فردایی بود اگر

Day 344, 11:15 Published in Iran Iran by mohsenali

با سلام خدمت همه دوستانم . چه اوناییکه منو میشناسن و چه اوناییکه نمیشناسن . قبل از هر چیز بگم که این یه مقاله نسبتا طولانیه . پس اگه وقت و حوصله ندارید خیلی راحت ازش بگذرید و منتظر شید یکی خلاصشو براتون بگه . چون اونقدرام مهم نیست . این مقاله یه جور خداحافظی نیست . اشتباه نکنید . یه درد دله که باید میگفتم و در اخرش یه تصمیم که شما باید بگیرید . در ضمن من اصلا قصد ندارم رئیس جمهور بشم پس خواهشا این مقاله رو یه روش تبلیغاتی که اخیرا مد شده در نظر نگیرید . شروع اومدن من تو دنیای جدید اوخر سال قبل و عید امسال بود . به عبارتی من 8 ماهه که تو این دنیای جدید هستم و یه جورایی از بابابزرگای اینجام . همیشه این دنیا رو دوست داشتم چون برای یه تجربه ی خوب از یه دنیای تازه بود . یه کلاس برای اینکه بیشتر سیاستمدارا و قدرتمندا رو درک کنم و شاید بتونم بهشون حق بدم . برای همین همیشه پیش خودم فکر میکدم یعنی چی ممکنه که باعث بشه من از این بازی برم . یا این همه آدم که میرن چرا میرن ؟ این دنیا که خیلی خوبه . الان فکرکنم یه دلیل پیدا کردم . مهم نیست بعد از این مقاله بهم چی میگید ولی میخوام تو این مقاله کاملا باهاتون رو راست باشم . چون شاید آخریش باشه . پس شروع میکنم . در ضمن تو پرانتز من حافظه خوبی ندارم پس ببخشید اگه بعضی اسامی و وقایع رو نگم . من اواخر اسفند سال قبل بعد چند هفته این درو اوندر زدن تونستم وارد دنیای جدید بشم . دعوتنامه ام رو هم از جناب کی پارس عزیز گرفتم . خوب منم مثل همه اولا گیج میزدم و هی از اینو اون سوال میکردم . و جناب کی پارس و سردار و چند نفر دیگه خیلی بهم کمک کردن تا بتونم هسته کار رو درک کنم و به قولی بازی بیاد تو دستم . اون موقع جمعیت فعال خیلی کمتر از الآن بود . اون موقع بازار خوب بود . چون زیاد رقابت نبود اگه پول داشتی خیلی زود میتونستی اونو چند برابر کنی . منم یه مدت کار کردم مثل خیلیای دیگه . بعد از یکی از راهنماهام که دوست ندارم اسمشو ببرم خواستم بیشتر راهنماییم کنه که چطور شرکت بزنم . منم مثل خیلیای دیگه عقده ریاست داشتم . چرا دروغ بگم . اونم میانبر ساده و به نظر کاملا اخلاقی چند کاربره بودن رو به من نشون داد . و فقط چند تا تذکر بهم داد که منم هیچوقت خلافشون عمل نکردم . که اونا رو به شما هم میگم . یکی اینکه هیچوقت مولتی رو توی ایران نساز . دوم اینکه پولی که از اون بدست میاد رو در راهی استفاده نکن که به اقتصاد ضربه بزنی و سوم مولتیاتو تو شرکت خودت استخدام نکن . من با این سه محدودیت وارد دنیای مولتی گری شدم و در تمام اون یک ماهی که من مولتی داشتم هیچ کدومشون بن نشدند . اما خیلی زود اون عقدم پر شد و دیگه حس اینکه بیا اول دنیا بشم رو نداشتم یعنی سیر شدم . بعد تصمیم گرفتم کاری که بخاطرش وارد بازی شدمو ادامه بدم . پس پولها رو تو مسیرهای مشخص هدایت کردم . شرکتهاییکه محصولاتش مورد نیاز بود . یا اگه کارگرا بیکار بودن حقوق بگیرن . یا همون سری گیفتها که به کاربرای با ولنس زیر 50 میدادم . البته یه کمکهای ناچیزیم بود که به دیگران میشد . البته بگم چند نفر از راهنماهام هم هر از چند گاهی یه مقدار پول میدادن تا خرج همین مسائل کنم . این داستان ادامه داشت تا اینکه من متوجه شدم مشکل ما گولد نیست و این کار فقط باعث طمع آدم میشه . پس یه دفعه ای یعنی در کمتر از یه ماه بعد از شروع کردن مولتی سازی اونو متوقف کردم . یعنی قبل از اینکه خیلی از شما ها وارد این بازی بشید من دیگه مولتی نمیساختم . شرکتها رو هم تک تک به دیگران دادم یا فروختمو پولشو به دیگران دادم . هنوز اون موقع ها مولتی و مولتی یابی اینقدرها نبود . یعنی اینقدرها نسبت به مولتی جبهه نبود . و مولتی یاب هم وجود خارجی نداشت . برای همین هیچوقت کسی به من نگفت مولتی چون هیچ شباهتی به مولتی نداشتم . نه خونده کیو 4 و نه ولنس همیشه بالا . کم کم بی پول بی پول شدم و سر یه تعارف کوچیک راهیه اسلونی شدم که مثلا ایران دو رو راه بندازیم . ما تو اسولنی فقط سه نفر بودیم با کلی مولتی . البته میگم من دیگه مولتی نساختم . برنامه اسلونی قبل اینکه واقعا شکست بخوره از داخل فاسد شد . دعوای دخلی باعث شد ما مطمئن بشیم نخواهیم برد برای همین از در دوستی در اومدیم و ریاست جمهوری رو به یه اسلونیاییه واقعی دادیم و خیلی راحت برگشتیم بماند که تو اون حرکت بیش از صد گولد کاسب شدیم که صد گولدش مستقیم پول کسی به نام نامبر وان بود که ما ازش زدیم و یه ده یا 15 گولد هم از سود فروش کالا تو اونجا سود در آوردیم . چون اونجا بازار خوبی داشت اون روزها . بعد ها جنگ آلمان شروع شد و من شدم حامیه اقتصادیه آلمانها مثلا . جنس ارزون تو بازاری که هیچی توش نوبد . یا اگه بود بالای صد هزار واحد قیمت داشت . من غذای کیو 3 با قیمن 2000 میدادم . پول حاصل از این فروش و مقداری هم حاصل بازار ارز که اون روزها واحد پول آلمان میلیونی معامله میشد باعث شد من هفده میلیون واحد پول آلمان رو در ازای مقدار کمی گولد بدست بیارم . البته به خیلیها توصیه کردم سرمایه گذاری کنند اما تقریبا همه گفتن بی فایدست . اوضاع میگذشت و میگذشت و هر از چند گاهی یکی سر دعوا به من میگفت مولتی اما دوستان حمایت میکردن و ساکت میشد . تا اینکه پولم بازم تموم شد و همش خرج شد . البته نه خرج تیر تفنگ .من که بی پول بودم یهو طرحی به ذهنم رسید در مورد پاکستان و چند نفر حمایت کردن . و یه نقشه براش دادن ولی طرح ما به پول زیادی نیاز داشت . و منم بی پول و دوستان هم همچنین . این روزها مصادف بود با شروع برنامه آفریقا توسط شخصی به نام گولد اسکای و طرح اولیه دوستی به نام بلاش . من که از مخالفینش بودم این طرح رو در یه مقاله دادم و گولد اسکای ازم کمک خواست و یه معامله رو جلوم گذاشت . من بهش کمک کنم رئیس جمهور بشه اونم پول نقشه پاکستانو میداد . اون هیچوقت قصد غارت اونجا رو نداشت . قرار بود نامحسوس یکم به ما بده . در حدود صد گولد یا بیشتر . ولی غارت نه . منم یکم کمکش کردم که حزب رو گرفت بعد هم به سختی تونستیم یه روز رئیس جمهور بشیم . توی دو راهیه عجیبی گیر افتاده بودیم . اگه میگرفتیم ایرانی دزد لقب میگرفت و اگه نمی گرفتیم خودمون ضایه میشدیم . من به گولد واگذار کردم تصمیم بگیره و اونم تصمیم درست رو گرفت و از خزانه صرف نظر کرد و منو اون دی سی شدیم تا چند ساعت بعد که همه چیز تموم شده بود . اون از افریقا رفت و همون قضیه پایه های رفتنش از بازی رو بنا کرد . منم یک ماه به همراه چند نفر تو آفریقا اسیر شدیم (تبعید بگم بهتره) و رئیس جمهور منو کرده بود وزیر دادگستری که مثلا حرفی نزنم . نمی دونست من حرفی نداشتم که بزنم . تو اون یک ماه برام خیلی سخت بود و چند بار خواستم بیخیال بشم و برم . اما به امید برگشتن به وطن خوش بودم و به خیال مقاله ها شاد . تو روزنامه های ایران میگشتم تا حس کنم توی ایرانم . هنوز برنگشته بودم که برنامه پاکستان کیلید خورد و من باز هم عین همیشه شدم ساز مخالف یه حرکت نو . و مثل همیشه من تنها میگفتم نه و یه دنیا میگفت اره . که بقیه داستانو دیگه همون میدونید . حالا چرا این داستانو گفتم؟ بیکار بودم ؟ نه . دلم گرفته . من هشت ماه تو این بازی بودم و هیچ کاری برای خودم نکردم . اگه کسی هست بیاد بگه . شرکتهام تعطیل کردم و پولشو دادم دیگران کار کنم . در حالیکه من فقط یک ماه مولتی بودم و نتیجش الانم هست . اونم چیزی نیست جز شرکت غذایی که ساختمو سه ستارش کردم اما همیشه تعطیل بود که مبادا کارگر دزدی بشه . اینا رو نمی گم که منت کنم نه چون منتی هم نیست وظیفست . اما انتظار داشتم دوستانی که هشت ماه به کمکشون ادامه دادم . همیشه اهدافمو با اونا یکسو کردم انگار که اون اصلا اشتباه نمی کنن . همونا بهم نگن مولتی . خسته شدم بسکه به هر کی گفتم پول دارم گفت مولتی . گفتم رئیس حزب شدم گفت هکر و مولتی . هر کاری کردم به شوخی یا کنایه نیش زدن . دوستی که چند روز پیش ناراحت بود که گونها دارن میان اما کسی برای ایران هم شده مولتی نمیسازه . امروز میخنده و بهم میگه مولتی . خسته شدم بس که تحمل کردم . در ضمن اگه ناراحت نمیشدی من به کامنتها تا فرداشب جواب نمی دم تا راحت هر چی میخواید بگید . حتی اگه دوست دارید فحش بدید . اما امروز روز انتخاب شماست . شما تصمیم میگرید که منه مولتی بمونم یا نه . بدون هیچ خجالتی راحت تو کامنت بگید که میخواید بمونم یا برم . دو حالت بیشتر بوجود نمیاد . یا شما میگید گمشو که امیدوارم این باشه . من تا دو روز دیگه همه چیز رو آماده میکنم البته اخیرا شروع کرده بودم و چیز زیادی نمونده . برنامه دفاعی که در اختیار دوست عزیزم گنده هست . یه مقدار گولد و ارز هست که اونم میریزم تو برنامه تا خود گنده تصمیم بگیره چطور اونا رو به دیگران اهدا کنه . اینجام اگه کسی به ده یا 15 گولد نیاز داره بگه این یعنی خدا حافظ محسن علی . و .....پاییز سال هزار و سیصد و هشتاد و هفت هجری خورشیدی محسن علی