اولین مجله فان

Day 1,558, 12:31 Published in Iran Iran by EM3CH

1پیغام‌گیر حافظ:
رفته‌ام بیرون من از كاشانه‌ی خود غم مخور
تا مگر بینم رخ جانانه‌ی خود غممخور
بشنوی پاسخ ز حافظ گر كه بگذاری پیام
زان زمان كو باز گردم خانه‌یخود غم مخور
پیغام‌گیر سعدی:
از آوای دل انگیز تو مستم
نباشم خانه و شرمنده هستم
به پیغام توخواهم گفت پاسخ
فلك گر فرصتی دادی به دستم ….

پیغام‌گیر فردوسی:
نمی‌باشم امروز اندر سرای
كه رسم ادب را بیارم به جای
به پیغامت ایدوست گویم جواب
چو فردا برآید بلند آفتاب

پیغام‌گیر خیام:
این چرخ فلك، عمر مرا داد به باد
ممنونتو‌ام كه كرده‌ای از من یاد
رفتم سر كوچه، منزل كوزه فروش
آیم چو بهخانه، پاسخت خواهم داد

پیغام‌گیر منوچهری:
از شرم، به رنگ باد باشد رویم
در خانه نباشم كه سلامی گویم
بگذاریاگر پیام، پاسخ دهمت
زان پیش كه همچو برف گردد رویم

پیغام‌گیر مولانا:
بهر سماع از خانه‌ام، رفتم برون، رقصان شوم
شوری برانگیزم به پا، خندانشوم، شادان شوم
برگو به من پیغام خود، هم نمره و هم نام خود
فردا تو راپاسخ دهم، جان تو را قربان شوم!

پیغام‌گیر باباطاهر:
تلیفون كرده ای جانم فدایت
الهی مو بهقربون صدایت
چو از صحرا بیایم، نازنینم
فرستم پاسخی از دل برایت
پیغام‌گیرنیمایوشیج:
افسوس می خورم،
چون زنگ میزنی،
من خانه نیستم كه دهم پاسخ تو را،
بعد از صدای بوق،
برگو پیام خود،
من زود می‌رسم،
چشم انتظارباش



پیغام گیر شاملو :

بر آبگینه ای از جیوه ء سکوت
سنگواره ای از دستان آدمیت
آتشی و چرخی که آفرید
تا کلید واژه ای از دور شنوا
در آن با من سخن بگو
که با همان جوابی گویم
تآنگاه که توانستن سرودی است
پیغام گیر سایه :
ای صدا و سخن توست سرآغاز جهان
دل سپردن به پیامت چاره ساز انسان
گر مرا فرصت گفتی و شنودی باشد
به حقیقت با تو همراز شوم بی نیاز کتمان

پیغام گیر فروغ :
نیستم.. نیستم..اما می آیم.. می آیم ..می آیم
با بوته ها که چیده ام از بیشه های آن سوی دیوار می آیم.. می آیم ..می آیم
و آستانه پر از عشق می شود
و من در آستانه به آنها که پیغام گذاشته اند
…سلامی دوباره خواهم داد
2دوست دارم با تو بخوابم
من و تو تنها با هم بخوابیم
من بی تو خوابم نمی بره
با شلوار خوابم نمی بره
کجایی زیرشلواریم



شنیدم تو ۳ ساعت ۳ کیلو لاغر کردی
ای ناقلا! دماغتو عمل کردی!؟

یه ضرب المثل افریقایی می گه : یرخ یلیخ وت
یعنی تو خیلی برام عزیزی
جالب اینکه اگر از آخر به اول هم بخونی همین معنی رو میده

از دست زمانه تیر باید بخوری
دائم غم ناگزیر باید بخوری
صد مرتبه گفتم عاشقی کار تو نیست
بچه تو هنوز شیر باید بخوری

3« شبهای امتحان »

بی همگان بسر شود ، بی تو بسر نمیشود

این شب امتحان من چرا سحر نمیشود ؟!

مولوی او که سر زده ، دوش به خوابم آمده

گفت که با یکی دو شب ، درس به سر نمیشود !

خر به افراط زدم * ، گیج شدم قاط زدم

قلدر الوات زدم ، باز سحر نمیشود !

استرس است و امتحان ، پیر شده ست این جوان

دوره آخر الزمان ، درس ثمر نمیشود !

مثل زمان مدرسه ، وضعیت افتضاح و سه

به زور جبر و هندسه ، گاو بشر نمیشود !

مهلت ترمیم گذشت ، کشتی ما به گل نشست

خواستمش حذف کنم ، وای دگر نمیشود !

هر چه بگی برای او ، خشم و غصب سزای او

چونکه به محضر پدر ، عذر پسر نمیشود

رفته ز بنده آبرو ، لیک ندانم از چه رو

این شب امتحان من ،دست بسر نمیشود

توپ شدم شوت شدم ، شاعر مشروط شدم

خنده کنی یا نکنی ، باز سحر نمیشود !!!

” مشروط الشعرا “

شیر یا خط دانشجویی:
شیر اومد بخوابم…
خط اومد فیلم ببینم…
راست وایساد درس میخونم..!!!!!!