماز صبح غافل شوند!
👀 البته بعدها، با پول هنگفتی که حاج امین الضرب، صاحب کارخانه برق به علما داد برق حلال شد! اما کارخانه برق مشهد در سال ١٩١١ میلادی به تحریک علما و روسها توسط ملت سلحشور مشهد در آتش سوخت.
👳استفاده از کله قند، حرام و غیرشرعی است. (افراطیون مذهبی شایعه ساخته بودند از استخوان مردگان الک شده و کله قند روسی درست می شود!!)
علت: نپرداختن وجوه شرعی، توسط واردکننده قند!
👀پر واضح است که پرداخت وجوهات، موجب گردید تا قند حلال گردد، البته به این شرط که قبل از خوردن، آن را در چای غسل کنند".
👳استفاده از ماشین لباسشویی حرام و غیرشرعی است.
علت: لباس های نجس، لباس های پاک را نجس می کنند!
👳در سال ١٣٤٢ خورشیدی در جریان انقلاب سپید علما گفتند رأی دادن بانوان خلاف شرع است!
👳علما ساخت راه آهن را در دوره ناصری خلاف شرع و حرام اعلام کرده بودند
علت: ملاعلی کنی آن را راه تسلط کفار می دانست.
👳خوردن گوشت ماهی خاویاری حرام است!
علت: انحصار گرفتن صید این ماهی ارزشمند.
👳بازی شطرنج حرام است!
علت: در روایتی ساختگی آمده بود که امویان شطرنج بازی می کردند.
👳استفاده از ویدئو حرام و غیرشرعی بود.
علت: چون افکار پاک ملت سلحشور با دیدن فیلمهای مستهجن خراب می شد. با ازدیاد آن و آمدن ماهواره و نت دیگر این حرام حلال شد.
👳علما مدرسه رفتن در تهران و تاسیس مدرسه مدرن به جای مکتب و رادیو و تلویزیون و تریبون به جای منبر را خلاف شرع و خلاف احکام الهی اعلام کرده بودند.
👳اولین بار که دوچرخه به ایران آمد آنرا ارابه جن معرفی کردند.
👳اولین بار که اعلام شد مردم برای گرفتن شناسنامه به شهربانی مراجعه کنند، علمای عظام فتوا دادند که این دسیسه انگلیس است تا نام دختران و همسران شما بدانند!
👳اوایل خود موسیقی و بعدها دیدن ساز موقع نواختن را حر
🙂
خوردن گوشت خاويار به دليل يافت نشدن پولك هاش حرام بود. بعد آيت الله خمينى اين حرمت رو شكست و رسما اعلام كرد چون تو نابالغى پولك داره
البته شايد پشت پرده هم داشته نمى دونم اين رو
تحريم قند هم مقدمه سياسى داشت
وارد كننده اش ايرانى نبود. حق مطلق وارد كردن به ايران رو داشت.
ملاعلى كنى سابقه درخشانى در مبارزه با استعمار داره
ريل راه آهن بخشى از قرارداد رويتر بود. رويتر قراردادى بود كه سود بسيارى براى رويتر داشت و در ازاش وام كم مبلغى به شاه ايران اختصاص مى يافت
واقعا مجموعه قرارداد رويتر تسلط اروپا رو به دنبال داشت. تسلط بر راه هاى مملكت
مخالفت با صرف ريل نبود.
در خصوص شناسنامه فكر نكنم فتوايى وجود داشته باشه شايد چارتا آخوند بودن اما فتوا فكر نكنم
و نهايتا: در خصوص انقلاب سفيد عده اى مثل آيت الله طالقانى معتقد بودن گنجوندن حق راى زنان در بسته انقلاب سفيد سواستفاده از راى و حق زن ها است. ولى افرادى مثل على دوانى معتقد بودن راى دادن زنان موجب مفسده است.
بهتر بود به کلنل بگیم که جوون ها ما با همین اعتقاداتشون
سال ها بعد هشت سال جلوی تو و متحدات وایمیسن
تا جایی که مجبور میشید مهره هاتون رو خودتون سر نگون کنید
سلاح اعتقاد و ایمان بالتر از هر سلاحی هست
اون اخوند و اون کلنل یک بازی از پیش طراحی شده ی انگلستان و اروپا هست تا عقاید عده ای روشنفکر نما که محو غرب هستن رو بکوبن
وقتی نه سلاح جنگی داری و نه سلاح اعتقادی روانی
عملا دست خالی هستی
همه هم میدونن اخوند ها افراد انگلیس هستن
پس جای تعمل داره که این اقا چرا خاطراتش رو اینطور راحت میگه
شاید دلش به حال ما میسوزه و میخواد کمکمون کنه راه درست رو یاد بگیریم
😃
جوون ها پرورش یافته اموزش پرورش پهلوی بودند و با سلاح های پهلوی رفتند جنگ
شما همون سلاح هارو ازشون میگیرفتی ببین 1 سال هم میتونستند دووم بیارند یا نه 😃
ببخشید اون کسایی که می گفتند یا حسین و روی مین منور که هزار درجه حرارت داره میپردن پهلوی بهشون یاد داده بود؟؟؟؟
جمع کن چند نفر هستن که واقع اون موقع رو درست تعریف کنند؟؟؟
[removed]
اهان یعنی مردم مسلمان ایران رفتند که با مسلمان های دیگه بجنگند؟
یا رفتن از کشورشون دفاع کنند؟
براچی از کشورشون دفاع کنند؟ حس میهن دوستی
بفرمایید بگویید در زمان کدام سلسله این حس ایجاد شد و تلاش شد به درون مردم تزریق شود؟
اینکه میگفتند یا حسین اعتقادات مذهبیشون بوده
مگرنه برای امام حسین که نمیرفتند روی مین!
بله حس ميهن دوستى پس از امضاى كاپيتولاسيون و پرداخت حق توحش شكل گرفت
پس از كودتاى ٢٨ مرداد
پس از كودتاى١٢٩٩
پس از سركوب آزاد انديشان
و اعدام وطن دوستانى چون خسرو گلسرخى
پس از بستن درب صلح و اعدام جوان نخبه و پارسايى مثل محمد حنيف
پس از بحران اقتصادى شديد دهه پنجاه كه دولت داشت با ورشكستگى ايران رو نابود مى كرد(اطلاعات بيشتر در مقاله امير طيرانى ايران فردا بهمن ٩٣)
پس از فشارهاى سياسى، اقتصادى و فرهنگى به مردم ايران
پس از فرمايشى كردن مجلس،پس از رفراندوم انقلاب سفيد و افساد ارضى
ماجراى جنگ هم ماجراى ديگه اى داره كه نه مى تونم و نه مى خوام در خصوصش بحث كنم
😁
rest
بهتره این کس شعر ها رو از خودت درنیاری.
هیچ منبع معتبری برای این حرف وجود نداره.
قند ايران عمدتا دست روس ها بوده نه انگليس ها
ملامحمد كرمانى هم مرجع نبوده يه پيشنماز به اين اسم فقط بوده
V
برو یره زندگی شما متاهل ها صحرایه کربلاست
هر روزتون هم نوحه خوانی دارید
شمر و یزیدتون هم معلومه
دیگه مقاله زدنت چی چییه
ولی ووت و اندروس به خاطر خودت
دیگه دیگه این مدلیه 😃
روی پیشانی زینب دوسه تاچین افتاد
تا که از نیزه سر این دو به پایین افتاد
ووت و اندورس فقط بخاطر مقاله قشنگت
به خاطر وت و اندورس و اینا کلا مقاله نمیدم من!
یه چیزایی دلیه
اینکه من عوضی ترین آدم دنیام و برا حسین سینه میزنم
به اون ربطی نداره!عوضی بودن از منه!
بیایم کمتر ادای تنگا رو دربیاریم
حسین و ملا و آخوند درست نکرده
حسین تاریخه
من ایرانیم اون عربه
ولی حق حقه
اینکه خوب باشیم خوبه
من نه نماز میخونم نه روزه میگیرم نه ...
عرق خوری هم تازه بساطشو جم کردم
ولی این خاندان رو دوست دارم
این مقاله رو هم برا دل خودم زدم زیاد هم عقل ندارم
سخنرانی و جمله های قشنگ و اینام بلد نیستم
XD
07
یه محیطی بود یه آقایی اومد برای ما صحبت کنه
یهو اون اولای بحثش گفت
خواهرا حجابشونو حفظ کنن من به گناه نیوفتم
اینجا هم که پولی به ما نمیدن
کسی که نمیتونه راه حرکت خون رو از چشمش به آلتش بگیره
اونم به خاطر چار لاخ موی رنگی
میخواد به من از آزادگی بگه!!!!
ناراحتم که یه سری چیزا رو ازین قشر گرفتیم
ناراحتم که یه سری چیزا رو بهم خوروندن
ناراحتم که پدر و پدر بزرگم پای حرفای اینا نشستن
خدا لعنتشون کنه که میخوان همه چیو از ریشه بزنن
و ما با خوشحالی ژست روشن فکری میگیریم و آی نقی آی نقی میخونیم
...
[removed]
o7