زماني که من بيست سالم بود

Day 2,063, 15:09 Published in Iran Iran by White.Owl



زماني که من بيست سالم بود، وقتي دل مي‌باختي نه موبايلي در کار بود، نه اينترنتي، نه هيچ ابزار مدرن ديگري. يادم مي‌آيد تمام ابزار ارتباطي منحصر مي‌شد به تلفن‌هاي گاه و بيگاه و نامه‌هاي واقعي روي کاغذ‌هاي واقعي که بوي خاص آدم نويسنده اش را با خود داشتند، منحصر به فرد بودند. عاشقي انتظار داشت، صبوري مي‌طلبيد و آدم قدر يک لحظه شنيدن صداي معشوقش را مي‌دانست. اصلن يک مکالمه ساده از بس دور از دسترس بود بعضي وقتها، مي‌توانست هفته ات را بسازد.
تکنولوژي همه چيز را آسان کرده و اين آساني با خودش توقع سهولت آورده، ارتباط آسان انگار ما را متوقع کرده به آساني به دست بياوريم، عجول باشيم و کم طاقت. تناقض همين جاست: آنچه سهل است ارتباط با آدم ديگريست نه روحش ، شناختش و داشتنش. تکنولوژي نمي‌تواند از روح انسان راز زدايي کند. عشق هنوز و احتمالن تا هميشه، يک راز است. راز، طاقت مي‌خواهد؛ طاقت، صبر؛ صبر، اميد؛ اميد، روياپردازي؛ روياپردازي، فاصله و تکنولوژي دشمن فاصله است. آدم ها آسان نيستند، ما بد عادت شده ايم. عشق شايد تنها دريچه هنوز باز جهان است که حرمت راز را به ما ياداوري مي‌کند. در دنيايي آسان، عشق عزيزترين دشوار جهان است، آخرين سنگر شايد




دیدم از نسل سوخته بودن گفتن
فکر کردم شاید جالب باشه واسه جوون ترها که بدونن زمان ما چطور بوده