ما گر ز سر بریده می ترسیدیم در محفل عاشقان نمی رقصیدیم

Day 2,197, 10:57 Published in Iran Netherlands by Lord.jax
شعر خودش گویاست پس هیچی نمیگم

سیصد گل سرخ یک گل نصرانی

ما را ز سر بریده می ترسانی

ما گر ز سر بریده می ترسیدیم

در محفل عاشقان نمی رقصیدیم



در محفل عاشقان خوشا رقصیدن

دامن ز بساط عافیت برچیدن

در دست سر بریده ی خود بردن

در یک یک کوچه کوچه ها گردیدن



هرجا که نگاه میکنم خونین است

از خون پرنده ای گلی رنگین است

در ماتم گل پرنده میموید و گل

از داغ دل پرنده داغ آجین است



فانوس هزار شعله اما در باد

می سوزد و سرخوش است و چین واچین است

یعنی که به اشک و موی خود گم نکنید

از عشق هر آنچه می رسد شیرین است



در آتش و خون پرنده پر خواهد زد

بر بام بلند خانه پر خواهد زد

امشب که دوباره ماه بالا آمد

می آید و باد پشت در خواهد زد



یک ساقهٔ سبز در دلم خواهد کاشت

مهتـــاب بر آن شبنم تـر خواهد زد

صد جنگل صبح در هوا می شکفد

خورشیـــــد به شاخه ها شرر خواهد زد



شعر این ترانه ی زیبا رو شاعری به اسم «محمّد اصفهانی» با الهام از شعر یک ترانۀ عصر مشروطیت (تصنیف عاشقانۀ آفتاب به سر درخت ناربندان ...تصنیفی که گرچه مضمونی عاشقانه دارد، امّا بدون تردید از اوضاع سیاسی عصر مشروطیت هم تأثیر پذیرفته) و با تکرار شاه بیت اون ترانۀ قدیمی بعنوان موتیف (ترجیع بند) ترانۀ جدید سروده و «هومن دپارس» برای اجرای اون توسط «داریوش اقبالی» آهنگ مناسب و شنیدنی ساخته