نامه ای به یک دوست

Day 2,118, 11:12 Published in Iran Iran by Albus




آرش جان

دوست و رفیق عزیزم ، برادر وطن پرست و دلسوزم

شاید این نامه سوزی باشد از حرف هایت در دل من و یا شاید بهانه ای برای زودتر وداع کردن و بار بستن


عطش عدالت چیزی هست که خیلی ها قادر به درک و فهم آن نیستند ، چه بسا حتی آنانی که از "خوبها" محسوب شوند

و خوبها از دید چه کسی خوبهایند؟


از نظر آنان حرف هایت فقط حرفهایی "خوب" هستند که لایق وت دادن و احسنت گفتنند




آرش جان

صمیمانه از نام بردن اسم من در میان نام بزرگانی مثل علی آقا و آرین سپاسگذارم ، اما فرسنگ ها راه تا آرین شدن یک پیمان و هزاردستان شدن یک آرین باقیست و من در انتهای راه

مانند هر روشن بین دیگری احترامت به دکتر قابل تقدیر است ، احترامی که به مراتب سنگین تر و غمگین ترش را نسبت به ایشان احساس میکنم

کسی که بارزترین اختلافات سیاسی را با او دارم و در همان حال الگوی من برای زندگی در این جامعه ی مجازی بود

شاید چون سکوت "هزاردستان" را درک کردم






آرش جان

کسی را به یاری میخوانی که خود از گزند فرهنگ کوفی منشاء ما بی نصیب نمانده است

شاید چون خودش خواست و شاید چون مردم نخواستند

احترامم نه از آن است که بی صدا در برابر دوستانش برای من ایستاد و نه از آن است که دست مرا در سیاست گرفت

اینها برای "دوست" بودن کافی هستند

من اورا مردی شناختم که غیرواقعی نبود ، پس اشتباه میکرد مانند همه ی ما

اما شاید هرگز کسی نفهمید که چرا یک "هزاردستان" در دولتی 3 روزه مقاله ی معذرت خواهی از طرف کشور میزند ، مقاله ای متعجب کننده که بعدها می فهمم هرگز بدون آن مقاله به عنوان پشتوانه توانایی خارج کردن ایران از لیست سیاه ام پی پی کشورهای جهان را نداشتم

در کشوری بدون مجلس اتحاد عوض میکند با یک رای و یک و نیم سال بعد از آن روز مخالفانش اقرار می کنند به صحت چیزی که باید اقرار کنند

آری کارهایی عجیب و دیکتاتورگونه و نابخردانه هستند مگر نه؟ اما اینگونه نبود

گاهی کسی انتخاب میکند تا فدا شود و چیزی بزرگتر بتواند به حیات و مسیر خود ادامه دهد ، زیرا برای او "ارزش ها" هنوز در جایگاه و سلسه مراتب واقعی خود هستند و دست حرص و آز ترتیب را بهم نزده است

و اینجاست که از دوستی فراتز می رود و احترام "قلبی" پدید می آید

برای کسی که "واقعی" است و مانند همه ی ما استعداد اشتباه و خطا دارد




آرش جان


کسی را به یاری فراخوانده ای که سخنش فرض است بر بسیاری

اما با نوازندگان طبل چه خواهی کرد؟


همیشه دو گروه هستند اگر بیشتر نباشند ، اینجا و آنجا

که اگر دو نباشند هرگز یک هم نخواهند بود


این دو گاهی باهم مشکل و ناراحتی پیدا میکنند

مشکلی که ریش سفید اعتبار خرج کند و آن را حل کند ، پنجره ی لکه گرفته ی فی مابینشان را تمیز کند تا همدیگر را بدون واسطه ببینند ، وجوه اشتراک و منافع و خواسته های یکسان را برای اوین بار دیده و متعجب شوند


اما واویلاست از روزی که مشکل و "خوشحالی" جای مشکل و "ناراحتی" را بگیرد



آرش جان


همیشه آن "دو" در واقعیت "سه" هستند حتی اگر هیچ گروه سومی نباشد

به که حکومت خواهند کرد اگر مردمی نباشد؟

قدرت وقتی معنی پیدا میکند که مردم و گروهی برای اعمال نفوذ آن قدرت وجود داشته باشد که اگرنه ، پیرمرد دهقانی ساده و خانواده دار بسیار قدرتمندتر از پادشاه یک کشور پهناور تک نفره است


لذت حکم راندن و دستور دادن به مریدانی است که آن را اطاعت کنند و به اجرا درآورند

و به من بگو آرش جان ، رفیق عزیز

کدام یک از دو گروهی که نام می بری از افزایش مرید برای خود در جنگ و بحث و جنجال "ناراحت" می شوند؟

سومی هایی هم هستند که برای بودنشان وجود دو گروه کافیست
آنانی که به مثابه اسلحه فروشان آمریکا در جنگ جهانی دنیا را به هم میریزند و تنها زمانی وارد میدان میشوند که اسلحه هایشان تمام شده باشد و خطر به بیخ گوششان رسیده باشد


آری دوست من

در اینجا "دعوا" خوشحالی میاورد نه افسوس

و کسانی را که خود را به خواب زده اند ، ریش سفیدترین ها هم قادر به بیدار نمودن نیستند







آرش جان

هیچ موقع اعتقادت را در افراد قرار مده ، اعتقاد مربوط به روش ها و سیره هاست نه افراد که هردم ماهی هایی هستند در زیر مهتاب ، رقصنده به ساز پادشاهان گورستان در دشت بی فرهنگی ما


درست ترین انسان ها ممکن است تورا نا امید کنند

همانگونه که من بسیاری را نا امید کردم

روزگاری بود که فردی مرا با وجود قرابت سنی آقا پیمان صدا می زد و ماه ها سعی کردم تا این عادت را فراموش کند

و امروز همان فرد از من متنفر است تا اعماق ذهن و اعتقادش

زیرا در برابر خطاهای دشمنانش سکوت کرده ام

و یکی از دشمنان او که روزگاری مرا کسی می دانست که برای نامش کار نمی کند امروز از من متنفر است زیرا در برابر خطاهای گروه اول که دشمنانش هستند سکوت کرده ام

و به راستی من کیستم؟ طرفدار کدامین طیف و گروه و چرا ساکت در برابر تمامی خبط و خطاهای یک سال اخیر جز تنها موردی که همه می دانید؟!!؟



آرش جان

افشا و حرف زدن هم مانند قدرت ،مخاطب نیاز دارد ، مردمی برای تاثیرپذیری و حرف شنوی ، اراده ای برای اصلاح و بستری فرهنگی برای رشد نیاز دارد

اینروزها مقالات انتقادی و دلسوزانه تنها مقاله هایی ادبی و سرگرم کننده هستند که ساعتی در زیرش جمع میشویم تا این و آن را محکوم کنیم ، به نویسنده احسنت گفته و منتظر باشیم تا شاید کسی به خودش گرفته و دعوایی شروع شود

دوست و رفیق قدیمی

پلکانی ساخته از کاه در این کشور وجود دارد ، پلکانی که هرگاه اراده ی نقد فرهنگ خویش را میکنیم از آن بالا رفته و خود را مجزا از دیگر خاطیان می دانیم

گرچه ار مقالاتمان از ضمیر دوم شخص جمع استفاده می کنیم اما واقعیت در آن لحظه برای ما این است که اعتقاد داریم "خود" در بالای پلکانیم و جدا از اشتباهات

اما غافلیم از آنکه کاه این نردبان شماتت غرور نقادان است و هر یک پس از دیگری تکه علفی بر آن می افزایند و چنان بالا رفته است که دیگر کسی از مردم صدایمان را نمی شود


و افسوس که این تل کاه غرور "افتخار ایرانی" نه با باد سخن دکتر فرو می ریزد و نه با حرف های ناگفته ی من که خود بی شمار بار در این جامعه ی مجازی خطا کردم و قضاوت اشتباهم مرا به غفلت انداخت


نقدی بر شاه مهره هایی نیست که خود را به خواب زده اند ، که اگر آنان نباشند دلسوزها هم نخواهند بود ، عشق به وطن عادت خواهد شد و تکراری ، و رکود رودخانه ی جوشان را به مرداب تبدیل خواهد کرد


نقد ازآن فرهنگ است ، فرهنگ یعنی رفتار من ، رفتار تو ، رفتار او و تجمیع رفتار همه ی ما


سخن کارساز است در تار و پودی که "وطن" در ابتدای لیست ارزش هایش باشد ، نه از سر حرف و نه حتی از سر اعتقاد و چیزی که خود شخص فکر میکند!! بلکه ارزیابی آنچه که خود در گذشته انجام داده است و نمایشگر حقیقی ارزش های باطنی و ناخودآگاه اوست

زمانی که این ارزش مرده باشد ، شکستن سکوت همانند نواختن بر طبلی است که هیچ صدایی از خود ندارد





آرش جان

این سخنان نه برای این بازی که قسمت بی نهایت کوچکی از زندگیمان را تشکیل میدهد هست ، بلکه برای تجمیعی اندک از فرهنگ واقعی این بوم است

فرهنگی که در نظرسنجی ها از نظرمان ممتاز و برین است و مایه ی مباهات و سربلندی در جهان اما در زمان دست به قلم شدن برای نقد و خودبرتر بینی مایه ی فقر و فلاکت از نظرمان

و این دوگانه بینی متضاد است که ملیت گرایی ما را تبدیل به نزاد پرستی صرف می نماید ، که پوسته ی ایرانی و پارسی بودن می ماند و روح و روان و معنی آن خالی میشود

و بدون معانی برای تفسیر ، هر خوب و بد ایرانی خوب است و هر خوب و بد غیر ایرانی پست و حضیض

و چه آسان است امروزه دیدن تضادها و پارادوکس ها

در روزگاری که افراطیون از نقاب سکوت زهرآلود سخن می گویند و میانه روها روی به افراط و تفریط و جدل آورده اند


آرش جان

باید بدانی و بدانم که ظالم ترین و دیکتاتورمآب ترین حکومت های جهان و نمودش در اینجا دولت های برخواسته از مولتی بدون احتیاج به رای مردم (همانند دنیای بیرون) خواه و ناخواه ستون ها و پایه های قدرت متزلزل پایدارنمایشان بر دوش ملت و مردم است

آنانی که در مجالس خصوصی با استهزای مردم کوچک میشمارندشان باید بترسند تا دکترها بتواندد سخن بگویند

ترس از بصیرت و آگاهی بدون تکبر مردم

مردمی که ببینند و درک کنند همواره قادر خواهند بود تا ستون های روی دوش خود را تخریب کرده و زیر پای پادشاهان گورستان را خالی کنند

مردمی که ببینند و درک کنند بدون آنکه غرور همه چیز دانی و توهم یافتن طرف حق همیشگی را در سر داشته باشند ، با اشاره و سخن معتمد خود قیام میکنند و عرصه را بر شاه مهره ها تنگ


اما به من بگو دوست عزیزم

کدامین سخن در مردمی تاثیر می گذارد که نصف مرید اربابان شده اند و نصف دیگر چشم به در دوخته اند تا تک منجی و قهرمانی برایشان فرستاده شود و ناگفته ها و رازهایی را که در واقع خود در باطن دلشان از آن اگاهند برایشان با شور و شوق و حرارت و جو دادن برملا کند تا شاید احساسات مرده ی عدالت خواهیشان تحریک شود و بپا خیزند؟






آرش جان


هرگز امید به قانون این کشور مجازی نبند

نه اینکه آن را هر جناح به نفع خود در اکثریت تفسیر و توجیه کند و از قانون بیراهه رود که روندی عادیست در انظار ما ، بلکه اینکه قانون نیز همدست بزرگ اربابان قدرت است و غمگین تر اینکه ناخواسته

شاید اگر اراده ای از خود داشت زیر بار این عذاب وجدان خود را خلاص میکرد


در کشوری میزینی که رییس گروهی صد هزار ریال از بودجه اش گم می شود و ماه ها در دادن حساب کتاب خود تاخیر میکند تا اکثریت مجلس را به دست بگیرد و همه ی مریدان بگویند آری همه چیز درست است و خطایی وجود ندارد

و صد البته این کار قانونی است
سخن اکثریت نمایندگان قانون است


در کشوری میزینی که رییس گروهی ، مرده ترین قوانین سالها پیش را بدون اینکه کسی از وجود آنها اطلاع داشته باشد از تل خاک و خاکستر بیرون می کشد تا مخالفین خود را حذف کند و در اگر کمبودی دید اقدام به ساختن قانون جدید میکند و آن هم به دست خود مخالفانش که از چیزهایی ترسیده اند که وجود ندارند

و صدالبته این کار قانونی اسن
قوانین تصویب شده در مجاس لازم الاجراست


بدان که قانون آفت است اگر همراه با وجدان سیاسی و سیاست اخلاقی نباشد



آرش جان

اعتقادت را در اصلاح مریدانی که از زمان سرسپردگیشان مدتها گذشته است قرار مده

همه ی آنها روزگاری مانند تو دلسوزانی بودند که اسم کشورشان برایشان در اولیت قرار داشت


آنها بسیار سعی کردند تا طرف حق و ناحق را برای خود مشخص کرده و مسیرشان را پیدا کنند

اما امان از تکبر دانش

زمانی که فکر کردند حق را یافته اند دیگر هیچ امکان اشتباهی برای توجیه شدن قبلی خود قائل نشدند

آگاهی تبدیل به جانبداری از طرف حق ، جانبداری تبدیل به عادت ، عادت تبدیل به تعصب ، تعصب تبدیل به پیروی کورکورانه و پیروی بی بصیرت تبدیل به کینه و دشمنی و عطش خون می شود

و چه سخت و ناممکن است بازگرداندن دلسوز وطنی که زمانی برای کشورش می اندیشید و اکنون برای انتقام شیرین و قدرت برای جناح خود





آرش جان

به احتمال زیاد اینها آخرین سخنانی هستند که از دل سوخته ی این "تک عوام" از عوام نیوز بیرون می آیند

به دلیل مشکلات جدی که برای سلامتی من پیش آمده ممکن هست دیگر هیچوقت نتوانم دوباره دوستان خوبی را که در این جمع بدست آورده ام ملاقات کنم

پس نه نیازی به عوام فریبی در این سخنان دارم و نه عطشی برای کسب مقبولیت و محبوبیت چنانچه دغدغه ی اکثر نقادان است

اگر بتوانی چیزی را که در سطر بالا گفتم "واقعا" درک بکنی ، برخواهی گشت و دوباره با یک دید جدید به سخنانم خواهی اندیشید

با یک دید واقعی برای اندیشیدن و درک کردن و دادن حداقل 1 درصد شانس به امکان درست بودن بخشی از سخنانم بدون پیش داوری و دفاع از جناح و شخصی



آرش جان


اعتقادت را نه در من و نه در آرین و نه در دکتر قرار بده

اعتقادت به راه درست باشد ، به روش و سیره ی اخلاقی حتی اگر راهش سخت و ناهموار باشد

ممکن است دوستان زیادی را از دست بدهی ، دلهایی را بشکنی که حقشان نبود

اما در آخر وقتی زمان رفتن فرا می رسد و به عقب می نگری ، نه پولها و تانکها ، نه مدالها و مقام ها ، این راه و اعتقاد تنها چیزی خواهد بود که بتوانی به آن افتخار کنی

و خوشابحالت اگر این اعتقاد را در کنار دوستانت حفظ کنی و هردو را باهم داشته باشی



اعتقادت به راه خودت باشد که نمی توان بر فرهنگ یک مردم از بیرون و حتی از کنار دستشان تاثیر گذاشت

زمانی که همه باور کنند "باهم شروع خواهند کرد" ، آن زمان است که تو یکی از صدها نفری خواهی بود که تنها اعتقاد و رفتار خودشان را اصلاح کردند بدون دخالت در رفتار دیگران و چنین خواهد بود که کل یک فرهنگ اصلاح می شود


آرش جان

اگر رنجی از سخنانم بر دلت وارد شد مرا حلال کن و از دوستان و مردمم بخواه تا آنها نیز رنج انتقادهایم را از دلهایشان بزدایند و حلالم کنند


که با تمام اشتباهات و خبط و خطاها و قصورات و نواقصم

اعتقاد من ، خوشحبختی آنان بود






و در آخر چیزی نماند جز دوستی ها و خاطرات
پس همانند اولین روزی که پا به این کشور مجازی گذاشتم

یک شهروند ساده

*****************************************************************************************************************