--Red Lodge-- ...آن شب که تا سحر
Red Lodge
احساس کردم که ای ریپابلیک خونم کم شده. تصمیم گرفتم یه سری به ای ریپابلیک بزنم. دم دروازه شهر رفتم. دو تا مامور بودن که از من یوزرنیم و پسوردم رو خواستند. بعد از این که عملیات شناسایی با موفقیت طی شد، وارد شهر شدم. شهر یکم شلوغ و کثیف بود. همیشه سر انتخابات مجلس این شکلی میشه. دیوارها پر بود از شعار های تبلیغاتی:
به من رای دهید تا مرغتان روزی دو تا تخم بگذارد...!
اگر من برم مجلس، گلدای خزانه رو میارم سر سفره تون!
من اگر رای نیارم ایران رو به گند میشکم!
آدمای تازه ای رو داشتم تو شهر میدیدم. قیافه ها و اسامی بسیار عجیبی داشتند. خاک از سر و روشون میریخت. معلوم بود که تازه از قبرستون بیرون اومدن. همشون داشتن به سمت صندوق های رای حرکت می کردند.
داروغه هم یه سری مامور جدید گذاشته بود واسه شناسایی این افراد. کند زهن تر از این مامور ها من تا حالا ندیده بودم. با این که مولتی ها تابلو بودن، ولی نمیتونستند که اونا رو شناسایی کنن. یک بار موفق به دستگیری یکی از اون مولتی ها شدند که با فریاد«ولش کن... ولش کن...» سایر مولتی ها، مجبور به آزاد کردنش شدن.
هیچ وقت از صندوق های رای خوشم نمیومد. پس راهم رو کج کردم. رفتم سراغ دکه روزنامه فروشی. یه نگاهی به روزنامه ها کردم. نشریات زرد هر روز بیشتر از دیروز.
صدای جمعیتی که داشتند به سمت نقطه ای میرفتند، من رو متوجه خودشون کردند. من هم با اون ها همراه شدم و به سمت میدون شهر رفتم. دو نفر یقه ی هم رو گرفته بودند و داشتند با هم بحث منطقی می کردند! یکیشون کمی چاق بود. خوب که نگاه کردم شناختمش. فریبرز خودمون بود. اما چهره طرف بحثش، پشت مقدار زیادی ریش پنهان بود. از مقدار ریش هاش فهمیدم که سیناست.
هر دو طرف داشتند همدیگرو به پوپولیسم بودن محکوم می کردند. غافل از این که هیچکدوم این توانایی رو ندارند. از دعوا هم خوشم نمیاد. پس دوباره راهم رو کج کردم.
حمید رو دیدم. گوشه ای نشسته بود و داشت آواز میخوند:«سودان گَلَن، سورمَلی قیز .... سودان گَلَن، سورمَلی قیز... چوخ اینجیدیر منی... آی بالا، چوخ اینجیدیر منی». رفته بودم تو حس. خیلی قشنگ میخوند. یهو دیدم صدایی شبیه جمع شدن نوار کاست اومد. یه نیگاه به دست حمید کردم و دیدم که بله؛ صدای نوار کاست بود. میگم حمید صداش هیچ وقت خوب نبود!
یه سلام و احوال پرسی کردم و گفتم که: « حمید یه چند وقتیه نیستی. خبریه؟». گفت:«خبری نیست. ولی احتمال زیاد برم سربازی.»
ناخودآگاه یاد این شعر معروف مارکس افتادم که میگفت:
حاج حمید که سرباز میگرفت همه عمر
دیدی که سربازی چگونه حمید بگرفت
از حمید هم خداحافظی کردم و دوباره راهم رو کج کردم.
دم در یکی از خونه ها، مقدار زیادی اسکناس ریخته بود زمین. ولی کسی اون ها رو بر نمی داشت. مردم ایران کلا خیلی عجیبن. نه به اون که سر چندرقاز، گلدای خزانه رو خالی می کنن نه به این که این پول ها رو ورنمی دارن. وسوسه شدم که خم شم و مقداری از پول ها رو وردارم. اما قبل از این که خم شم،علی امامی دست من رو گرفت و نذاشت که پول رو وردارم. یه نگاهی ز عصبانیت بهش کردم و گفتم که:«چیه؟ حسودیت میشه من پولارو وردارم؟»
گفت:«میخوای خم شی و ورداری وردار.ولی یادت باشه که اینجا دم خونه رابینه!»رابین رو خیلی هاتون میشناسید ولی اونایی که نمیشناسن بدونن که اسم اکانتش سهراب سپهریه و از بچه های خوب و باصفای قزوینه!
یه نگاه به پنجره خونه رابین کردم و دیدم که اینجوری کمین کرده و منتظره که من خم شم!
http://i.data.bg/08/06/24/1020911_orig.jpg">
بعد از این که از علی تشکر کردم، دوباره راهم رو کج کردم.
از دور صدای جمعیتی رو شنیدم که داشتن شعار می دادن:« ... حیا کن پوریا رو رها کن»
نزدیکتر که رفتم، دیدم جمعیت زیادی جلوی یه تیر برق وایستادن و دارن اون شعار بالایی رو تکرار میکنن. همشون هم آواتار جوکر رو زده بودن به صورتشون. از یه نفر پرسیدم که اینا چیکار میکنن؟
جواب داد:«خوب دارن اعتراض خودشون رو نسبت به دستگیری پوریا نشون میدن.»
- خوب چرا جلوی تیر برق؟ چرا نمیرن جلوی زندان؟
یکم رفت تو فکر و گفت: «آخه اونجا که نمیشه. هممون رو میگیرن.»
- آها!! راست میگی. پس مزاحمتون نمیشم به کارتون ادامه بدید.
اومدم که راهم رو دوباره کج کنم، که دیدم راهم رو انقدر کج کردم که شکسته. پس مسیرم رو از جیبم درآوردم و اون رو کج کردم.
و این داستان ادامه دارد ...
پیروز و پایدار باشید
Red Lodge
Comments
اول 😃
Voted
مراحل عرفان رو خوب داری طی می کنی
از رابین هم عذر خواهی می کنم که از پسری چون تو محرومش کردم
:دی
V
به من رای دهید تا مرغتان روزی دو تا تخم بگذارد...!ء
هادی یه دونه ای ... فقط تورو خدا تسلیم صحنه آرایی های خطرناک فردا نشو ... بیا انتخابات رو صیانت کن
واقعا زیبا بود Vote 😉
من به من هم بدین
من هم زنبیل گذاشتم
آقا ؟می بخشید ؟
ملت اینجا چرا وایسادن قرار کسی سخرانی کنه ؟
شير می دن ؟
من کپن ها رو خونه جا گذاشتم
خوشمان آمد
عجب ، پس رابین اینجوری میره شکار...دی
باحال بود
وت جالب بود
ببینم احیانا چیزی زده بودی. :دی
من از پس سینا بر میام هادی جان
:دی
http://www.erepublik.com/en/article/-1-1383692/1/20">http://www.erepublik.com/en/article/-1-1[..]/1/20
Vote
هه هه من سر دسته ی اونایی بودم که جلو تیر برق وایساده بودند...:دی
پس رابین این جوری کار میکنه. یادم باشه منم یه کم اسکناس در خونه بریزم :دی
خیلی باحال بود
😃
Votedo
نقش من تو اینجور مقالات داره محو میشه
باید 1 فکر اساسی بکنم که برگردم به صحنه :دی
رای
خوب بود
تبریک واسه ایده جالب
sub
@Ryamizat
تو هم هستی. عجله نکن
😃
🙂)
vote
خیلی باحال بود
[removed]
وتیدم
@gipsy.shadow
من خودم همیشه تو صحنه هستم
نیاز به دیدن فیلمش نیست
باشه فقط حواست باشه نقش اشتباهی ایفا نکنی دیگه بچه ها ولت نمی کنن
😃
علی به جون ۴ تا بچم یه بار دیگه منو از نون خوردن بندازی خودتو مجبور میکنم دونه دونه پولا رو از رو زمین جمع کنی :دی
هادی جان این پولا رو واسه نمایندههای مجلس ریخته بودم نه شما
آخه میدونی چیه
هر دوره به آخره مجلس که میرسیم همه میگن ای ک.... تو سر دره مجلس ، منم نشستم فکر کردم چه جوری این دفعه جلوی این حرکت مردم رو بگیرم دیدم اگه هر نماینده رو قبل از اینکه بره مجلس........ دیگه کسی چیزشو آخره سر سردر مجلس نمیذاره :دی
به این میگن مغز متفکر ....از همین الان هم نمایندههای مجلس تو صف واستن که چه بخوان چه نخوان من واکسیناسیونشون میکنم :پی
@Ryamizat Ryakudu
عزیزم الان خودم بهت یه نقش میدم غصه خوردی!
ببین اولش من پولا رو که گذشتم زمین تو اومدی ورداشتی و بعد من تورو ......... (:دی) این صحنهها رو هم علی دید و اینجوری شد که جلوی هادی رو گرفت :دی
الان این نقش رو دوست داری؟
از اینا نقشا بازم داریم اگه خواستی بگو حتما به یه بازیگر مثل خودت که فیت میشه تو این زمینه نیاز داریم :پی
ايول آخرشو راجع پوريا خوب اومدي
رای داده شد
\/
مرسی باحال بود
هاهاها
با حال بود
😁
خيلي باحال بود
رد لوج نويسنده ميشود :دي هيچ وقت ياد نگرفتم اسمت چيجوري نوشته ميشه :دي
sub
اين اسپم نبود؟
یک بار موفق به دستگیری یکی از اون مولتی ها شدند که با فریاد«ولش کن... ولش کن...» سایر مولتی ها، مجبور به آزاد کردنش شدن.
kheili bahal bod
راي
رای
Vote
\o/
voted
خیلی با حال نوشتی دمت جیز
v
قسمت رابین خدا بود 😁
v
مرسی
حال و هوامون عوض شد
VOTE
یادش به خیر قبلا مولتی بازها رو فاش میکردی
کاش این دوره هم ...
وت
@S.M.Moosavi
فکر میکنی این کار نتیجه ای هم داره؟
فوقش من مولتی رو کنم، فوقش هم بن بشه. هیچ اتفاقی نمیفته. که نیفتاد
خودمون باید یاد بگیریم که که با مولتی به خودمون رای ندیم. خدا رو شکر ادمین یکم سیستمش رو قوی تر کرده. خیالت راحت، این دوره حداقل 80% مولتی بازها بن میشن
کلاً خيلی باحال بود مخصوصاً اون تیکه آخرش
خیلی انتقادی بود
من اولش واقعا فکر کرده بودم که پوریا رو ادمین گرفته که همه تو
بازی آزادیه اونو خواستن