فریبرز

Day 2,097, 15:53 Published in Iran Iran by emam janati

من آن گل برگ مغرورم که میمیرم ز بی آبی
ولی با خفت وخواری پی شبنم نمیگردم

شرمنده اگر استایل مقاله زیبا نیست
البته تازگی ها پیرو فلسفه دیکانستراکشن شدم که به قول دریدا زشتی وزیبایی دو بعد یک ماجرا هستند در کنار هم
که هیچ کدوم بر دیگری ارجحیت نداره
سال ها قبل آرزو داشتم ایرانی داشتم سزاوار اسمش
فکر میکردم میتونم ایرانو بسازم
بعد دیدم کاری از دستم بر نمیاد
گفتم کمک کنم کسان دیگر بسازند
نشد
اومدم اینجا گفتم اینجا رو میسازم خودمو با این وعده گول میزدم که کلی ادم خارجی میبینن مارو
لااقل بفهمن حساب ما از رژیم جداست
دیدم بازم نمیشه
گفتم دیگران رو کمک میکنم بازم دیدم ما چی کاشتیم که بخوایم درو کنیم
مگه بهمون یاد دادن همدیگرو تحمل کنیم
مگه یاد گرفتیم که نظر بقیه هم درسته
مگه یاد گرفتیم ما هم اشتباه میکنیم
سعی کردم اشتباه نکنم
اشتباه کردم قبول کنم
عذر خواهی کنم
ولی مشکل با قبول من حل نمیشد
دیگران تحمل منو نداشتن
داد زدم
دعوا کردم
نشد
نذاشتن
نتونستم
تحمل منو نداشتن
رفتم
امروز امیر زنگ زد که فریبرز بیا
بی معرفتی و از این حرف ها
من بلد نیستم به رفیقم نه بگم
اونم امیر که خیلی برام عزیزه
میخواست میشن رد کنه
گفت بیا کسی ندونه تویی
بمون حالتو بکن
اومدم دیدم
بدتر شده بهتر نشده
هر کی رسید یه داستان گفت اونم به منه تازه واردی که هیچ کس نمیدونست کی هستم
فحش ها ودعواها رو خوندم
دیدم درست نمیشه
از منم ساکت موندن بر نمیاد
من یکی به اینجا معتادم
خماری اذیتم میکرد
حالا دوباره فهمیدم جای من اینجا نیست
میرم
سعی میکنم دوباره نیام
الان هدفم اینه فقط خودمو بسازم دیگه دیگرون واسم مهم نیستن
چون نمیخوان ببینن
نمیخوان تحمل کنن
نصیحت نمیکنم
خودم انقدر گند زدم تو زندگیم که از همه بیشتر نیاز به نصیحت دارم
ولی سعی میکنم یاد بگیرم
شما هم سعی کنین
اینجور حال کردن فایده نداره
یه بارم سعی کنیم با همدیگه لذت ببریم
با هم بخندیم
فراموش شده ای از پارس