زادروز شاملوی بزرگ
Lord.jax
برای گرامی داشتن این روز بزرگ خواستم که یکی از شعرای زیباش رو براتون تو 1 مقاله چاپ کنم امیدوارم که خوشتون بیاد
برای زیستن دو قلب لازم است
قلبی که دوست بدارد، قلبی که دوستش بدارند
قلبی که هدیه کند، قلبی که بپذیرد
قلبی که بگوید، قلبی که جواب بگوید
قلبی برای من، قلبی برای انسانی که میخواهم
تا انسان را در کنار خود احساس کنم
دریاهای چشم تو خشکیدنی است
من چشمه یی زاینده میخواهم
آن سوی ستاره من انسانی میخواهم
انسانی که مرا بگزیند
انسانی که به دستهای من نگاه کند
انسانی در کنار من
انسانی در کنارم، آیینه ای در کنارم
تا در او بخندم، تا در او بگریم
و بالاخره او را یافتم . . .
این هم شعری دیگه که همه ما ازش خاطره داریم
دهانت را می بویند
مبادا که گفته باشی دوستت می دارم
دل ات را می بویند
روزگار غریبی ست نازنین
و عشق را
کنار تیرک راه بند
تازیانه می زنند .
عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
در این بن بست کج و پیچ سرما
آتش را به سوختْ بارِ سرود و شعر
فروزان می دارند
به اندیشیدن خطر مکن
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است .
نور را در پستوی خانه نهان باید کرد
آنک قصابان اند بر گذرگاه ها مستقر
با کنده وساتوری خون آلود
روزگار غریبی ست، نازنین
و تبسم را بر لب ها جراحی می کنند
و ترانه ها را بر دهان .
شوق را در پستوی خانه نهان بایدکرد
کباب قناری
بر اتش سوسن و یاس
روزگار غریب ست، نازنین
ابلیس پیروزْ مست
سور عزای ما را بر سفره نشسته است
خدا را در پستوی خانه نهان باید کرد
زادروز این بزرگ مرد رو به همه مردم ایران زمین شادباش میگم
Comments
زادروز شاملوی بزرگ
http://www.erepublik.com/en/article/-1-2173486/1/20
روزگار غریبی ست نازنین
آن که بر در می کوبد شباهنگام
به کشتن چراغ آمده است
voted
یادش گرامی
v
be ehterame shamloo V
:دی
اسپمی دیگر از دوست خوبمان , دکتر
یادش گرامی
o/
v
حسین میگیرم میکشمتا کجای این اسپمه
مفاخرمونن که مارو با هم متحد نگر میدارن هر از چند گاهی باید این مفاخرو به یادمون بیاریم و به یادشون باشیم تا این نقطه های اتحادمون پاره نشن
مرسی از این مقالهی خوبت. من با شعرهای شاملو زندگی میکنم !
اشک رازیست
لبخند رازيست
عشق رازيست
اشک آن شب لبخند عشقم بود
قصه نيستم که بگويي
نغمه نيستم که بخواني
صدا نيستم که بشنوي
يا چيزي چنان که ببيني
يا چيزي چنان که بداني...
من درد مشترکم
مرا فرياد کن.
درخت با جنگل سخن مي گويد
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن مي گويم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
.
.
.
aliiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiiii bud dadashi \o/
v
ممنون
با اون قسمت "پاره نشه" کاملا موافقم :دی
رای یادم رفته بود :پی اینبار دیگه رای رو دادم :چشمک
v
v
v
از دستهایِ گرمِ تو
کودکانِ تواءمان آغوشِ خويش
سخنها میتوانم گفت
غمِ نان اگر بگذارد.
نغمه در نغمه در افکنده
ای مسيحِ مادر، ای خورشيد!
از مهربانییِ بیدريغِ جانات
با چنگِ تمامیناپذيرِ تو سرودها میتوانمکرد
غمِ نان اگر بگذارد.
رنگها در رنگها دويده،
از رنگينکمانِ بهارییِ تو
که سراپرده در اين باغِ خزانرسيده برافراشتهاست
نقشها میتوانمزد
غمِ نان اگر بگذارد.
علاقه ی خاصی به استاد شاملو دارم.
آن که می گوید دوستت می دارم
خنیاگر غمگینی ست
خنیاگر غمگینی ست
که آوازش را از دست داده است
ای کاش عشق را زبان سخن بود
v
بسیار زیبا . ممنون محسن جان
فوق العاده عالی با صدای داریوش اقبالی
مرسی
یادش گرامی و پاینده
روزگار غریبی ست نازنین
وت
گذارید این وطن دوباره وطن شود
بگذارید دوباره همان رویایی شود که بود.
بگذارید پیشاهنگ دشت شود
و در آن جا که آزاد است منزلگاهی بجوید.
این وطن هرگز برای من وطن نبود.
بگذارید این وطن رویایی باشد که رویاپروران در رویای خویش داشته اند.
بگذارید سرزمین بزرگ و پرتوان عشق شود
سرزمینی که در آن، نه شاهان بتوانند بی اعتنایی نشان دهند نه ستمگران اسباب چینی کنند
تا هر انسانی را، آن که برتر از اوست از پا درآورد.
اهل کتاب و ادبیات اد کنید .اگه کتابی هم خواستید می تونید سوال کنید همونجا
http://b8fp.tinylink.ir/
دمت گرم و سرت خوش باش
عاشقان سرشکسته گذشتند
شرمسار ترانه های بی هنگام خویش
سربازان شکسته گذشتند
خسته بر اسبان تشریح و لته های غروری نگون سار بر نیزه هایشان
تو را چه سود فخر به فلک بر فروختن
هنگامی که غبار هر راه نفرین شده نفرینت می کند
تورا چه سود از باغ و درخت
که با یاس ها به داس سخن گفته ای
آنجا که قدم بر نهاده باشی گیاه از رستن تن می زند
چرا که تو تقوای آب و خاک را هرگز باور نداشتی
فغان که سر گذشت ما
سرود بی اعتقاد سربازان تو بود که از فتح قلعه روسپیان بازمی آمدند
باش تا نفرین شب از تو چه سازد
که مادران سیاه پوش
داغداران زیباترین فرزندان آفتاب و باد
هنوز از سجاده ها سر برنگرفته اند
V&S
سکوت سرشار از ناگفته هاست
no comment
سلاخی می گریست
به قناری کوچکی دل باخته بود
v
vote