آدینه - شماره دوم

Day 2,291, 23:40 Published in Iran Iran by DEATH KNIGHT4





روزگاز جالبیست،هر جا که قدم میگذاری صحبت از دوستی ها و مهربانی هاست، همه از صمیم قلب دوستت دارند و به تو عشق می ورزند. مرام و معرفت از نان شب واجب تر شده و همگی پشت یکدیگر را قرص چسبیده ایم که مبادا کسی زمین بخورد. مبادا دلی بشکند و مبادا آهی گریبانگیر روزگار آینده مان بشود. خوب که فکر میکنی چقدر همه چیز خوب است چقدر همه دوستت دارند . سلام که میکنی با لبخند پاسخ می دهند دستت را به گرمی می فشارند و تو را به سر سفره خویش دعوت می کنند. اصلا احساس غریبی نمیکنی حتی شک هم به دلت راه نمی دهی که مبادا از پس این میهمان نوازی گرم خنجری پنهان کرده باشند یا از سر اجبار به گرمی پذیرایت باشند. چقدر همه چیز خوب است چقدر همه دوستت دارند و تو هراسی به دل نداری که از خواب برخیزی و ببینی باز اینجایی روی زمینی که که نفس کشیدنت را شماره می کنند چشم به زمین خردنت دارند تا پا بر روی شانه هایت بگذارند و قدمی بالاتر از چیزی که هستند و چیزی که نیستند بگذارند.چقدر همه چیز خوب است چقدر همه دوستت دارند چقدر تو همه را دوست داری همه در برابر چشمانت زیبا هستند و باز هراسی به دل نداری که دست نا اهلی ناخن بر خاطرات کودکی ات بکشد. اینجا از ته دل عاشق می شوی از ته دل میخندی از ته دل گریه میکنی .
اینجا خانه رویاهای من است چشم باز کنم خانه خراب شده ام
چشم بازکنم تنها من می مانم و ترانه های زخم خورده این سال ها با اندوهی از نبود تمام آنچه بود و تمام آنچه نیست. کاش دوباره به خواب بروم
تنهایی هدیه خداوند است به قلب هایی که طاقت تنهایی ندارند.

با احترام
سردبیر


معرفی فیلم




فیلم، اکتشافی است برای یافتن اینکه چطور اعمال هر کدام از انسان ها می تواند روی زندگی یک شخص دیگر در گذشته، حال یا آینده تاثیر گذار باشد.

«اطلس ابر» قطعاً یکی از جاه طلبانه ترین فیلم هایی است که تا به حال ساخته شده است. دنیای کوچک نقد فیلم دوباره با شرح و بیانات این فیلم جانی تازه یافت. فیلمی که می خواهد چیزی را توضیح دهد که خارج از دایره توصیف است

می توانم به شما بگویم که شش داستان بین سال های 1849 و 2346 به وقوع می پیوندد. می توانم به شما بگویم که بازیگران یکسان در نقش های مختلف ظاهر می شوند و همان بازیگران، نقش هایی دیگر را در نسل و دوره ای دیگر و با جنسیتی دیگر بازی می کنند می توانم به شما بگویم که هر بخش فیم، داستانی است جدید که از دل داستان قبلی بیرون آمده
اما... عجب فیلمی است. و عجب نمایش رویایی، جادویی و خیره کننده ای از سینماست. و عجب فرصت مغتنمی برای بازیگران بوده است. و عجب پرشی برای فیلمسازان بوده که خود را از بند پیوستگی روایت داستان رها کنند. و در آخر هم دانایی پیرمردی که در شعله های آتش می درخشد کاملاً با عقل جور در می آید.

پی نوشت : این فیلم رو حتما ببنید واقعا من خودم حال کردم با این فیلم و به نظرم شایسته جایزه اسکار بود

منبع : نقد فارسی که ترجمه یکی از منتقدین سینما راجر ایبرت را گذاشته است

Holy of Persia





“اگر دروغ رنگ داشت هر روز شاید ده ها رنگین کمان از دهان ما نطفه می بست و بی رنگی کمیاب ترین چیزها بود اگر عشق ارتفاع داشت من زمین را زیر پای خود داشتم و تو هیچ گاه عزم صعود نمی کردی آنگاه شاید پرچم کهربایی مرا در قله ها به تمسخر می گرفتی اگر گناه وزن داشت هیچ کس را توان آن نبود که گامی بردارد اگر دیوار نبود نزدیکتر بودیم, همه وسعت دنیا یک خانه می شد و تمام محتوای سفره سهم همه بود و هیچ کس در پشت هیچ ناکجایی پنهان نمی شد اگر خواب حقیقت داشت همیشه با تو در آن ساحل سبز لبریز از نا باوری بودم اگر همه سکه داشتند, دلها سکه را بیش از خدا نمی پرستیدند و یکنفر کنار خیابان خواب گندم نمی دید تا دیگری از سر جوانمردی بی ارزشترین سکه اش را نثار او کند اگر مرگ نبود زندگی بی ارزشترین کالا بود, زیبایی نبود, خوبی هم شاید اگر عشق نبود به کدامین بهانه می خندیدیم و می گریستیم؟ کدام لحظه ناب را اندیشه می کردیم؟ چگونه عبور روزهای تلخ را تاب می آوردیم؟ آری بیگمان پیش تر از اینها مرده بودیم, اگر عشق نبود اگر کینه نبود قلبها تمام حجم خود را در اختیار عشق می گذاشتند و من با دستانی که زخم خورده توست گیسوان بلند تو را نوازش می کردم و تو سنگی را که من به شیشه ات زده بودم به یادگار نگه می داشتی و ما پیمانه هایمان را شبهای مهتابی به سلامتی دشمنانمان پر می کردیم”

دکتر شریعتی

Mahv




همپا نوشت



مرا به تو وَ تو را هم به من خدا داده
خدا چه هدیه ی خوبی به ما دو تا داده
مرا به تو وَ تو را هم به من ...همین کافی ست
ببین برای من و تو خدا چه ها داده
خدا چه چیز قشنگیست ما که ممنونیم
از آن کسی که خدا را به ما دو تا داده


و يك طرح عاشقانه از خودم

به حمایت ِ سازمان ِ ملل نیازی نیست
بدون ِ جنگ و صلح
قلبم را وطنت می کنم ......

hampa



کافه ترانه


وقتی سخن از ترانه به میان می آید بی شک نام شهیار قنبری بر بلندای آن نورافشانی می کند.
شاعر ترانه هایی چون جمعه, شام آخر ,قدغن,هفته خاکستری,همیشه غایب و ...که با کلام زیبایش خاطر هایی فراموش نشدنی بر لحظه لحظه های حیاتمان نقش بسته است.


شهیار قنبری ترانه سرایی را از پانزده سالگی آغاز کرده است. وی در دهه 60 به انگلیس سفر کرده ودر سال 1968 در گروهای موسیقی پاپ شرکت می کند.در تظاهرات اعتراض به جنگ ویتنام ، سال 1968 در لندن شرکت کرده و از آن پس بی تردید ترانه سرایی را بر می گزیند. پس از بازگشت به ایران کارش را با نوشتن برای هفته نامه های مختلف و خبرنگاری آغاز کرد و در عین حال برای رادیو تهران برنامه ی آوای موسیقی (پیرامون rock and roll وpop ) تهیه کرد. فعالیت وی در تلویزیون با گویندگی و ترانه نویسی برای برنامه ی تلویزیونی زنگوله ها (کشف صداهای تازه در تلویزیون) در کنار شادروان واروژان ، پرویز اتابکی ، بابک افشار ، اسفندیار منفردزاده ، ایرج جنتی عطایی ، تورج نگهبان و منوچهرسخایی تهیه کننده ی آن برنامه آغاز شد.



ترانه سرایی:

شروع فعالیت ترانه سرایی او در سال ١٣٤٨یعنی در هجده سالگی با ترانه ی ستاره آی ستاره و دیگه اشکم واسه من ناز می کنه با صدای گوگوش در استودیو طنین بود.در نوزده سالگی فعالیتش را گسترش داد و ترانه های بسیاری را برای گوگوش داریوش، ابی ، فرهاد و خواننده های مشهور آن زمان سرود که قصه ی دو ماهی ، بوی خوب گندم ، مرد تنها، قصه بره وگرگ، حرف ، نفس،هجرت، جمعه، هفته خاکستری،نياز، سقوط ، هميشه غايب، نفرين نامه،نجواها،آوار و اگه بمونی از آن جمله اند.شهیار در ایران پیش از انقلاب نخستین مجموعه شعر خوانی خود به نام "یک دهان آواز سرخ " را منتشر کرد.



فعالیت سینمایی و تئاتر:

شهیار در کودکی در فیلم چهره آشنا به همراه پدر ظاهر می شود و پس از آن در سال ١٣٥٥ در فیلم خانه خراب ساخته ی نصرت کریمی و پس از آن در فیلم شام آخر ساخته ی خود شاعر به همراه مرحوم فنی زاده ایفای نقش کرد.او در آن سال ها دو نمایش نامه به نام های برادران علمی و غزلنمایش نیز نوشت . پس از آن به همراه سیمین بهبهانی ، فریدون مشیری ، یدالله رویایی و عماد خراسانی به عضویت شورای ترانه های روز ایران در آمد
کتاب ها

درخت بی‌زمین ۱۹۹۱(نخستین دفتر شعر من)
دریا در من ۱۹۹۵ (گزینه ی ترانه ها ۱۹۹۵-۱۹۶۹)

آلبوم‌ها

یک دهان آواز سرخ ۱۹۷۹
اگر همه شاعر بودند یا "پیشمرگانه ها" ۱۹۸۱
صدای درخت بی‌زمین ۱۹۹۱
قدغن ۱۹۹۲
سفرنامه ۱۹۹۴
برهنگی ۱۹۹۸
قدغن + ۱۹۹۹
دوستت دارم‌ها ۲۰۰۱
۲۰۰۳ Rewind me in Paris
نو نفس ۲۰۱۰ / آلبومک /
دلچسبیده ها ۲۰۱۱



شنبه روز بدی بود، روز بی‌حوصله‌گی،
وقت خوبی که می‌شد غزلی تازه بگی؛


ظهر یک‌شنبه‌ی من، جدول نیمه‌تموم،
همه خونه‌هاش سیاه، روی خونه جغد شوم؛


صفحه‌ی کهنه‌ی یادداشتای من
گف دوشنبه روز میلاد من ئه،
اما شعر تو می‌گه که چشم من
تو نخ ابره که بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه،
آخ اگه بارون بزنه!


غروب سه‌شنبه خاکستری بود،
همه انگار نوک کوه رفته بوده‌ن
به خودم هی زدم از این‌جا برو!
اما موش خورده شناسنامه‌ی من!


عصر چارشنبه‌ی من!
عصر خوش‌بختی ما!
فصل گندیدن من!
فصل جون‌سختی ما!


روز پنج‌شنبه اومد
مث سقائک پیر،
رو نوک‌اش یه چیکه آب
گف به من بگیر، بگیر!


جمعه حرف تازه‌ئی برام نداشت،
هر چی بود، پیش‌تر از این‌ها گفته‌بود!

L E O





بخش مسابقه

لطفا برداشت خودتون رو از عکس زیر برای ما کامنت بزارید

به برترین کامنت که بیشترین لایک رو خورده باشه مبلغ یک گلد جایزه تعلق میگیره



برنده مسابقه هفته قبل :

پژمان


با 5 رای



دور دنیا در چند پلک

Ireland - ایرلند






[img]http://backroads_web.s3.amazonaws.com/images/trips/2013/slideshowsnew/WIRI-ireland-walking-10.jpg[/img]



Holy of Persia