حکایت پاندا (داستان کوتاه)

Day 2,011, 12:49 Published in Iran Norway by babk
حکایت پاندا (داستان کوتاه)


تقدیم به سارا که او را نمیشناسم اما گویا میخواهد از میان ما برود و همهء آن سارا ها که آن بیرون هستند و هنوز به ایران مجازی ما نیامده اند ...


مقدمه: این یک داستان مجازیست و هر گونه تشابه اسمی، شخصیتی و رفتاری نقش آفرینان این داستان لزوما با واقعیات هماهنگی نداشته و انطباق یا عدم انطباق روایتش با اعمال برخی از شهروندان ایران مجازی قابل اثبات نیست.



فصل اول: مکالمهء تلفنی


دو شنبه سیزدهم مه - روز ۲۰۰۱ دنیای جدید - یک روز پس از آغاز جنگ جهانی (رقابت ارتشهای مجازی)

منشی رئیس جمهور ایران مجازی به در قهوه ای بزرگ و منبت کاری شدهء اتاق رئیس جمهور ایران مجازی چند بار آرام میکوبد و سپس در را نیمه باز میکند و میگوید:
- آقای رئیس جمهور، رئیس جمهور یونان مجازی تلفن زده و میخواد با شما صحبت کنه. گفتم که با نخست وزیر جلسه دارید و امکان صحبت نیست اما اصرار کردند که حتما الان با شما صحبت کنند.

رئیس جمهور ایران مجازی نگاهی به خانم نخست وزیر انداخته و ابروها را بالا می اندازد. خانم نخست وزیر در واکنش با دست راست عینک شیک خود را جابجا کرده و میگوید:
صحبت ما بهر حال تموم شد. خیالت از بابت دعواهای فریمان و پژواک و دیگرون جمع باشه دیگه دردسر نخواهی داشت. ببین باکا چی میگه.

رئیس جمهور به منشی خود اشاره ای میکند که مکالمه را به تلفن اتاق او منتقل کند.

باکا، رئیس جمهور یونان یا صدائي که سعی میکند هیجان زدگی اش را پنهان دارد، بر اساس پروتکلهای دیپلماتیک جویای حال و احوال رئیس جمهور مجازی ایران میگردد و از پرداختن به شایعات رایج در مورد یک رسوائی داخلی مربوط به ریخت و پاش برخی اعضای کابینه در یکی از کاباره های پایتخت خودداری میکند. رئیس جمهور ایران مجازی ضمن پاسخگوئی خوشرویانه به احوالپرسی همتای یونانی خود، به نوبه از او حال همسرش و کسالتی که چندی پیش بدان دچار گردیده بود را جویا میشود.

یک لحظه سکوت از سوی دو طرف خاتمهء نعارفات و مرحلهء ورود به صحبتهای رسمی را مشخص میکند.

رئیس جمهور یونان: همانطور که قبلا صحبت کردیم با شروع جنگ جهانی عملیاتی قرار است راه اندازی شود. میخواستم از شما دعوت به عمل آورم که به آتن بیایی و در میزگردی که با همتایان ترک و رومانی تشکیل میشود شرکت کنید.

رئیس جمهور ایران: از پیمان تی.دبلیو.او هم کسی در این میزگرد خواهد بود؟

رئیس جمهور یونان: وزیر امور خارجه و مشاور ارشد رئیس جمهور لهستان می آید.

رئیس جمهور ایران در حالی که با انگشت نشانه، گودی شقیقهء سمت راست خود را ماساژ میدهد با صدائی که آهنگ تاسف در آن شنیده میشود: فقط لهستان می آید، دیگر کسی نیست؟

رئیس جمهور یونان پس از کمی مکث برای یافتن جوابی متقاعد کننده: دیگر کسی نیست اما ما به اعضای هیئت ایرانی قول میدهیم نوشابهء شکلاتی با قاچ لیمو ترش که اخیرا در کشور شما مد شده است را به اندازهء کافی تهیه و روی میز مذاکرات بگذاریم

رئیس جمهور ایران از کنایهء ریز و مزاح آمیز همتای یونانی در رابطه با رسوائی تهران کمی گونه هایش سرخ میشود ولی بسرعت به خود مسلط گشته و با لبخندی آرام میگوید: پس همدیگر را در آتن میبینیم، باکا ... به همسرتان سلامهای گرم مرا برسانید.

صدای گذاشته شدن تلفن دسته عاجی باکا رئیس جمهور یونان، بر قاب طلائی تلفن از آنسو شنیده میشود و آبتین دوباره از خود میپرسد، چرا فرنگیها موقع خداحافظی مثل آدم خداحافظی نمیکنند و فقط گوشی را قطع میکنند؟! ...



دکمهء مربوط به منشی را بر روی تلفن دیجیتال خود فشار میدهد. منشی با عجله وارد اتاق میشود.

رئیس جمهور ایران: به وزیر امور خارجه زنگ بزنید بگوئید که چمدان را ببندد باید برویم آتن. از وزیر اطلاعات هم جویا شوید که بالاخره کاشف به عمل آمد کدام جاسوس در انتشار عکسهای مهمانی تهران دست داشته یا نه؟ بگوئید دنیا دارد به ما میخندد و این شایسته نیست.

منشی حاضرجوابانه تابی به کمر حود انداخته و با یکدست به لبهء میز رئیس جمهور تکیه زده و بطرف رئیس جمهور خم شده، آهسته دم گوش وی زمزمه میکند: از وزارت اطلاعات یادداشتی آمده که جاسوس شناسائی شده و از صاحب منصبان ارتش هست.

سپس از جیب دامن خود عکس مردی که مو ها را از ته تراشیده و در حال عبور از حصار امنیتی کاخ ریاست جمهوری است را درآورده و بر روی میز میگذارد. این عکس طرفه.



رئیس جمهور عکس را بلند کرده به دست گرفته، مدتی با دقت به آن خیره میشود سپس با کمی تعجب از منشی خود میپرسد: این عکس در جیب دامن شما چه میکند؟ چرا همراه با یادداشتهای وزارتخانه ها امروز روی میز من نگذاشتید؟

منشی یکهو مانند برق گرفته ها سیخ میایستد و در حالیکه نمیتواند شرم خود را پنهان دارد به زمین خیره شده و میگوید:
برای مطالعه بیشتر و تطبیق هویت پیش خودم نگه داشته بودم که بعد با اطلاعات بیشتر خدمتتون بیارم.


رئیس جمهور خندهء خود را قورت میدهد و میگوید: میدانستم شما هم از وزارت اطلاعات برای دفتر من انتخاب شدید اما اینکه اینجا هم به کار اطلاعاتی ادامه بدید معنا ندارد. وظائف مشخص خود را دنبال کنید.

منشی در حال ترک اتاق اوست که رئیس جمهور میگوید: دستور بدید این عکس تکثیر شود و یک نمونه هم به دفتر نخست وزیری بفرستید. خانم نخست وزیر با صاحب منصبان ارتشی رفت و آمد دارد و میتواند از طریق نهاد اطلاعاتی خود مجرم را سریعا دستگیر کند. در ضمن به وزیر امور خارجه بگید اگر قرار است آن پسرهء معاون خود را هم به آتن بیاورد، به او یادآور شود که شلوار سربازی نپوشیده و النگو به دست نداشته باشد. این یک میزگرد رسمی در سطح سران دول خواهد بود.


ادامه دارد ...



پس نوشت:
بستگی به میزان اشتراک افزوده شده دارد که ادامه یابد یا خیر، پس ساب (اشتراک) و ووت (رای) را فراموش نکنید ...