ژانر - هفته ی لعنتی

Day 2,257, 10:03 Published in Iran Iran by Behnam MDN

سلام دوستان
این هفته رویدادهای ناگوار و ناراحت کننده ای تو کشورمون رخ داد،همین بغل گوشمون شاید



این ما که سن اهدای عضومون به علت مرگهای غیر طبیعی به 2 سال رسیده. مثل نگار که زیر دست و پای باباش لِه شد.
بعد هم حتماً بازمون میکنن برای اهدای عضو، تا تیکه تیکه در بدن دیگران به زندگی ادامه بدیم.
زنده که بودیم فقط کتک خوردیم...بمیریم شاید جاهای دیگه، تو اندام سایرین روزای بهتری در انتظارمون باشه.




این ما که هر روز تو مترو از طریق بلندگو به یادمون میارن با توجه به "درخواستهای مکرر"مون دارن با دست فروشی مبارزه میکنن؛ بعد کِی درخواست کردیم خودمون یادمون نیست!
از خودکشی دستفروشی که وسایلش رو ضبط کرده بودن که بگذریم، گاوچرونای غرب وحشی هم برای به دام انداختن صیدشون با کمند، اینطور بی مُدارا عمل نمیکردن.

این من که تنها کار مفیدم این روزا این شده که موبایلم رو در بیارم و از سقوط کارگرایی که به دلیل "ناتوانی در استقرار مستحکم خود"(!) از ساختمون میفتن پایین فیلم بگیرم، تا بعداً تو سفره خونه برای دوستام بلوتوث کنم.
خیلی فاز میده خوووووووو!

این ما که خوب میدونیم برخورد با بچه‌های کار و ضرب و شتمشون در مترو نشان از پاک کردن صورت مسئله داره. موافقتی ضمنی هم هست مبنی بر اینکه در قطارها و ایستگاه‌ها نباید "دست" فروخت، اما میتونید برید جایی که ما نمیبینیم تمام خودتون رو بفروشید...بشید "تن فروش".

این من، منِ منفعلِ پر ادعا که نهایتاً با تایپِ یه
🙁
خیالم راحت میشه تا خبر بعدی، خبرای بعدی... یه روز یه کتاب قطور باید بنویسم با نام "چگونه تبدیل به ماشین بی‌مصرفِ شِیر کردن و لایک زدن شدم"

این هفته‌ی لعنتی...این همه هفته‌های لعنتی...