تمام واقعیت ها در مورد قدیمیها

Day 1,963, 10:52 Published in Iran Russia by tim3ar

درود بر شما دوستان عزیز.




مقدمه:
قبل از هر فعالیت سیاسی خواهش میکنم این مقاله رو حتما بخونید.
نوشتن این مقاله برای من خیلی گرون تموم میشه.
تا جایی که امشب باید بعد از نوشتن این مقاله بازی رو برای همیشه ترک کنم.
چون خیلی از واقعیاتی که میخوام بگم حتی پای دوستانمو هم گیر میندازه.
اما به دلیل اینکه از همه چیز خسته شدم امشب دلمو زدم به دریا و تو این 1 سال هر چیزی رو دیدمو فهمیدمو براتون مینویسم.امیدوارم دوستان عزیزم یه خورده کمتر منو فحش بدن.


نحوه اشنایی من با بازی:
من تو فیس بوک 2 سالی بود که عضو بودم.توسط هیراد همون اریان دعوت شدم به بازی.خدا کنه اشتباه نکرده باشم.میدونید که تازه واردها وقتی میان تو بازی توسط سه یا 4 نفر راهنمایی میشن که الان اسم تخصوصیشو یادم نیست.
من وقتی وارد بازی شدم توسط سه نفر اموزش دیدم.یکی مستر جنرالز بود یکی اقا مسعود که اول اسمش الد هست و یکی هم تام ریدر.البته روحیرانم بود ولی زیاد باهاش در ارتباط نبودم.ولی پسر گلیه.تنها کسی که ازش همه جوره راضی هستم.



تام ریدر:
در یک زمان هر 3 این عزیزان رو در یاهو اد کردم.واقعا چیزی برای من کم نزاشتن.من شده بودم سرباز اینها و اونها هم فرمانده من.یادش بخیر جنگ ایران لهستان بود تام هی به من اسلحه میداد هی من میزدم تو لهستان.خیلی منو تجهیز کرد.هر چی داشت بهم میداد.وقتی سره تام شلوغ شد من بیشتر با مسعود همون الد اشنا شدم.بعد متوجه شدم هم سن هم هستیم.

مسعود همون الد:
خیلی باهاش حال کردم.کمکم میکرد.به سوالهام جواب میداد.تجهیز میکرد.فکر میکنم این کارو با همه میکرد.البته فکر کنم.همرو تجهیز میکرد.دقیقا یادم نیست چی شد که رابطه من با مسعود کمرنگ شد و با مسترجنرالز بیشتر رفیق شدم.مستر هم بچه باحالی بود.

مسترجنرالز:
از اونهایی بود که چیزی کم نمیزاشت.دقیقا یادمه از مستر پرسیدم مرتضی تو کدوم حزب و ارتش عضو بشم؟با اینکه خودش هم حزب داشت هم ارتش به من گفت من حق ندارم به تو بگم تو کدوم حزب بری.خودت تحقیق کن هر حزبی میخوای برو.همین باعث شد بهش علاقه مند بشم ورابطمو باهاش بیشتر کنم.



اختلاف بین مستر و دلپی:
بعد از گذشت مدت زمانی متوجه شدم بین مستر و الد همون مسعود اختلافاتی هست.هر دو همدیگرو محکوم میکردند.گاهی محکوم به دزدی.گاهی محکوم به فساد اخلاقی.من واقعا گیج شده بودم.چون هیچ حرکت اشتباهی ازشون ندیده بودم.واقعا مثل جنتل منها برخورد میکردند.



اشنایی من با دلپی:
خلاصه ما رفتیم تو حزب دلپی و با پژمانو لایرون همون سینا خودمون و این اخریها هم با احمد که اسم پروفایلشو هنوزم نفهمیدم چی هست.علیصدق.همچین چیزی اشنا شدم.خیلی باهم حال میکردیم.هر جا دعوا میشد گروهی میریختیم فحش کشی میکردیم خیلی هم حال میداد.

دعوای من با دلپی و رفتنم به رستاخیز
یادمه یه چیزی از پژمان خواستم جواب سر بالا به من داد.به خاطر همین یه فحش بهش دادمو از حزبش در اومدم رفتم رستاخیز.به خاطر یه مبلغ زیادی که از یه نفر بهم رسیده بود دستم ازاد بود برای خرج کردن.من اون زمان میدیدم رستاخیز خیلی اصول اخلاقی رو رعایت میکنه و چون مولتی نداشت توی تاپ 5 نبود.واسه همین گفتم میرم کمکشون.رفتم با کلی تبلیغات و نامه نگاریها و ساندیس دادنها حزبشون رو بردم توی تاپ 5 که احتمالا زیر این مقاله مینویسن نه ما خودمون تلاش کردیم اما دوستان میدونن که من الان تو شرایطی هستم که حتی به نفع خودمم حرف نمیزنم.

وقتی رفتن توی تاپ 5 یادمه یه خانمی به نام بیتا یه متلک به من پروند وقتی جوابشو دادم به دوستان رستاخیزی برخورد.بدون این که به من تذکر بدن شروع کردن به تخریب من.اصلا انگار نه انگار من کلی کاربر براشون بردم.از این اخلاقشون متنفر شدم.به قول یارو گفتنی چیز لیس دخترها بودن.بگذریم که بعدا من با بیتا خانم خیلی رابطه خوبی برقرار کردم و مثل خواهرم شد.از این جهت میگم زیاد روی رستاخیز حساب وا نکنید.یک واقعیتی رو هم خودشون باید بپذیرند که هرکی هرکی رو نمیفرستند مجلس.



برگشتنم به دلپی:
بعد از این جریان من برگشتم دلپی.وقتی برگشتم دلپی احمد به من نامه داد که تو از نظر سیاسی رشد کردی و الان وقتشه که قاطی ما بشی.تو فیس بوک همو اد کردیمو باهم رفیق شدیمو یه سری برنامه ریزی هایی کردیم که اون تیکش چون واقعا یه مسئله شخصی هست نمیتونم بگم.ولی چیز بدی نبود.

در مورد دلپی:
من برای دلپی واقعا خیلی زحمت کشیدم خودشون اگر ادمهای منطقی باشند اینو تایید میکنند.اما یه واقعیتی رو باید بهتون بگم که دلپی یه حزب بسته هست.یعنی فقط یه عده خاصی توش به قدرت میرسن.فقط همونها میرن مجلس بعلاوه کسانی که به خواسته های دلپی تن بدند.

مثلا اگه یه نفر برای دلپی نوکری کنه و به دشمنهاش فحش بده زود میره مجلس.ولی در مورد دبیر کل شدنو معاون شدن اصلا حرفشو نزن.همون 4 نفر تا ابد اون بالا نشستند و اصلا فعالیت رو ملاک قرار نمیدن.با هر کس بیشتر حال کنن همونو بزرگش میکنن.من به شخصه چیزه خاصی از پژمان ندیدم.چون نه تو یاهو داشتمش نه تو فیسبوک.ولی به نظر یه ادم درگیر میومد که اصلا وقت رسیدگی به امور حزب رو نداشت.چون همه ی کارهاشو لایرون و احمد میکردند.از خیلی چیزها که تو حزبش میگذشت خبر نداشت.
بعد از اینکه من کلی زحمت کشیدم برای دلپی تازه چهره واقعی رو شد.بعد از اینکه من به اشتباح 4 نفرو از ارتش اخراج کردم انواع و اقسام فحشهای ناموسی برام میومد.از طرف احمد.سینا هم کم فحش نمیداد.کلا اینا به صورت تیمی فحش میدند.



چرا حزب زدم:
بعد از تمام این اتفاقها وقتی دیدم پولشو دارم وقتشو هم دارم تصمیم گرفتم خودم یه حزب تشکیل بدم.چند تا از دوستام به من گفتن بریم حزب اساسینز رو بگیریم.منم با چند تا دوست دیگم در میون گذاشتم.ولی اخرش یه تصمیم عاقلانه گرفتم و رفتم با امیر 121 صحبت کردم اونم قبول کرد من رئیس باشم.

با خودم فکر میکردم میتونم تمام این بی عدالتی ها رو درست کنم.گفتم دو شبه با خرج کردن 500 هزار یه حزبو دستو پا میکنیم که واقعانم همین شد.تصمیم گرفتم هر کس واقعا فعالیت میکنه رو بفرستم مجلس.

یه مدت تو سرم افتاد دکتر چمرانو لیان اسکندی و چند تا از رفیقامو بفرستم مجلس.اما باز بعد یه مدت گفتم بابا تا رئیس حزب شدی همه چیزو فراموش کردی.؟به تک تکشون پیام دادم گفتم با اینکه از همه فعالترین باید قید مجلسو بزنید تا یه وقت فکر نکنن منم پارتی بازی کردم.
حزب تازه راه افتاده بود.برای اینکه حزبو تثبیت کنم ناچار بودم دست به هر کاری بزنم.یه نامه به تمام ریاست حزبها زدم اما جوابی نشنیدم ازشون.

تو یاهو یه شخصی بود به نام اینفورمر3.از طریق اون با مافیا ارتباط برقرار کردم تا منو حمایت کنن.ولی همون اول بهشون صادقانه گففتم من قصد دارم همچین کاری بکنم.ممکنه یه روزی جمعیتمون از شما بالاتر بره.یه پیام از طریق همون شخص برای من فرستاد که احمدو سینا با اون کلفتیشون هیچ گوهی نتونستن بخورن تو که مال این حرفها نیستی و چند تا بدو بیراه دیگه.

تصمیم گرفتم دهنشون رو سرویس کنم.یه متن اماده کردم با کمال پستی توشم نوشتم همتون رو میارم تو مجلس.در صورتی که من شاید بیشتر از 5 نفرو نمیتونستم بفرستم مجلس اما تو نامه همه اینو نوشتم.از یه طرف برای بچه های مافیا ارسال کردم و واقعا هم 50 تا از اعضاشون کم شد.خیلیها اومدن حزب ما.این عمل من باعث شد تا مشکلات من تازه شروع بشه.



حزب سبز و مسترجنرالز:
چند تا عکس برای من فرستادن.تو عکس این مشخص میشد که مسترجنرالز تو حزب سبز داره با رفیقاش هماهنگی میکنه که مارو ریپرت کنند.همون روزش 30 نفر از اعضای ما بن شدند.یادمه اون روز من کلا شوک شده بودم.چون فکر میکردم مستر بخاطر رفاقت قدیمیمون الان پشت من هست.
اما بر عکس با تمام توانش به من حمله کرد.اخه من نمیدونستم با مافیا رابطه خوبی داره.وگرنه به احترام اون هم با مافیا کل نمینداختم.

در کل مسترجنرالز پسر خوبی هست اما یه سری مشکلاتی هم داره.برای رسیدن به منافع خودش حاظره هر چند نفرو بن کنه و هر دروغی رو بگه.دست به داستان سازی هم میزنه.البته میگم تا پا رو دمش نزارید از این کارها نمیکنه و پسر خوبیه.
مثلا با کلی کلک مسئول تجهیز ما رو بن کرد و بعد داستان سازی کرد که مسئول تجهیز به دلیل دادن تجهیز مولتی بن شده.بعد یه نامه برای تمام اعضای ما فرستاد.خیلی هم از جمعیت ما کم کرد.از 220 اومدیم به 170.از این کارش خوشم نیومد.ولی خوشم میاد یه اخلاقی داره اگه بهش فحش مادر هم بدی اون فحش نمیده.من چند بار تو یاهو فحش ناموس بارش کردم فقط میگفت برات متاسفم.همین.



سیاوش مسئول تجهیز ما:
ولی دلیل اصلی که من از مستر نفرت پیدا کردم اینه.:یه شب سیاوش تو یاهو بهم پیام داد.گفت تیمسار من کلی رو اون اک زحمت کشیده بودم.هر روز کار و تمرین میکردم تا استرنجش رفت بالا.یعنی حالا باید دوباره شروع کنم؟با نا امیدی هم حرف میزد.وقتی این چیزها رو میگفت دهن من سرویس شده بود.اخه بی گناه به خاطر دعوای منو مستر بن شده بود.خدا شاهده میخواستم یه دل سیر گریه کنم اما از سنم خجالت کشیدم.ای کاش زمین دهن باز میکرد میرفتم توش ولی سیاوش اینجور نا امیدانه با من حرف نمیزد.بگذریم به خاطر اینکه به خاطر من بن شد الان دنبال این هستم که یه پروفایل لول بالا براش بخرم.
البته اینو هم بگم سنسی خریدو فروش گلد میکرد بن شده بود که باز مستر روش دست گذاشت.از بن شدن اون هم کلی استفاده کرد.



انتخابات:
این اخری انتخابات پیش اومد.واقعا برای حزب ما حاشیه ریاد درست شده بود.خیلی از حزبها از ما پایینتر بودن و به همین دلیل یه حس حسودی باعث میشد جلو پای ما سنگ اندازی کنند.واقعا با اینکه مقصر اونها بودند برای حفظ و بقا اساسینز یه جوری به همشون نامه دادم.رضایتشون رو جلب کردم.اخه چند روز قبلش مسئول تبلیغات ما نامه ای که باید به مافیا میفرستاده رو اشتباهی برای دیگر حزبها میفرسته.
البته حقم داشتن.اگه کسی برای بچه های ما هم از این نامه ها بفرسته منم ناراحت میشم.

خیلی بده با اینکه من واقعا دستور دادن نامه به احزاب دیگرو نداده بودم منو متهم میکردن به کاربر دزدی.ولی گذشت.رابطمون از قبل بهتر شده بود.غیر از مافیا و سبز بقیه حزبها مارو دیگه پذیرفته بودن.به عنوان یه حزب بزرگ ما رو میدیدند.در کنار خودشون.این اخری هم که تو انتخابات باهمدیگه همکاری کردیم.خیلی قشنگ بود.واقعا اتحاد این چند تا حزب قشنگه.اعتدالو اعتمادو مهر رستاخیز.خیلی خوب با همدیگه کنار میان.البته اعتماد جزوشون نبود.

محسن و ناره:
قبل انتخابات من اولین نفر به محسن پیشنهاد دادم که ما میخوایم تو انتخابات ازت حمایت کنیم در مقابل تو هم باید یه کارهایی برای من بکنی.ازش خواستم بچه های مارو تو کابینه ببره و به حزب ما کمک کنه.خیلی دیر جواب منو داد.قبل از اینکه جواببده من با ناره حرف زده بودم.ناره خیلی با ادب تو یاهو منو اد کرد.حزب دلپی بهش پشت کرده بود.نا امید از انتخابات داشت با من حرف میزد.وقتی دیدم تنهاش گذاشتن تصمیم گرفتم کمکش کنم.اگه دوباره به کمکش نمیومدن حتما باز یه ساندیس دهی راه مینداختم تا بهش رای بدن.چون قبل از رای گیری بود خیلی خوب حرف میزد.اما یه جورهایی حس میکنم اگه رای بیاره و خرش از پل رد بشه دیگه کسی رو تحویل نمیگیره.ولی صد در صد یقین ندارم.اما در کل باید بگم دختر ساده ای هست.بر خلاف قیافش واقعا دختر دوست داشتنی هست.تا الان که ازش راضی بودم.بهش گفتم ناره تو برای قدرت هر کاری میکنی.وسط رای گیری گفت من میکشم کنار.با کلی التماس مانعش شدم.این یعنی اینکه دنبال منافع نیست.هر اخلاقی داشته باشه دنبال قدرت نیست تا به بقیه زور بگه.



هیراد جی اچ یا همون اریان:
از همه اینها بگذریم.تو این چند وقت من این چیزها رو در مورد اینها متوجه شدم.اریان همون هیراد تمام تلاششو میکنه خودشو با فرهنگ جلوه بده.اما پشت سر زیاد به ادم زیان میزنه.همیشه هم حقو به خودش میده.خودشو عقل کل فرض میکنه.از خودش داره یه بت درست میکنه.در صورتی که در باتن یه چیز دیگست.یه جورایی برای اینکه همیشه در صحنه باشه میانه روی میکنه.با همه ی گروهها میپره.



احمد وسینا:
احمدو سینا هم که کارشون معلومه.دوتایی با هم میرن همرو تحدید میکنن.البته رو من اثر نداشت.همیشه هم سعی میکنند ماجرای دزدی از خزانه رو گردن فریبرز بندازن.در صورتی که واقعا اینطوری نیست.اگر میبنید فریبرز چیزی نمیگه چون واقعا در مقابل این دو نفر نمیشه حرفی زد.اخه گروهی میریزن رو یه نفر.



فریبرز:
فریبرز رو من در طول این بازی خیلی اذیت کردم.اخه باورم شده بود دزدی کرده.خیلی بهش فحش دادم.اما نمیدونم چرا کوچکترین توهینی به من نکرد.خودشو نمیدونم اما امیدوارم خدا منو ببخشه به خاطر این همه بدی.



مافیا:
خیلی ها میگن مافیا مولتی داره و فقط 50 تا عضو واقعی داره.واقعیت این نیست.ممکنه همون اول 50 تا مولتی زده باشه.اما نه در اون حد.برای این جمعیتش زیاده که وقتی یه تازه وارد میاد تو بازی میبینه مافیا جمعیتش از همه بیشتره میره تو همون عضو میشه.فکر میکنه حتما بهتره که انقدر جمعیت داره.به خاطر همین روز به روز جمعیتش بیشتر میشه.



حزب اعتماد:
در مورد حزب اعتماد باید بگم محسن واقعا پسر خوبیه.از من یه خورده دلخور بود.اما در کل رابطه خوبی داشتیم.ولی طابع قوانین نیست.دیدم یه نفر رفته بود به حزب اعتماد نامه زده بود که بیارش حزب خودمون.شدید باهاش برخورد کردم به خاطر محسن.ولی وقتی سخنگوی اعتماد به من تهمت بن کردنه بچه ها رو زد و پشت سرش هم فحش بارم کرد رفتم به محسن گفتم جلوی سخنگوی حزبتو بگیر.چیزی نگفت.دوباره بهش گفتم محسن اگه جلوشو نگیری منم مثل خودش برخورد میکنم.شروع کرد به خطو نشان کشیدن برای من.که تا د ساعت دیگه بنت میکنم.



دزدی:
کلا هر کس دوست داره حزب خودش تو مجلس باشه تا همه ازش حساب ببرن.همه دنباال منافع خودشون هستند.کسی به فکر ایران نیست.همین قدیمیها وقتی جمعیت کم بودی و خرتو خر خزانه رو باهم بالا کشیدن از اخر هم همه چیزو انداختن گردن فریبرز.وگرنه همشون توی این دزدی ها سهیم هستند.فقط چون فری باهاشون راه نیومد همه چیز افتاد گردنه فری.نه که فری اصلا دزدی نکرده باشه ها.همشون کردن.اما فقط اسم فری بد در اومد.



در اولین فرصت حزب بزنید:
تازه واردین عزیز.وقتی تواناییشو داشتید که حزب بزنید این کارو بکنید و با تمام توان برای خودتون تلاش کنید.هیچ وقت نوکر این احزاب حال حاظر نشید.اینها فقط دنبال این هستند که با کمک شما به مجلس راه پیدا کنند و فقط هدفشون از مجلس رفتن گرفتن اون 5 تا گلد به علاوه کلاس گذاشتن هست.پس هیچوقت نوکری اینها رو نکنین.چون هیچ وقت به دردتون نمیخورن.



خداحافظی:
امیدوارم تونسته باشم اونطوری که باید تمام حقیقتها رو گفته باشم.
ممنون که وقت گذاشتید.
برای اولین بار بود که تصمیم گرفتم یه کار شرافتمندانه بکنم.شاید اینطوری جبران فحشهایی که بار همه کردمو کرده باشم.خیلی از کسانی که اسمشون رو اوردم الان رفیق فابریک من هستند.اما نمیتونستم دروغ بنویسم.منو حلال کنید.
به دلیل اینکه همه چیزو گفتم و از دوستام شرمنده نشم و چشمم تو چشمشون نیفته دیگه نمیام.
شاید بیام کارو تمرین بزنم اما دیگه نه جواب پیام میدم نه تو هیچ مقاله ای میرم.
امیدوارم شما هم ادم بشید و یه خورده از منافع خودتون بگذریدو به فکر کشورمون باشید.این منافع شما کشورو به این روز انداخته.نه تو واقعیت ابروی درستو حسابی داریم نه تو مجازی.
بدرود.