ژانر - سبک زندگی ماهواره ای

Day 2,221, 13:06 Published in Iran Iran by Behnam MDN

*این در و دافای مذکر و مونث که قطار شدن دم مغازه‌های اسپرت فروشیِ بالا شهر تا هف هش میلیون پول حضرت ابوی رو با خرید اسنوبُرد سالامون و چوب اسکیِ K2 بمالن به مال گاو. مستحبه که سر معامله‌ی خریداری شده رو هم از بغل پنجره‌ی ماشینشون یا بار بند اسکی بکنن تو چشم ایها الناس تا بگن ما الان پیتر نورتوگ هستیم و سر و ته آلپاین رو یکی کردیم. بعد میری دیزین میبینی آش دولَک هش میلیون رو به فاک داده تا هر سه متر گوزپیچ بشه و مث تاپاله شتر بخوره زمین.
عاقبت هم مجموعه بازدهیِ خرج کذاییش اینه که کون رو بذاره رو برف و 4 تاعکس با تجهیزاتِ ابتیاع شده واسه فیسبوک دشت کنه. البته غیر از اینها انعکاس تشعشع آفتاب از برف، پوست گونه‌های عملیش رو به استثنای نواحی عینک اسکی میسوزونه...خیلی کلاس داره خوووووووووو!

*این طریقت نوین کپی کردن اعمالِ سوپراستارها و مایه دارا. فرضاً چون بهرام رادان عکسش رو جلد مجله "زندگی ایده آل" با چوب بیلیارده، امیرعلی هم میره "باغ شاطر" و با یه حسِ "خود وین دیزل پندارانه"ای وقت بازیِ اسنکور عکس آپلود میکنه تو اینستاگرام.
نمونه دیگه‌ش هم همین عکساست که ملت از خودشون تو آینه میگیرن؛ تا جدا از تجهیزات های کِلَسی که به صورت "ناخودآگاه" پشتشون قرار گرفته، لباس مارک و البته گوشی "گا"لاکسیشون بره تو کون بیننده.

*این حرکت‌های نوین برای سرکیسه کردن ملت نوکیسه با اسامی دانه‌ای-افسانه‌ای. مثلاً دوره‌های "گوز درمانی در آب"؛ که اقدس خانوم از وقتی که دیده زن آقا بیوک داره میره، اونم فی‌الفور در کلاس‌های مذکور در استخر دومای جردن ثبت نام کرده و از وقتی میره "اصلاً از این رو به اون رو شده!"



*این تریپای مدیتیشن و یوگا و امثالهم که فریبا جون میره. اما فریبا جون کیه؟ یه خانم 55 ساله ساکن زعفرانیه با نام شناسنامه‌ایِ ماه‌بیگم، صاحب یه گالری هنری تو مرکز شهر که به شکل "کاملاً اتفاقی" همه نمایشگاه‌هاش شامل آثاری از پسرای آرتیست "زیر 35 سال" میشه. گاهی میره تئاتر با اکیپ دوستاش و گاهی تو خونشون دوره آثار "گارسیا مارکز" و "هرتزوک" میذارن. به شمع و عود علاقه داره و تو فیسبوکش استاتوسای "سر مارسل تارانتینو" و "بهرام خان" رو شیر میکنه. اما در این بزنگاه بگا مگایی دنیای مدرن و سرسام‌هاش، فراموش نمیکنه که یه ساعت یوگای خصوصی در هفته میتونه همه دردهاش رو از بین ببره. به خصوص اگه مربی یوگاش یه "پدرام جون"ی باشه که علاوه بر انجام مدیتیشن، در اجرای Happy ending massage هم دارای دکترای افتخاری از پاتایا باشه. فتفکروا!

*این بچه مایه‌های سوسولِ خوشتیپ که باباشون رو ببینی میرینی به خودت. طرف خودش عین لیدی گاگاست، بعد دَدیش به تیپ خایه مالِ علی‌آبادی دو سور زده و کاشف به عمل میاد کله‌ش تا دسته تو آخور مموتی بوده. اما پس از جابه‌جایی‌های اخیر در دولت و روی کار اومدن مفت خورای جدید، بابای این هم دیگه مثل قدیم "بُرش" نداره و درآمدش شاهد نزول بوده. لذا شراره جون یه مدت آفلاین میشه و گه گاهی میخزه تو یه سولاریم تا استایل رو حفظ کنه. وقتی هم الی ازش میپرسه "جات خالی بود تور اسکی سوئیس امسال...کجا بودی؟" خیلی ملو جواب میده "سوئیس خز شده، کلیمانجارو بودم!"

*این آقا بیوک که میخواد از پسرش کوشیار عقب نباشه، لذا اونم میره از این شلوار گرم کُن‌های مُد روز با مارک Abercrombie & Fitch میخره و شبا با خانومش که از بند سوم اومده میره بام تهران خیلی کول قدم بزنه. در حین نرمش شبانگاهی هم لکه‌های آب دهنش از دیدنِ در و داف جوان که ممد حیاتند و مفرح ذات روی تی شرتِ آدیداسش باقی میمونه. تو دلش هم هی غصه میخوره به حال خودش که قدر جوونیش رو ندونست و زود ازدواج کرد...این روزام که اگه 4 بسته‌ی ده تاییِ "ارکترو" رو با هم یه جا بالا بره فقط تپش قلب میگیره و "اصل جنس" انگار نه انگار!



.
.
.
.
این عکس یه نکته ی ظریف داره.به نخستین کسی که کشفش کنه 😃 یه جایزه ی در خورد داده میشه
🙂