چقدر با محبتيد و مهربون ، حتي براي من

Day 440, 23:30 Published in Iran Iran by fariba_112008

ديگه برام مهم نيست ، ديگه هيچي برام مهم نيست ،
ديگه حتي اشك هايي كه دارم ميريزم برام مهم نيست ،
ديگه اصلا خون بالا آوردن هام هم برام مهم نيست ،
ديگه اهميت نميدم كه چرا كيبوردم بعد از چند دقيقه كه دارم تايپ ميكنم رنگش سرخرنگ ميشه ،
ديگه برام اهميت ندارم كه آب دهنم مزه خون ميده .........
نميدونم اگه من به اين سايت دلبستگي نداشتم چيكار ميكردم ،
اصلا چيزي كه باعث ميشه من تا حالا سرپا باشم و اميد داشته باشم اين سايته ،
البته اين سايت هم بهونست ،
من اگه شما ها رو نداشتم نميدونستم چيكار ميكردم ،
بعد از چند روز كه به سايت سر نزده بودم ، وقتي ديروز كه از خواب با بي حوصلگي بيدار شدم ، گفتم بيام يه سري به دوستام بزنم ، يعني به اين اميد از خواب بيدار شدم ،
نميخواستم كسي رو ناراحت كنم چون از دلسوزي بقيه اصلا خوشم نمياد ،
ولي وقتي اون مقاله رو زدم و محبتهاي شما رو ديدم ، اصلا نتونستم طاقت بيارم ،
از ديروز تا حالا هر وقت به ياد سايت مي افتم و به يادشما همين جوري گريه ام ميگيره ،
الان هم كه اين جملات رو تايپ ميكنم با اينكه اصلا حالم مساعد نيست ولي گريه ام گرفته ،
ديشب هم اصلا خوابم نبرد ، همش داشتم به شما فكر ميكردم ،
لطفا ديگه كسي به من گيفت يا غذا نده ، نميخوام مورد ترحم باشم ،
از ديروز همين جور بچه ها دارن لطف ميكنن ، نميدونم چطور خوبيهاي شما رو جبران كنم ،
شما همتون خيلي به من لطف داشتيد ،
با پيامهاتون با ابراز هم درديتون و خيلي چيزهاي ديگه ،
خيلي ها هم پيشاپيش بهم تسليت گفتن ،
خيلي جالبه به كسي كه هنوز نمرده بخواي تسليت بگي ،
يعني باورم شده بود كه روز آخره ،
دكترها گفتن كه هفته ديگه نتيجه نهايي رو اعلام ميكنن ، كه زياد نميشه بهش اميدوار بود ،
6 ماه زمان زياديه براي زنده موندن ، يعني خيلي سخته بدوني كه 6 ماهه ديگه نيستي ، و بايد بزاري و بري..... رفتنم زياد برام مهم نيست ولي نميدونم دوري از شما دوستاي خوبم رو چطوري تحمل كنم ،
البته من شنيدم كه وقتي ميميري ديگه به اين مسائل فكر نميكني ولي مگه ميشه ، چطوري ميشه به اين چيزها فكر نكرد ، حتي اگه نباشي ،
ديروز كه آرتيكل قبلي مو نوشتم با خودم عهد كرده بودم كه ديگه نيام ، ولي هنوز 24 ساعت نشده كه دلم تنگ شده ،
يعني اون چيزي كه باعث ميشه من بيشتر مقاومت كنم دلبستگي به اينجاست ،
چون من خيلي تنهام و نميخوام تو تنهايي بميرم ،
دلم براي يوزرم مي سوزه ، اون هم بايد به آتيش من بسوزه و بره ،
ميخوام تا وقتي كه زنده هستم حداقل براي دلخوشي خودم هم كه شده ، اگه توان داشتم و مشكلي پيش نياد به اين سايت بيام .....
هر وقت كه نتونستم بيام و اين غيبتم طولاني شد بدونيد كه فريبا رفت ،
ولي اينو مطمئن باشيد كه هر وقت هم كه بره ، ياد شما و خاطره هاي شما هميشه با اونه ،
شايد خندتون بگيره ولي به مامانم گفتم كه روي قبرم بنويسه ايرپابليك ،
فقط لطف كنيد اگه ديگه از من خبري نشد چيزي برام دونات نكنيد نميخوام زجر بكشه ، بزاريد يوزر فريبا هم به راحتي بميره
از لطف همتون ممنونم