ژانر- کنکور

Day 2,209, 10:15 Published in Iran Iran by Behnam MDN

این کتاب های مبتکران که سمبل روشنفکری جوانان عصر ما بود. بچه خفنا میخریدن و پس از حل کردنِ مسائلش تبدیل میشدن به عنیشتن کلاس.

این تراز قلمچی که هر دو هفته یه بار مثل نامه‌ی اعمال اگه بالای 6000 بود دست راست میدادن و اگه زیر 6000 بود دست چپ. به این ترتیب چیزی به "وظایف خطیر دست راست" اضافه میشد.

این کوشیار که پارسال دانشگاه آزاد جادوغ‌آباد رشته مهندسی "بادِ معده در سطل ماست" قبول شده، امسال اومده پشتیبان قلمچی شده تا به مامانِ امیرعلی بقبولونه که حتماً از کتاب قهوه‌ایِ کانون برای رشد فرزندش استفاده کنه.



😃 ینی کمپرسی هم نشدیم

این میکروداف‌های دبیرستانی که هنگام خروج از قلمچی کلاسور رو حائل سینه می‌کنن و با نگاه "ماری کوری اندر صفدر" به همه عناصر ذکور اطراف می‌نگرند، غافل از این که عصرِ همان روز با دریافت کارنامه؛ پشتیبان براشون مُلیّن تجویز میکنه.

این مداد سیاه با نوک نرم، پاک کن، چند عدد شکلات، مداد اضافی، خواب خوب قبل از امتحان و امثالهم که با صدای مخملی دکتر حسین توکلی اماله میشد به کنکوریا.

این ننه آقاهایی که برای تشویق بچه هاشون به درس خوندن وقت کنکور می گفتن: همین یکی دو ماه مونده....بعد میری دانشگاه تازه میفهمی آزادی یعنی چی...اصلاً سطح فکرت عوض میشه...(یه جوری که بچه‌هه خیال میکرد دانشگاه یه چیزی تو مایه‌های استریپ کلابه)

این کنکور که مثل قیفی بود که از سمت گشادش رفت تو کون نسل ما.

این سیستم قلمچی که مثل شرکت‌های هرمی پشتیبان رو آلوده می‌کنه. پشتیبان‌ها خانواده‌ها رو، خانواده‌ها بچه‌ها رو. به شکلی که شب کنکور اگه یه شارژ بفرستی بعضاً پشتیبان وبکم میده.

اینایی که زیاد امتحان و کنکور دادن ولی بازم از اونجایی که "اینجا ایرانه و هیچ حساب کتابی نداره"، "یک روز قبل از آزمون" محل حوزه رو شناسایی می کردن تا بتونن نیم ساعت قبل از شروع امتحان که درب ها هنوز بسته نشده خودشونو برسونن و از بغلدستی‌شون خیلی مضطرب بپرسن: "ترازت تو قلمچی چند بود؟"


اینم حرفیه به هر حال 😃

این انتشاراتی‌ها که طی سالهای اخیر با اسمهای کول سعی داشتن بازاریابی کنن:
تستهای میکرو طبقه بندی شده‌ی گایشگران
مجموعه سوالاتِ تخته سیاه/به کوشش ه. الف. خایه

این مدرسای کنکور که میومدن تو کلاس و با یه ژست کا گ ب طوری میگفتن که بنابر گزارش منابع موثق امسال از این مبحث تو کنکور سوال میاد؛ و به این ترتیب با رَمّالی و کف بینی شاگرد خصوصی جذب میکردن.

این مادر پدر کوشیار که شش ماه مونده به کنکور برای بچه‌شون هر صبح آب پرتقال می‌بردن و عود میذاشتن تا فضای خونه آروم باشه و کوشی در کمال ریکلسیشن کنار معلم خصوصیش تست بزنه. بعد وقتی رتبه کنکور میومد میدیدن کوشیِ عزیزشون طوری سفت ریده که تعداد صفرهای جلوی رتبه‌ی 690000مش تو کارنامه جا نمیشه. حالا اینا به کنار قیافه‌ی خایه سارِ آقا بیوک دیدنیه، وقتی که تلوزیون رو روشن میکنه و میبینه قربونعلی از جادوغ آباد بدون این کون نشور بازیا رتبه‌ی اول شده و الان اومده گزارش ویژه خبری.