من و تیمور -MoYseN

Day 2,407, 00:23 Published in Iran Netherlands by Lord.jax

تیمور هنگامی که در یکی از جنگ ها شکست خورد و در صحرا ها سرگردان بود به خرابه ای رفت

تاقدری استراحت کند٬دید مورچه ای یک دانه گندم به دهن گرفته و می خواهد از دیوار بالاببرد و

چون وزن دانه ی گندم بیشتر از خود اوست از دهنش می افتد.

مورچه باز به پایین می آید دانه را بر می دارد بالا می برد باز قدری رفته دانه می افتد تا این عمل

۶۷ بار تکرار شد و مورچه از عزم و اراده ی خود منصرف نگردید تا بار شصت و هفتم دانه را به لانه

برد و امیر تیمور می گوید من از او درس عبرت گرفتم و به خود گفتم تو کمتر از مورچه

نیستی .بدین جهت تا به مقصود نرسیدم از کوشش دست نکشیدم و به همین عزم شش سال

تمام در خاک ماوراءالنهر به زدوخورد مشغول بود و آنقدر با رقیب خود امیر حسین کشمکش کردتا

به تصرف قطعی آنجا نائل گردید و سی سال تمام پس از استقرار او در ماوراءالنهر به جهانگیری و

جهانگشایی پرداخت و این درسی بود که یک مورچه به امیر تیمور گورکانی داد.


حالا این ی معنی داره اونم اینکه من برای ریاست جمهوری این ماه بازی بصورت جدی کاندید شدم
و ازهمه دوستای خوبم میخوام که ازم حمایت کنن