خودکشی ایرپابلیکی!!!

Day 1,827, 09:40 Published in Iran Iran by Delbaranii.Alone

این آرتیکل رو از طرف رفیق شفیقم سارا پست میکنم :دی
خ تف
شیلتر

خودکشی ایریپی!
این مقاله رو به دوستانم بدهکارم. منظورم از دوستان، کسانی نیست که صرفا اسممون توی پروفایل همدیگه هست. بلکه کسانی هستند که نامه های دوستانه به هم نوشتیم، برای مقاله های هم کامنت های دوستانه گذاشتیم، از خوندن مقاله های هم لذت بردیم، به طنز هم خندیدیم و برای اشغال کشورمون ناراحت شدیم... حتی آدمای بیش از اندازه احساساتی ای مث من برای از دست دادن این کشور مجازی گریه کردیم... اگه دوست داشتید به من بخندید، راحت باشید. من همیشه خنده دیگران رو دوست داشتم و دارم حتی اگه به گریه های من باشه. بله، من به خاطر از دست دادن این کشور گریه کردم... هنوزم دارم اشک می ریزم وقتی این جمله ها رو می نویسم. آخه می دونید؟ این که نتونستیم ایران رو پس بگیریم از نظر من یه درد و یه شکست بزرگه و من تا به حال تو زندگیم هرگز شکست نخوردم. البته اگه مردود شدن توی مصاحبه دکترا اسمش شکست نباشه. و حالا علاوه بر شکست، درد از دست دادن کشورم رو هم توی دلم حس می کنم. حتی اگه مجازی باشه... خدا نکنه یه روز کار به دنیای واقعی بکشه

بگذریم

خیلی دوست داشتم وقتی بازی رو ترک کنم که کشور مجازیم به انسجام رسیده باشه. دوباره ساخته باشیمش و همه چی سر جای خودش باشه ولی خوب... همه چی اون طوری نمیشه که ما می خوایم

وقتی هنوز آقای فریبرز رئیس جمهور بود، کل موجودی اکانتم 40 گلد بود که وقتی دیدم مجلس کارشکنی می کنه و به خاطر اغراض شخصی به رئیس جمهور مملکت بودجه نمیده تا یه جنگ رو هدایت کنه، به ایشون پیشنهاد کردم که هرچی دارم رو بهشون بدم شاید بشه چن تا تانک خرید و داد به بچه ها تا بجنگن. قدم کوچکی بود ولی تنها کاری بود که از دستم برمی اومد. ایشون از من تشکر کردند و (با وجود تمام فحش هایی که ملت به ایشون میدند، عمیقا معتقدم که) با مناعت طبع گفتند که از نظر مالی مشکلی نیست و فقط همین حمایت ها دلگرمشون می کنه

درسته... شاید فریبرز یه پسربچه بیشتر نباشه، درمقایسه با سن خودم واقعا یه پسربچه بیشتر نیست ولی همین مناعت طبعش رو کدوم بزرگتر این بازی نشون داده؟ اونقدر بهش بودجه ندادند که مجبور شد برخلاف قانون ایران (و نه قانون بازی! فقط قانون ایران) عمل کنه و تیکت بزنه به ادمین... خزانه رو بگیره و استیضاح بشه و بره کنار

قبل از استیضاحش و قبل از اینکه حتی یک برد توی جنگ ها داشته باشیم، یه مقاله زدم و همون 40 گلد کل موجودیم رو که فریبرز قبول نکرده بود، به عنوان جایزه یه سوال قرار دادم: چطور می تونیم یه اکانت رو توی ارپابلیک حذف کنیم؟

اونقدر اراده ندارم که خودم بازی رو بذارم کنار و بذارم اکانتم بمیره. اگه اکانت می داشتم از فضولی دونستن اینکه بالاخره ایران آزاد میشه یا نه می مردم! درنتیجه تنها راه چاره حذف شدن اکانتم بود

دوست خوب و بدجنسم ال سنسو جواب رو گفت و جایزه رو گرفت: به ادمین تیکت بزن و بخواه اکانتت رو حذف کنه

بعد که فهمید می خوام واقعا اکانت خودم رو حذف کنم، به من نامه نوشت و به نام دوستی قسمم داد که از حذف اکانت منصرف بشم. فریبرز هم توی مقاله به عنوان رئیس جمهور دستور داد حق ندارم اکانتم رو حذف کنم و هنوزم باید برای ایران بجنگم

اگه از دستور رئیس جمهور سرپیچی کنم، زیاد برام سخت نیست چون این فقط یه بازیه ولی وقتی کسی به نام دوستی قسمم میده، نمی تونم نادیده بگیرم... دوستی ارزشمندترین چیزیه که توی زندگیم دارم و حس می کنم

درنتیجه برگشتم به بازی. ناشی بازی درآوردم و برای اینکه توی دیویژن یک کمی قویتر بشیم دو تا اکانت مولتی ساختم و به یک ربع نکشیده بن شدم. هم خودم و هم اون دو تا اکانت! درنتیجه به ادمین ایمیل زدم و خواهش کردم لااقل اکانت اولم رو باز کنه که گفت غیرممکنه و تنها اجازه دارم یه اکانت جدید بسازم. منم ساختم. همونی که به اسم
Sara II Z
می شناسید. روزای خوبی هم با همین اکانت داشتم و دوستان جدید و قدیم رو دوباره پیدا کردم و خدا می دونه که هرکاری می تونستم کردم که بتونیم ایران رو برگردونیم دوباره... ولی اکانت من یه اکانت کوچولو و ضعیف بود و تنها کاری که ازش برمی اومد نوشتن چرت و پرت و خندوندن دیگران بود. دیگه خسته شدم... ایران که آزاد نمیشه. نمی دونم کیا نمی خوان آزاد بشه ولی دیگه برام مهم نیست. تصمیم گرفتم اینو فقط یه بازی بدونم و چون از دست دادن ایران هرگز برام قابل تحمل نیست ترجیح دادم این بازی رو ترک کنم

آخرین مقاله من بدهی من بود به دوستانی که قول داده بودم عکس طنزشون رو بذارم. به قولم عمل کردم. دو سه تا اکانت مولتی ساختم و خیلی تابلو شروع کردم به ترانسفر گلد بین اکانت ها! اون موقعی که نمی خواستم بن بشم سر یه ربع بن شدم ولی حالا که تعمد داشتم بن بشم، این ادمین احمق خنگول بازیش گرفته بود. دو روزی طول کشید ولی بالاخره امروز که از آموزشگاه برمی گشتم دیدم بن شدم و حالا می تونم با آرامش، بازی رو ترک کنم

خوب... این مقاله هم همونطور که گفتم بدهی من هست به دوستانی که قلبا دوسشون داشتم و دارم و همیشه برام دوست (یه واژه مقدس) باقی می مونن. اسم نمی برم ولی مطمئنم خودشون می دونن که چه کسانی هستن چون احساس دوستی واقعی همیشه دوطرفه هست... و میدمش به سوشیای عزیزم که توی روزنامه خودش بذاره. ازش هم خیلی خیلی ممنونم که این لطف رو به من می کنه

دوستان خوبم

منو ببخشید که ناامیدم
منو ببخشید که از باندبازی ها خسته ام
منو ببخشید که به اندازه یه لول بیست و پنجی تنهاتون میذارم
خواهش می کنم مواظب روح پاک خودتون و بچه هایی که میان تو بازی، باشید
روزگارتون خوش

Sara II Z = sara safavi