تجهیز3گروه سربازی سیروس+شرح تجهیز چاپ مجدد

Day 1,193, 11:13 Published in Iran Iran by Cyrus_Great

به نام خدایی که در همین نزدیکیست
گروه سربازی سیروس با افتخار تقدیم میکند:دی
تجهیز داشتیم نسبتا خوب بود
دو قسمتیش کردیم که همه بتونن بیان
دو نفر هم اومدن رفتن به همین دلیل تجهیزشون کردیم گفتیم کجا بجنگن


لیست اعضا:
موسس Cyrus_Great 7260

سرباز صفر gerdaloo 7461


1-shevaar

2-danger_sepehr 2000

3-ashikhan 3242

4-esean

5-the.illusionist 1171

6-jjmax

7-faroo city

8-big.m 2420

9-arman16

10-amir-khatari

11-amaadeus 6183

12-joseph balasmo 730

13-danial kh 1870

اینا اعضای ما بودن اما متاسفانه مجبورشدیم 5 تاشونو اخراج کنیم
به هر حال گروه نظامیست و باید نظم داشته باشه
این دوستان حد اقل دو بار تجهیز نیومدن پشت سر هم به همین دلیل اخراجشون میکنیم با کمال احترام که بقیه بتونن بیان توی گروه
این 5 نفر:
1.esEan که سیروس هیرو نیز داشت
2.jjmax
3.faroo city
4.arman16
5.amirkhatari
اینا حذف شدن بنار بر این 5 نفر رو وارد گروه میکنیم
این پایین اعلام آمادگی کنید فقط اولین شرط این که هر روز آن شید و روزنامه هارم باید بخونید
باید توی کامنتها دیده شید تا باورم بشه :دی

خوب همون طوری که معلومه یه خورده گروه به استراحت نیاز داره برای پر شدن خزانش
حدود 4 5 روز
:دی
بنابر این چند روزی تجهیز نداریم و نیازمند یاری سبز نیز هستیم


اینم مدال سیروس هیروئه هر کی بیشترین دمیج رو تو جنگ بزنه از اینا میگیره هیچ سودی هم نداره فقط برای قشنگیه!:دی
این هاسمیکم چسبیده بهش ولش نمیکنه:دی
با اختلاف 200 تا ازش باختم:دی
توی این جنگ هاسمیک با دمیج 7461 این مدال ارزشمندو برد:دی

اینم شرح تجهیز:
قرچ قرچ قرچ قرچ....
این صدای قدم زدن من با چکمه های لاستیکی بود که داشتم به سمت پایگاه میرفتم
از دور یه نفرو میدیدم که به پایگاه لم داده
رفتم جلو
وایستاد احترام گذاشت
هاسمیک بود
گفت جناب سیروس منتظرت بودیم چرا دیر اومدی؟
گفتم خودت زود اومدی ساعت هنوز 5 نشده
اومدیم بریم توی پایگاه دیدیم در قفله
یادمون افتاد مسئول پایگاه ممده
گفتیم خیلی خوب وایمیستیم ممد بیاد
یه یه ربعی گذشت یهو دیدیم ممد با موتور اومده
گفتیم کجا بودی ممد؟
گفت صربستان بودم
بعد عینک دودیشو برداشت اومد درو باز کرد برامون
رفتیم تو هاسمیک یه خورده زمینو جارو کرد من و ممدم نشستیم با هم حرف زدیم
بعد یهویی دیدیم یکی داره در میزنه
رفتیم درو باز کردیم دیدیم بیگ امه
بیگ ام هم اومد تو تا اومدیم درو ببندیم یهو دیدیم یکی پاشو گذاشته لای در
درو باز کردیم شایان بود
اونم اومد تو
نشستیم که بقیه هم بیان که یهویی بیسیم به صدا دراومد
بقیه ی بچه ها بودن گفتن جناب سیروس ما تو راهیم ولی حالا حالا ها نمیرسیم
خلاصه ما هم کارمونو شروع کردیم
من رفتم از توی جعبه لباس هارو آوردم
گفتم برید بپوشید تا من تجهیزاتو آماده کنم
دیگه شایان گفت مزاحمتون نمیشم اومده بودیم خودتونو ببینیم همش سر تجهیز بودید
خلاصه شایان رفت و ما 4 تا موندیم
هاسمیک و ممد لباسشونو عوض کردن و برگشتن ولی بیگ ام برنگشت
یه خورده صبر کردیم یهو دیدیم داره با زبونی نا مفهوم داد میزنه سیروسس ممد؟!
رفتیم پیشش دیدیم لباس تنگه بهش از کلش پایین تر نمیره
هر چی سعی کردیم که لباس بره تو تنش هیچ فایده ای نداشت
آخر لباسش رو در آوردیم گفتیم ولش کن اصلا نمیخواد لباس بپوشی
خلاصه رفتیم اسلحه هارو دادیم و نقشرو بهشون گفتیم
هاسمیک رفت یه سرو گوشی آب داد و گفت 5 دیقه ی دیگه بیاید
دیگه راه افتادیم
قرار شد هممون با فریاد
we will never fight alone
به جنگ بریم
وقتی رسیدیم بیگ ام گفت سیروس
گفتم بله؟
گفت کلاه جنگمو یادم رفت بیارم
فرستادیمش بره کلاهشو بیاره
رفت ولی راه اینقدری نبود که اون طول داد
ممد رفت دنبالش رسید به پایگاه یهو بیگ ام از دستشویی دراومد و دستشو با پیژامش خشک کرد گفت بریم تموم شد
بعد راه افتادن اومدن
فریاد رو سردادیم و رفتیم به جنگ
وقتی جنگمون تموم شد ممد سریع یه خدافظی کرد و سوار موتورش شد
هاسمیک و بیگ امم برگشتن پایگاه
ما هم خسته همون دور و برا نشستیم و از دور رفتن هاسمیک و بیگ ام رو دیدیدم
یهوی بیسیمم به صدا در اومد
سپهر سپهر سیروس
سپهر سپهر سیروس
ما 3 ساعت دیگه میرسیم
گفتم شما چند نفرید؟
گفت منم و دانیال و آمادئوس
گفتم خوب منتظرتونم
دوباره بیسیم به صدا دراومد
سیروس به گوشم
لیورپول هستم
بفرمایید
شعارتون رو خریداریم
گفتم نمیشه
گفت پس بذارید یه خورده ازش کپی بگیریم
گفتم علی رغم میلم موافقت میکنیم
بالاخره 3 ساعت گذشت و رسیدند
آمادئوس گفت من بدنم درد میکنه یه خورده دراز میکشم بعد میرم جنگ
ما هم سپهر و دانیال رو فرستادیم بجنگن
باز هم فریاد
we will never fight alone
فضای جنگ رو پر کرد
چند دیقه بعد اون ها هم برگشتن و گفتن جنگ موفقیت آمیز بود
من هم دیگه داشتم میرفتم
به آمادئوس گفتم تجهیزات رو برات کنار گذاشتم
یه خورده وایستی اشیخان و سهراب هم میرسن
با هم برید بجنگین
آمادئوس هم گفت چشم سیروس
گفتم داشتیدمیومدید در رو قفل کنید تجهیزاتم بذارید توی جعبه
گفت چشم سیروس
من هم که دیگه داشتم از خستگی میمردم بیسیم زدم ممد گفتم بیا موتورش بیاد دنبالم
یه ربع بعد رسید و مارم با خودش برد و تجهیز سه ما نیز تمام شد




اینم آواتور گروه

هی هر دفعه یادم میره چی میخواستم بگم
این مورد رو بگم فعلا تا یادم نرفته
قانون جدید گروه
هر کس دو بار پشت هم
یا 3 بار غیر پشت هم در تجهیز غیبت کنه از گروه حذف میشه با کمال تاسف
وت و ساب یادتون نره

این عکسها

اینم عکس بیگ امه که لباس نرفت تو تنش هر کاری کردیم