داستان هفت سین و جغد

Day 2,309, 02:12 Published in Iran Cuba by EmperorSomagTheGreat
سلام بر شما





یکی بود یکی نبود زیر گنبد کبود هیچکس نبود. جغدی سفیدی بود که داشت در دشت راه می رفت که ناگهان حس کرد دارد در زمین فرو می رود. او در یک دریاچه سمنو گیر افتاده بود.



او درخواست کمک می کرد اما کسی نبود که کمکش کند و همچنین نمی توانست پرواز کند زیرا کل بالهایش سمنویی و سنگین شده بود. او به طور کامل در سمنو فرو رفت و از زیر آن روی سبزه زار افتاد



. اما سبزه ها مانند سوزن تیز بودند و به همین دلیل جغد ما حس می کرد روی یک پشته
سوزن افتاده است. ناگهان سرو کله سماق(خودم) پیدا شد.



سماق وقتی جغد سفید را دید او را از نوک بلند کرد و تصمیم گرفت شکنجه اش کند. او جغد را فلک کرد و تمام پر هایش را دانه دانه کند. پس از مدتی زدن او را ول کرد. جغد سفید(که البته دیگه نشانی از سفیدی نداشت) خونین و مالین بر روی سبزه های سوزنی افتاد. ناگهان در کنار خود یک عالم سیب دید.



او به سرعت سیب ها را خورد تا بلکه جانی بگیرد. اما او اشتباه می کرد آن چیز هایی که خورده بود سیر بود نه سیب.



جغد به دلیل خوردن آن همه سیر حالش بهم خورد. ناگهان بارانی از سنجد شروع به باریدن کرد.



سنجد ها محکم به بدن جغد می خوردند و باعث می شدند او دردش بگیرد. او برای فرار از دست سنجد ها به درون یک دریاچه پرید. او یک اشتباه دیگر کرد. آن دریاچه دریاچه ی آب نبود بلکه دریاچه ی سرکه بود



. جغد داستان ما درون سرکه ها حل شد و دیگر هیچکس او را ندید.
پایان



نتیجه اخلاقی: ما باید به سنت های دیرینه کشورمان اخترام بگذاریم.
نتیجه علمی: سرکه خاصیت اسیدی دارد و می تواند جغدها را در خود حل کند.
(!نتیجه اقتصادی: نقد بهتر از نسیه است. ( چه ربطی داشت

پی نوشت: هر موقع خواستید اجزای سفره هفت سین را به خاطر بیاورید به این داستان فکر کنید همه ی اجزا یادتان می آید.

بعد مدت ها با یکی دیگر از تراوشات مغز بیمار من همراه بودید😃
امیدوارم ووت و ساب و شات کنید