عطر و احساس

Day 2,051, 18:45 Published in Iran Iran by Albus



می نوازم بر باد ، می نوازم در باد

با سکوت و احساس ، با غریو و فریاد

شور من از اوست ، سوی من بر اوست

هر نفس را بی او ، می نوازم بر باد





نجوایش مرا میخواند ، به کجا؟ نمیدانم

قدم هایم را آزاد میگذارم تا مرا به پیش برانند ، به پیش؟ یا پس؟ نمیدانم

مگر چه اهمیتی دارد؟ دیریست که پس و پیش در ظلم خود همدست شده اند تا کورسوی امید آینده به تاریکی خاطرات گذشته باشد


خود را در میان شب می یابم ، تاریک و سرد و غمگین

چقدر آشنا

در شوق به آغوش کشیدن من ، مشتاق باهم بودن و حریص ملحق شدن

من به شب یا شب به من؟ مگر چه اهمیتی دارد

در نبودن ، بوده ها را طلب نمیکنند


نسیمی شبگاهی می وزد ، نوری از گرما به همان سرعت که پدید آمده است در سیاهی افکارم حل می شود

سیگار را برمیگیرم و به زیر پایم می افکنم ، دیگر جایی برای نور و گرمای قلابی نیست

همانطور که برای گرمای او نبود


نسیم مصرانه صدایم می زند ، اکنون می دانم نجواها از کیست


عطر گیسوانش در نسیم پیداست ، گرچه هرگز قبلا استشمام نکرده باشم

و چه نیازی به استشمام است؟ جایی برای خاطراتم نیست


اشک من در نسیم پیداست ، گرچه هرگز اشک نریخته باشم

و چه نیازی به اشک است؟ جایی برای احساسم نیست



دستانم را می گشایم و نسیم آشنا را فرا می خوانم


سرد است ، سرد و کم طاقت

...رنجور

...زرد

...زخمی

و هنوز هست

درجایی که چیزی نیست

و چه ساده می دانستم

در نبودن ، بوده ها را طلب نمی کنند



احساسم را فرا میخوانم

نرم و نزدیک بر او

سخت و دشوار بر من


بگذار شب آخرین ترنم های خود را بشنود

می نوازم بر آن

می نوازم در آن

نسیم من باد است

....عطر و اشک و احساس



خاطراتم را فرا میخوانم

از لبخندهای شیرینش

شاد و پر از او

تاریک و خالی از من


بگذار شب آخرین ترنم های خود را بشنود

می نوازم بر باد

می نوازم در باد

باد من توفان است

...عطر و احساسم ، اشک و لبخندش



و تاریکی پابرجاست


شب به آرامی مرا در آغوش می کشد

و چه سخت است شب را "او" پنداشتن

اما میدانم

در نبودن ، بوده ها را طلب نمی کنند