I am a blackboard

Day 1,546, 12:00 Published in Iran Iran by Silent Mind

من که حوصله ندارم حسابی غمگینم...ملت قهر می کنن مارو تو این شب تهنا میذارن....شماها بخونید حال کنید.

میخوام یه حقیقتی رو اعتراف کنم:نمی دونی چقدر دلم لک زده بیای بگی:

میای آشــــتـــی؟؟




شعر جدید سعدی پس از حذف یارانه ها

.
.
.
.
.

«ابر و باد و مه و خورشید و فلک در کارند…تا تو توانی لقمه نانی به کف آری و سریعاً بخوریش»


سیب تا حالا 3 تا کار مهم کرده!!
اول حوا رو گول زد،
بعد نیوتن رو از خواب بیدار کرد،
و در آخر نظر آقای استیو جابز ( رئیس کمپانیAppLe )رو به خودش جلب کرد
نتيجه:
دختـــــرااا مثل سیـــــــب باشیــــــــن نه هلــــــــــــــــــــو !! 😁

طرف تو اتوبوس یه بادی از خود وِل میکنه!
میگیرن میندازنش پایین!
میگه : واقعا مردم اعصاب ندارنا قدیما میخندیدن!
🙂)


دوست دخترم خواب بود، رفتم سروقت گوشیش اسم خودمو به Irancell تغییر دادم... روز و شب بهش SMS میدم: مشترک گرامی روز جهانی معلولین ذهنی بر شما مبارک..!!



رو به روي خونه ما 1 دبيرستان دخترانه بود

و هر روز وقتي که ميخواستم برم بيرون همزمان ميشد با زنگ تفريح اوون مدرسه

و 5-6 تا دختر ميومدن بالاي پنجره و هي به من تيکه مينداختن و وقتي ميدين که من بهشون توجه نميکنم ، شروع ميکردن به فحش دادن.

چند روزي اين کار تکرار شد و يهو من قاطي کردم و رفتم به مديرشون گفتم.

فرداش بازم همون آش و همون کاسه بود.

برا يکي از دوستام که خيلي پر روو بود قضيه رو گفتم.دوستم گفت نگران نباش خودم ميام و حالشونو ميگيرم.

فرداش با دوستم داشتم ميرفتم و 2باره دخترا کرمشون گل کرد و فحش دادن. دوستم دور و برش رو نيگا کرد و وقتي ديد کسي توو کوچه نيست ،

يهو با 1 حرکت غيرقابل پيش بيني شلوارشو کشيد پايين و دخترا جيغ کشيدن و مثل برق و باد غيبشون زد.

از فرداش وقتي که منو ميديدن فقط به دوستم فحش ميدادن 😁)


ظهر تو خونه دراز کشیده بودم و TV میدیدم که متوجه شدم که یه نفر از تو کوچه داره

اسممو با بلندگو صدا میزنه اولش فکر کردم شاید با کس دیگه ایی کار داشته باشه اما

بعد از چند ثانیه اسم و فامیلو با هم صدا زد رفتم تو کوچه دیدم یه وانت سبزی فروشی

جلو در خونه ایستاده بهش گفتم منو از کجا میشناسی گفت مامانت سر کوچه ازم

سبزی خریدو گفت بیام اینجا صدات کنم که بیای بگیری.
.
.
.
چطور با ابرو ادم بازی میکنن 😁)



آخرین کلمات یک الکتریسین : خوب حالا روشنش کن...

آخرین کلمات یک انسان عصر حجر : فکر میکنی توی این غار چیه؟

آخرین کلمات یک بندباز : نمیدونم چرا چشمام سیاهی میره...

آخرین کلمات یک پلیس : شیش بار شلیک کرده، دیگه گلوله نداره...

آخرین کلمات یک جهانگرد در آمازون : این نوع مار رو میشناسم، سمی نیست...

آخرین کلمات یک چترباز : پس چترم کو؟

آخرین کلمات یک خبرنگار : بله، سیل داره به طرفمون میاد...

آخرین کلمات یک دربان : مگه از روی نعش من رد بشی...

آخرین کلمات یک دیوانه : من یه پرنده ام!

آخرین کلمات یک غواص : نه این طرفها کوسه وجود نداره...

آخرین کلمات یک فضانورد : برای یک ربع دیگه هوا دارم...

آخرین کلمات یک قهرمان : کمک نمیخوام، همه اش سه نفرند...

آخرین کلمات یک گروگان : من که میدونم تو عرضه ی شلیک کردن نداری...

آخرین کلمات یک متخصص آزمایشگاه : این آزمایش کاملاً بی خطره...

آخرین کلمات یک متخصص خنثی کردن بمب: این سیم آخری رو که قطع کنم تمومه...

آخرین کلمات یک معلم رانندگی : نگه دار! چراغ قرمزه!

آخرین کلمات یک ملوان زیردریایی: من عادت ندارم با پنجره بسته بخوابم...

آخرین کلمات یک سرباز تحت آموزش هنگام پرتاب نارنجک: گفتی تا چند بشمرم؟


دیروز بابام داشت با چاقو نایلون رو در مربا رو پاره می کرد، چاقو در رفت نزدیک بود دستشو ببره!
به شوخی بهش گفتم پدر من شما دیگه از سنتون گذشته چاقو دستتون بگیرین! کار دست خودتون می دین! هروقت کاری داشتی بگین من براتون انجام بدم! طرف گاز هم دیگه نرین!
دیدم یه نگاه بهم کرد از اون نگاه خفنا! با خودم گفتم به تباهی رفتم!
نصفه شبی ساعت 2 اومده بود بالا سرم بیدارم کرده که پسرم من پرتقال می خوام!!! بیا واسم پوست بکن که من به چاقو دست نزنم!!!
من: :؟ 😐
بابام: 😁 😁 یا بگو غلط کردم یا پاشو دستاتو بشور اینو پوست بکن


يك شب كه من و دوست‌دخترم توي رختواب مشغول ناز و نوازش بوديم. در حالي كه احتمال وقوع حوادثي هر لحظه بيشتر و بيشتر مي‌شد يك دفعه خانم برگشت و به من گفت: "من حوصله‌اش رو ندارم فقط مي‌خوام كه بغلم كني."
چي؟ يعني چه؟
و اون جوابي رو كه هر مردي رو به در و ديوار مي‌كوبونه بهم داد:
تو اصلاً به احساسات من به عنوان يك زن توجه نداري و فقط به فكر رابطه‌ي فيزيكي ما هستي!
و بعد در پاسخ به چشم‌هاي من كه از حدقه داشت در مي‌اومد اضافه كرد:
تو چرا نمي‌توني من رو بخاطر خودم دوست داشته باشي نه براي چيزي كه توي رختواب بين من و تو اتفاق مي‌افته؟
خوب واضح و مبرهن بود كه اون شب ديگه هيچ حادثه‌اي رخ نمي‌ده. براي همين من هم با افسردگي خوابيدم.
فرداي اون شب ترجيح دادم كه مرخصي بگيرم و يك كمي وقتم رو باهاش بگذرونم. با هم رفتيم بيرون و توي يك رستوران شيك ناهار خورديم. بعدش رفتيم توي يك بوتيك بزرگ و مشغول خريد شديم.

چندين دست لباس گرون قيمت رو امتحان كرد و چون نمي‌تونست تصميم بگيره من بهش گفتم كه بهتره همه رو برداره. بعدش براي اينكه ست تكميل بشه توي قسمت كفش‌ها براي هر دست لباس يك جفت هم كفش انتخاب كرديم. در نهايت هم توي قسمت جواهرات يك جفت گوشواره‌اي الماس.

حضورتون عرض كنم كه از خوشحالي داشت ذوق مرگ مي‌شد. حتي فكر كنم سعي كرد من و امتحان كه چون ازم خواست براش يك مچ‌بند تنيس بخرم، با وجود اينكه حتي يك بار هم راكت تنيس رو دستش نگرفته‌بود. نمي‌تونست باور كنه وقتي در جواب درخواستش گفتم: "برشدار عزيزم."

در اوج لذت از تمام اين خريد‌ها دست آخر برگشت و بهم گفت: "عزيزم فكر كنم همين‌ها خوبه. بيا بريم حساب كنيم."

در همين لحظه بود كه گفتم: "نه عزيزم من حالش و ندارم."

با چشماي بيرون زده و فك افتاده گفت:"چي؟"

عزيزم من مي‌خوام كه تو فقط كمي اين چيزا رو بغل كني. تو به وضعيت اقتصاديه من به عنوان يك مرد هيچ توجهي نداري و فقط همين كه من برات چيزي بخرم برات مهمه."

و موقعي كه توي چشماش مي‌خوندم كه همين الاناست كه بياد و منو بكشه اضافه كردم: "چرا نمي‌توني من و بخاطر خودم دوست داشته‌باشي نه بخاطر چيزايي كه برات مي‌خرم؟"

خوب امشب هم توي اتاق‌خواب هيچ اتفاقي نمي‌افته فقط دلم خنك شده كه فهميده

"هرچي عوض داره گله نداره."

مردی به همسرش این گونه نوشت:

عزیزم این ماه حقوقم را نمی توانم برایت بفرستم به جایش 100 بوسه برایت فرستادم.

عشق تو

همسرش بعد از چند روز اینجوری جواب داد:

عزیزم از اینکه 100 بوس برام فرستادی نهایت تشکر را می کنم.ریز هزینه ها:

1) با شیر فروش به 2 بوس به توافق رسیدیم.

2) معلم مدرسه بچه ها با 7 بوس به توافق رسیدیم.

3) صاحب خانه هر روز می اید و 2 - 3 بوس از من می گیرد.

4) با سوپر مارکتی فقط با بوس به توافق نرسیدیم بنابرین من آیتم های دیگری به او دادم.

5) سایر موارد 40 بوس.

نگران من نباش…هنوز 35 بوس دیگر برایم باقی مانده که امیدوارم بتونم تا اخر این ماه با اون سر کنم

اصلابه خودتون نگرانی راه ندین امشب یه گل سرخ بخرین وبرین بیرون هرکی پرسیداینوواسه کی خریدی بگوواسه دوست دختر-پسرم برگشتی خونه بگواینودوستم بهم داده (ستادخودامیداورکن)😁)))))))))


گُنجشکه داشته تو هوای سرده زمستون پرواز میکرده... از سرما یخ میزنه .....میُفته رو زمین یه گاوِ داشته رَد میشدِ از قضـــــا یه تاپاله میندازه روش ... گُنجشکه گرمِش میشــــه شروع میکنه به جیک جیک کردن ... یه گربه صداشو میشنوه میاد تمیزش میکنه....میخوردش... و امّــــــا نتیجه اخلاقیه داستان: 1. هرکَس بهت میرینــــــــه دشمنت نیســـت . . . ! 2. هرکَس از توی گُــــــه درت آورد دوستـــــت نیســـت . . . !

این ایرانسل انقدر بهم اس ام اس داد فکر کردم عاشقمه میخواستم ولنتاین واسش کادو بگیرم ولی حالا که فهمیدم بیست و پنج درصد ارزونتر خودشو به دیگران فروخته ازش متنفر شدم !!!


اعوذ بالله من الشیخان الرژیم
بسم الله الرحمن الرحیم..

سوره اینترنت….

الاینترنت(1) و تو چه دانی که آن چیست؟!(2) و آن را مانند تار عنکبوت در دنیا قرار دادیم(3) تا همگان از آن بهره مند گردند(4) و همانا عده ای مستکبر قاتل و دزد دشمن آنند(5) زیرا که نمیخواهند اعمال ننگینشان را مردم بفهمند(5) و آنرا بستند(6) ای رسول به اینان بگوی که همیشه راهی برای دور زدن وجود دارد(7) و اگر جرات دارند آنرا ببندند و اینترانت خودشان را بیاورند(😎 که در اینصورت پروردگار خشمش را بوسیله مردم ابراز خواهد کرد(9) و کسی را ازین خشم امانی نخواهد بود(10) آنگاه که مردم عمامه ها را در هم پیچند و بر گردن ایشان افکنند و آنان را چون بادمجان آویزان کنند(11) به اینان بگوی که گیرم اینترنت را بستید! با دایال آپ خارج از کشور و اینترنت ماهواره ای چه میکنید!؟(12) همانا اگر خدا میخواست خود قادر بود که اینترنت را ببندد و آن ترنت را بیاورد(13) پس به ایشان بگوی دست از شرک بردارند و بدانند که خدای نیازی به واسطه ندارد(14) تا کارهای خدا را انجام دهد(15)و خدا حکیم و داناست …. صدق الله العلی العظیم
اینم یه عکس طنز و دوتا شیرینی واسه دوستان گل به مناسبت ولنتاین...باشد که رستگار شوید



دعا کنید آشتی کنه :دی
منم دعا می کنم شما حالشو ببرید