خاطراتی از امام بلاش

Day 855, 10:14 Published in Iran Iran by hassan1

این دم انتخابات دلم هوای آقا رو کرد،گفتم یک سری از خاطرات خودم با ایشون رو با شما عزیزان در میان بزارم

1- یادمه در یکی از دوره های اول انتخابات مجلس،مردم نرت وسث جهت این که ویژگیهای فرد اصلح رو بدانند نزد آقا اومدند و از ایشان درخواست راهنمایی کردند، امام در پاسخ فرمودند: "همین ویژگیهای آقای حسن1 دنده به دنده را بنگرید"

2- امام (ره) به كودكان علاقه زيادي داشتند. ايشان هميشه نصيحت مي كردند كه تا پيش از مكلف شدن، بچه ها را راحت بگذاريم تا "آزادانه" بازي كنند و "موانع" را از سر راه برداريم. بيشتر خاطره هاي من از امام (ره) خاطره هاي برخورد ايشان با حجت طفل ۵ ساله است، حجت علاقه بسيارزيادي به آقا داشت. امام هم او را دوست داشتند. هميشه مي گفتند: «من خودم بچه داشته ام، اما حجت چيز ديگري است».

3- در آخرین روز حیات گهربار ایشان، در تماس تلفنی مشغول بحث در مورد اوضاع و احوال ایران و منطقه بودیم ،هیچ وقت اون لحظه به یاد ماندنی از خاطرم نمی رود که ایشان به من فرمودند" من برم بشاشم بیام" بنده از امام درخواست کردم که بدون حضور بادیگاردها ادرار نفرمایند و حتما قبل از عملیات آفتابه را چک بفرمایند،امام با لحنی ملایم و سرشار از عشق به من فرمودند:"آخه توله سگ شاشیدن که این قدر قر و اطوار نداره شایدم یه خرده برینم واسه همین یه ساعت دیگه بهت زنگ می زنم"سپس ایشان تلفن را قطع کردند،دلشوره ی عجیبی داشتم نمی دانم چرا فکر می کردم این آخرین مکالمه ی من با امام است

4- نیم ساعت بعد تلویزیون برنامه های عادی خودش را قطع کرد و مجری تلیویزیون گفت"انا الله و انا الیه راجعون روح پر فتوح بلاش کبیر به ملکوت اعلی پیوست."
خبر تکان دهنده بود،ایشان و هفتاد و دو تن از یاران باوفایش طی عملیات تروریستی بمبگذاری در آفتابه به شهادت رسیدند،هرچند آخر سر هم معلوم نشد این 72 تن در دستشویی امام چه می کردند؟

5-یادم هست که بعد از شنیدن خبر به مجلس رفتم،از بازی روزگار آتیلا رو در دستشویی مجلس دیدم،رو کردم به آتیلا بهش گفتم "ای خزپوش پلید ملعون بلاخره کار خودت رو کردی؟ کرمتو ریختی؟" آتیلا خندید بعدش گریه کرد،بهش گفتم"چه مرگته ؟.واسه چی گریه می کنی؟"
آتیلا گفت:"ایلده این بلاش یک ملت بود."

پیام اخلاقی مقاله:با رای دادن به من در انتخابات فردا روح امام بلاش رو شاد کنید