خیارشور+30

Day 1,516, 16:08 Published in Iran Iran by Silent Mind

سلام به همه ملتی که مقاله منو میخونن.......عرضم به حضور مبارکتون که این ممکنه دقت بفرمایید...ممکنه...آخرین مقاله جک من باشه
چون دیگه دست تو کار زیاد شده و ما هم باید راه و واسه جوونا وا کنیم:دی
در هر صورت جکها که مطمئنن تکراریه و مثل همیشه بیمزس باز هم بهانه ایه واسه ی خوشی چند ثانیه ای در کنار همدیگه...خوش باشید و اگه خوشتون اومد وت و ساب و اینا فراموش نشه:دی
در ضمن مقاله بی ادبیه عزیزان:دی
حداقل پیشنهاد می کنم دو تا داستان اول مقاله رو نخونید:دی
البته از اونجایی که ملت کمی کنجکاو ممکنه باشن جای ناسزا هاش نقطه چین میذارم:دی
بخونید حالشو ببرید.
حالا من هی خواهش کردم نخونیدا......نگید این بی ادب بود و ایناها...من این دوتا اولیه رو واسه یه عده خاص گذاشتم بخونن حال کنن:دی


ما یه رفیقی داریم این بنده خدا تو کار طنز ایرج میرزاییه:دی
ایرج میرزایی که چه عرض کنم.......داستانش کلی نافرمه...حالا خوددانید
اینو از وبلاگش میذارم واستون که اسمش دنیای آقای لاچاکشتف هست:دی
دو تا داستانشم بیشتر ننوشته بخونید :دی
:
آغاز ! دني بيشعور !‌
روزي "جان لاچاكش تف" در حال قدم زدن در خيابان بود . در همين حين ناگهان چشمش به چهره ي اشنايي خورد ….
بله ؛ جان يكي از رفقاي قديمي را ديد… بسمت او رفت و گفت :
+ سلام دني !

+ معذرت ميخوام ، من شما رو ميشناسم ؟
+ منم دني ، جان .... جان لاچاكش تف ... يادت نمي ياد ؟ توي دبيرستان Mang Jailors رشته ي Hard Labor ... يادت نيومد؟ ما همكلاسي بوديم ! كلاس ِ Work Farm ....
+ اوه ، خدا لعنتت كنه جان ، خودتي مرد ؟
+ حالت چطوره دني ؟
+ راست راستي خودتي جان ؟
+ پس ميخواستي كي باشه ؟
+ آخه ميدوني ؟ خيلي قيافت عجيب شده !
+ آره ، تو ام خيلي عوض شدي !
+ نه..نه.. ميدوني چيه ؟ خيلي زشت شدي !
+ ولش كن ! ديگه چي كار ميكني ؟
+نه بي شوخي ميگم ! خيلي ك*ري شدي !
+ حالا هرچي ... بگو ببينم كجا زندگي ميكني ؟
دني در حالي كه چانه اش را ميخاراند و سر تكان با ميداد با تفكر گفت :
+ حاجي عجب قيافه ي ك*ري ـــي !
+ بس كن ديگه مرد .. شورشو در نيار ! گفتم كجا زندگي ميكني؟
+ من ؟ دو تا بلوك اونورتر !
+ جدي ؟ پس چرا تا حالا نديدمت ؟
+ اره ! منم زياد تو رو نديدم... چرا ؟
+ ميدوني ؟ شايد بين مردم همديگه رو ميديديم امّا ....
+ نه ... من همچين قيافه ي ك*ري ـي رو هر جا ببينم يادم ميمونه ...
+ يه چي بهت ميگما مادر ج*ده !
+ اِ ..!!! چي شده ؟
+ اِ و ك*ر خر ! 2 ساعته هيچي نمي گم ! خوار*ه صاف صاف نگاه ادم ميكنه ميگه ك*ري !
+ خب راست مي گم ديگه .. خيلي قيافت ت*ميه !
+خب حالا تو ام هر چي بايد بگي ك*ني ؟ چي كار كنم خوب ؟
+خب بيا برو يه كاري بكن !
+ چي كار كنم ؟ تو رو بكنم ؟
+ تو چرا عصباني ميشي ؟
+ اخه تو مرتيكه ي حمال .. اينقدر شعور نداري نبايد مسخره كني ؟
+ مسخره نمي كنم.. باور كن من اگه قيافه ي اني ِ تو رو داشتم از اتاقم بيرون نميومدم ... خيلي قيافت ك*ريه مرد ... فرا ك*ري ! ورا ك*ري !
جان فرياد ميزند : مادرتو مي*ام دني !
دني پا به فرار ميگذارد و جان هم به سرعت او را تعقيب ميكند .. دني در حال فرار از مردم كمك ميخواهد .. جان هم با سرعت پشت او ميدود و دشنام هاي بد ميدهد ....
آن دو در پياده رو به مردم برخورد ميكنند و همه چيز را به گوه ميكشند ... بدون توجه به ماشين ها از خيابان ها عبور ميكنندذ و چندين ماشين را به گ* ميدهند ....جان در حال دويدن كلاه شاپو و پالتوئش را در مياورد تا راحت تر بدود ... دني يقه ي يك پليس را در خيابان ميچسبد و از او درخواست كمك ميكند ... اما پليس راهنمايي رانندگيست و هيچ كمكي از دستش ساخته نيست ...تعقيب و گريز تا چند بلوك انورتر ادامه ميابد ....
تا اينكه بالاخره در كوچه اي تنگ و بن بست جان ، دني راگير مياندازد ...او را با چند ضربه نقش زمين ميكند ، سطل زباله را روي صورت دني خالي ميكند و با ته سطل به صورت او ميكوبد .. انقدر مي كوبد تا صورت او را املت ميكند ... سپس سطل را به گوشه اي پرت ميكند و در حالي كه با لگد به پهلوي دني ميزند فرياد ميزند : حالا قيافه ي كي ك*ري تره ؟ هان ؟ يالا جواب بده ك*ني پدر ....
سپس مي ايستد و به ارامي ميگويد : تو مُردي دني ..... به ك*رم !
و بعد روي صورتش تف ميكند و ميرود !
Episode 2 : Invite

روزي اجاره ي خانه ي جان لاچاكش تف عقب مي افتد .... صاحبخانه ي اون اقاي Land Lord هم مي ايد و كلي ك* و شعر بارش مي كند..
ناگهان خون جان به جوش مي ايد و با دستان گره كرده قد علم مي كند ، پالتو و كلاه شاپوي خود را به سر ميكند و سوار ماشين خوب مي شود و ميرود مسافركشي !
بله....همينطور كه جان با ماشين بنز خود در حال مسافر كشي بود ناگهان كسي مي گويد "دربست" ...جان ان شخص را سوار مي كند و به راه مي افتد .....
يارو ميگويد : عجب هواي سردي شده ها ...
جان بخاري ماشين را روشن ميكند ...
يارو مي گويد : شما عجب انسان مهرباني هستيد ، يادم باشد به شما بيشتر پول بدهم ...
جان بخاري ماشين را بيشتر روشن ميكند ...
خلاصه يارو سرحرف را با جان باز مي كند و تا به مقصد برسند كلي ك* و شعر مي گويد .... در مقصد كه جلوي خانه ي "يارو" بود ، يارو دست در اين جيب و ان جيب ميكند و زير لب ك*ر و غزل ميگويد ، جان در دل خودش ميگويد "اگر پول نداشته باشي ك*نت ميزارم" و سپس رو به مرد ميكند و ميگويد : اگر همراهتون نيست مشكلي نيست قربان مهمان من باشيد .
يارو ميگويد : شما لطف داريد آقا ... ده ... چند لحظه صبر بفرمائيد الساعه از منزل براتون ميارم ...
يارو به خانه اش ميرود ... ميرود كه ميرود ....
بعد از نيم ساعت جان كه مي بيند ك*ر شده ، از ماشين پياده ميشود و ميگويد :

+ پير مرد عوضي .. من ُ ك*خل ميكني .. من خودم ك*خلم ......
زنگ خانه ي پيرمرد را ميزند .... ديـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد....
+بله ؟
+ جناب مسخره كردي مارو ؟
+ شما ؟
+ مگه چند نفر رو مسخره كردي ؟ قرار بود پول بياريد من راننده تاكسيم ...
+ آخخخخخ شرمنده .. من فراموش كردم .. الساعه خدمت ميرسم ...
جان جلوي در ايستاد ... آنقدر ايستاد تا زير پاهايش علف سبز شد ....
جان عصباني زنگ ميزند ... ديـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــد ....
+ بله ؟
+ جناب ك*ر كردي مارو ؟
+ بله عزيزم ؟ مودب باشيد آقا .. شما ؟
+ بابا من راننده تاكسي مادر ق*به ام ... خبر مرگت قرار بود پول بياري برام !
+ اوه بله بله .... من بكلي فراموش كردم .. الساعه خدمت ميرسم ...
+ نمي خواد پدر من الساعه خدمت برسي ... پول رو از پنجره بنداز پايين...
+ اين چه حرفيه آقا ... بي ادبيه ... تشريف بياريد بالا ....
+ نه .. ممنون شب شده بايد برم ....
+ نه ... اصرار ميكنم كه تشريف بياريد بالا ...
پيرمرد در را ميزند و جان از پله ها بالا مي رود ...روي ژله ها تابلو هاي خطاطي شده اي بود " اين ره كه تو ميروي به تركستان است " ، " با ما به از اين باش كه با خلق جهاني ... بلاگرفته" ، " حالا بيا اينجا .. بيا اينجا .. بيا اينجا ، اونجا نه " ، جان فهميد كه اين پيرمرد اسنان دانا و فاضلي بيش نيست !
در نهايت جان به طبقه ي اول كه اهرين طبقه بود رسيد .. در را باز كرد و داخل شد .
پيرمرد با دو ليوان Red Wine جلو امد و گفت : خوش امدي عزيزم ...
سپس هر دو ليوان را سر كشيد و گفت : اينجا رو خونه ي خودت بدون .. بشين عزيزم ...
جان همانجا دم در نشست ...
+ آقا تشريفتون رو برداريد ببريد بالا روي مبل بشينيد!
جان در حال بلند شدن بود كه پيرمرد ريد . وسريعا گفت : معذرت ميخوام من اختيارم دست خودم نيست !
+ پس دست كيه ؟
+ ها ها ها ! شما چقدر شوخ طبع هستيد .... ناز بشي تو !
+ اقا اگه لطف كنيد پول من رو بديد من ميرم و ديگه هم بر نمي گردم ...
+ پول كه چيزي نيست ... ميخوام خيلي چيزا بهت بدم ....
+ مثلا چي ؟
+ تو چقدر عجولي پسر ... تا تو بري دست و صورتت رو بشوري .. منم آره !
+ معذرت ميخوام .. چي آره ؟
+ آجر پاره .. خمپاره .... آرواره ... كاواره .. ك*ن پاره !
+ بله بله ملتفت شدم .
جان رفت و ابي به دست و صورتش زد و بازگشت .. اما خانه از پيرمرد خالي بود .. ناگهان صدايي از توي حمام امد : حالا بيا اينجا .. بيا اينجا .. بيا اينجا ، اونجا نه...
جان به طرف حمام رفت و ديد كه پيرمرد ك*ن چروك و پشمالوي خود را به سمت مخاطب گرفته و ان را ورز ميدهد ....
+ بگيرش اونور بابا بي اختيار رو !
+ نترس اختيار ما هم دست شماست ... بيا تو نترس !
+ بيام تو چيكار ؟
+ بيا تو Fuck Me So Hard .. بيا تو Son Of The Bitch ... بيا !
+ ببين اگه فقط من و تو روي كره ي زمين بوديم ... بازم تو كسي نبودي كه فكر كردنش رو داشتم !
+ ببخشيد من زبان خارجه ام ضعيفه ! نمي دونم چي گفتم كه تو همچين فكري كردي .. من فقط ميخوام بياي و پشتم رو كيسه بكشي !
+ كجاي پشتتو ؟
+ اونجا كه عرب ني انداخت ... بيا تو برات بگم ... بيا تو نيناس ! بيا تو تام كروز ... د ِ بيا تو لامصب !
ناگهان جان پا به فرار گذاشت ، پيرمرد هم ميريد و دنبالش ميدويد .. جان با عجله از خانه خارج شد و با ماشينش انجا را ترك كرد ....قلبش داشت از جا در مي امد ....ديوانه وار رانندگي ميكرد كه ناگهان آقاي لــَند لُرد را ديد كه به سمت خانه او مي رود ...با بي رحمي تمام او را زير گرفت و يك دور هم دنده عقب و سپس دنده جلو از رويش رد شد ... او صاحبخانه اش را املت كرد و با خيال راحت به خانه اش برگشت !
من گفته بودم که زیاد ناسزا داره دیگه:دی
خودت خوندی به منم هیچ ربطی نداره:دی
جک های مودبانه:


يه روز يه كاميون گلابی داشته توی جاده میرفته كه يه دفعه میافته توی يه دست‌انداز .. يكی از گلابیها میافته وسط جاده .. بر میگرده به كاميون نگاه میكنه و ميگه :

گلابیــــها، گلابیـــــها..!
گلابیـــــها ميگن : گلابی ، گلابی ..! كاميون دورتر میشه ..

... ... صداشون ضعيف‌تر میشه. گلابی ميگه : گلابیــها ، گلابیـــها ..!
گلابیـــها میـــگن : گلابــــی ، گلابــــــی ..!
باز كاميون دورتر ميشه ، گلابی ميگه ...: گلابیــها ، گلابیـــها ..!

اما صدای گلابی ديگه به گلابیــها نمیرسه ..!
گلابیــــــها موبايل راننده رو میگيرن و زنگ ميزنن به موبايل گلابی ، اما چه فايده كه گلابی ايرانسل داشته و توی جاده آنتن نمیداده ..!

گلابی يه نفر رو پيدا میكنه كه موبايل دولتی داشته .. زنگ میزنه به راننده و میگه :

گوشی رو بده به گلابیــها ..!
وقتی كه گلابیـــها گوشی رو میگيرن ..

گلابی ميگه : گلابیــها ، گلابیـــها ..!
گلابیـــها میـــگن : گلابــــی ، گلابــــــی ..!
:دی
چگونه یک زن را تحت تاثیر قرار دهیم:
او را ببوسید،
او را در آغوش بگیرید،
از او تعریف کنید، او را بخندانید،
او را دوست داشته باشید،
به نگرانیهایش اهمیت دهید،
او را غافلگیر کنید،
برای او هدیه بخرید،
از او محافظت کنید،
به او گوش دهید و از او پشتیبانی کنید.

چگونه یک مرد را تحت تاثیر قرار دهیم:
!لخت شوید
😁))))))))))))))

یه روز یه آقایی نشسته بود و روزنامه میخوند که یهو زنش با ماهیتابه میکوبه تو سرش.
مرده میگه: برای چی این کارو کردی؟
زنش جواب میده: به خاطر این زدمت که تو جیب شلوارت یه کاغذ پیدا کردم که توش اسم سامانتا نوشته شده بود!
مرده میگه: وقتی هفته پیش برای تماشای مسابقه اسب دوانی رفته بودم اسبی که روش شرط بندی کردم اسمش سامانتا بود

زنش معذرت خواهی میکنه و میره به کارای خونه برسه

نتیجه اخلاقی: خانمها همیشه زود قضاوت میکنند.
😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁😁^
سه روز بعدش مرده داشته تلویزیون تماشا می کرده که زنش این بار با یه قابلمه بزرگ دوباره میکوبه تو سرش!
بیچاره مرده وقتی به خودش میاد، می پرسه: چرا منو زدی؟
زنش جواب میده: آخه اسبت زنگ زده بود !

نتیجه اخلاقی ۲: متاسفانه خانمها همیشه درست حدس میزنند.
:دی
ﺩﺧﺘﺮ: ﻫﺎ ﻫﺎ ﻫﺎﺍﺍ ﺩﻭﺳﺘﻢ ﺷﻤﺎﺭﻩ
ﺩﻭﺳﺖ ﭘﺴﺮﻣﻮ ﺍﺯ ﺗﻮ ﮔﻮﺷﯿﻢ ﺩﺯﺩﯾﺪﻩ
ﺩﻭﺳﺘﺶ: ﺧﺐ ﺍﯾﻦ ﮐﺠﺎﺵ ﺧﻨﺪﻩ ﺩﺍﺭ
ﺑﻮﺩ؟؟؟؟!!
ﺩﺧﺘﺮ: ﺁﺧﻪ ﺍﺣﻤﻖ ﯾﻪ ﻫﻔﺘﺲ ﺩﺍﺭﻩ
ﻭﺍﺳﻪ ﺩﺍﺩﺍﺵ ﺧﻮﺩﺵ ﺍﺱ ﺍﻡ ﺍﺱ ﻋﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﻪ!!! 😐


غضنفر تو حموم قبل ازخيس كردن سرش، شامپو ميزنه بهش ميگن الاغ اول موهاتو خيس كن.
تركه ميگه:الاغ خودتي روش نوشته براي موهاي خشك!
😐

دوﺳﺖ ﺩختر ﻏﻀﻨﻔﺮ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻪ ﺑﺎﻫﺎﺵ ﺑﻬﻢ ﺑﺰﻧﻪ ﻏﻀﻨﻔﺮ ﻣﯿﻔﻬﻤﻪ ﻣﯿﮕﻪ ﻣﻦ
ﺣﺎﻣﻠﻪام

غضنفر یه دوقلو میبینه..........میزنه زیر خنده ..میگن چرا میخندی؟؟!!......میگه تابلو فوتوشاپه.........

غضنفر میره آمریکا خونه برادرش ، توالت فرنگی بلد نبوده تو گلدون میرینه خاک میریزه روش ،بعد از برگشتش به ایران برادره زنگ میزنه میگه : غضنفر کثافت فقط بگو کحا ریدی ؟ سه تا خونه عوض کردم اما هنوز بوی گوهت میاد!!!!!


یه آقایی که دکترای ریاضی محض داشته،
هر چقدر دنبال کار می گرده بهش کار نمیدن!!
خلاصه بعد از کلی تلاش، متوجه میشه شهرداری تعدادی رفتگر بی سواد استخدام می کنه!! میره شهرداری خودش رو معرفی می کنه و مشغول به کار میشه…!
بعد از دو سه ماه میگن همه باید در کلاسهای نهضت شرکت کنید!
این بنده خدا هم شرکت می کنه!!
یه روز معلم محترم در کلاس چهارم، ایشون رو می بره پای تخته تا مساحت یک شکلی رو حساب کنه!
تو این فکر بوده که انتگرال بگیره یا نه که می بینه همه دارن داد می زنن: انتگرال بگیر


دقت کردین تو فیلمای خارجی پلیس شش تیغ کرده و مرتبه و کلت دستشه و مجرم ریشو نامرتبه و کلاشینکف دستشه ...
اما تو فیلمای ایرانی این موضوع کاملا برعکسه ...!!



دختر پسره داشتن باهم قایم موشک بازی میکردن

دختره به پسره میگه تو چشم بگذار اونوقت من میرم قایم میشم

اگه تونستی منو پیدا کنی بغلم کن و بوسم کن ،

اگه هم نتونستی منو پیدا کنی من زیر راه پله قایم شدم

نیروی انتظامی می ریزه خونه غضنفر، اون هم با منقل می پره تو استخر. میگه از اینجا به بعدش دیگه به شما ربطی نداره به نیروی دریایی مربوط میشه.
😐

نواع زن ها
زن مدل هارد دیسک: همه چی یادش می‌مونه، تا ابد
زن مدل رم (RAM): از دل برود هر آن که از دیده برفت!
زن مدل ویندوز: همه می‌دونن که هیچ کاری رو درست انجام نمی‌ده، ولی کسی نمی‌تونه بدون اون سر کنه
زن مدل اکسل: می‌گن خیلی هنرها داره ولی شما فقط برای چهار نیاز اصلی‌تون ازش استفاده می‌کنین
زن مدل اسکرین سیور: به هیچ دردی نمی‌خوره ولی حداقل حوصله آدم باهاش سر نمی‌ره
زن مدل سِروِر (Server): هر وقت لازمش دارین مشغوله
زن مدل مولتی‌مدیا: کاری می‌کنه که چیزهای وحشتناک هم خوشگل بشن
زن مدل سی‌دی درایو: هی تندتر و تندتر می‌شه
زن مدل ایمیل: از هر ده‌تا چیزی که می‌گه، هشت‌تاش بی‌خوده
زن مدل ویروس: به نام «عیال» هم معروفه. وقتی که انتظارش رو ندارین، از راه می‌رسه، خودش رو نصب می‌کنه و از همه منابعتون استفاده می‌کنه. اگر سعی کنین پاکش کنین، یک چیزی رو از دست می‌دین، اگه هم سعی نکنین پاکش کنین، دار و ندارتون رو از دست می‌دین!


ﻏﻀﻨﻔﺮ ﻣﺎﺷﻴﻦ ﺗﺨﻠﻴﻪ ﭼﺎﻩ ﻣﻴﺨﺮﻩ
ﺭﻭﻱ ﺗﺎﻧﮑﺮﺵ ﻣﻴﻨﻮﻳﺴﻪ: ﺭﺯﻕ ﻣﺎ ﺩﺭ
ﺑﺎﺳﻦ ﺷﻤﺎﺳﺖ 😁)

آورده اند خواجه ای چشم چران و زن باز ،زنی زیبا در خیابان بدید و چونان همیشه قصد کرد تیکه ای بر او بیاندازد تا خود و دوستان به و جد آیند…
نزد زن شد و بگفتا: تو و همسر من به زیبایی یکسان باشید،میل داریم تورا هم کام گیریم تا بدانیم کدام بهترید!
زن بگفتا : نیاز به این کار نباشد،از شوی من پرسش کنی او خواهد گفت که من بهترم یا زن تو….
:دی
خوشتون نیومد آنساب و اینا جواب میده:دی
کامنت نذارید:دی
دم همگی گرم
موفق باشید:دی
😉