می تراود مهتاب [informer]

Day 2,296, 11:30 Published in Iran Iran by I n f 0 r m e r


می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
نيست يک‌دم شکند خواب به چشم ِ کس و ، ليک
غم ِ اين خفته‌ی ِ چند
خواب در چشم ِ ترم می‌شکند .


نگران با من استاده سحر
صبح ، می‌خواهد از من
کز مبارک دم ِ او آورم اين قوم ِ به‌جان‌باخته را بلکه خبر
در جگر خاری ليکن
از ره ِ اين سفرم می‌شکند .



***
نازک‌آرای تن ساق گلی
که به جانش کشتم
و به جان دادمش آب
ای دريغا ! به برم می‌شکند




دست‌ها می‌سايم
تا دری بگشايم ،
بر عبث می‌پايم
که به‌در کس آيد ؛
در و ديوار ِ به هم ريخته‌شان
بر سرم می‌شکند .
***
می‌تراود مهتاب
می‌درخشد شب‌تاب
مانده پای‌آبله از راه ِ دراز
بر دم ِ دهکده ، مردی تنها ؛
کوله‌بارش بر دوش ،
دست ِ او بر در ، می‌گويد با خود :
- « غم ِ اين خفته‌ی ِ چند
خواب در چشم ِ ترم می‌شکند ! » ...



ومن الله توفیق