خستگی
خستهام مثل جوانی که پس از سربازی
بشنود دوستش از نامزدش دل برده
مثل یک افسر تحقیق شرافتمندی
که به پرونده جرم پسرش برخورده
خستهام مثل پسربچه که در جای شلوغ
بین دعوای پدرمادر خود گم شده است
خسته مثل زن راضی شده به مهر طلاق
که پر از چشم بد