یه نمکدون بی نمک

Day 1,481, 05:25 Published in Iran Iran by Silent Mind

خداوندا به آنان که مقاله مارا وت و ساب نمیزنند نمي کنند يک هفته اسهاله مکرر عنايت بفرمااااا .................. !!!
باشد که رستگار شوند

دختره قیافش عین قاشق میمونه برداشته تو about پروفایلش نوشته:درگیر من نشو، همــــدم نمیشوم!
به جون خودم تو پروفایل آنجلینا وهیفا اینجوری ننوشته..🙂
اعتماد به نفس بعضیا صاف تو لوزوالمعدم:دی

کودک درون جنتی به علت کهولت سن درگذشت... :


میخوای یه صفحه تایپ کنی...
سرتو میندازی رو ورقه و حسابی تایپ میکنی و خودتم داری کیف میکنی...
وقتی تموم شد سرتو بالا میگیری... میبینی زبان کامپیوترت رو انگلیسیه...
دلت میخواد کیبورد رو گاز بزنی و سرتو بکوبی تو مانیتور...
چی بگم والا برایه همتون پیش آمده میدونم


مگسه بالای سر غضنفر میچرخیده.....
غضنفر میگه: برو لاشی... ان باباته........

دارم سریال میبینم تو این68 قسمتش دریغ از یه لب ساده
همین که مامان اومد پای لب تاپ اینا دارن لخت میشن برن رو تخت
خب گند زد به همه چیم ...

يه بنده خدایی دستش ميشكنه گچ مي گيره به دكتره مگه:آقاي دكتر من اگه كچ دستمو باز كنم مي تونم ويولن بزنم؟ دكتره مي گه چرا كه نه عزيزم مي توني بزني. یارو میگه: اِ چه جالب آخه من قبل از اينكه دستم بشكنه نمي تونستم

بی مزه خودتی

نقل است روزی شیخ و مریدان در جایگاه ویژه استادیوم آزادی بازی آبی‌ و قرمز را به نظاره بنشسته بودند که ناگاه بادی عظیم وزیدن گرفت و جمله مریدان حامی تیم آبی را با خود ببُرد. مریدان قرمزدوست را دیدنه این صحنه بسیار خوش آمد. پس شیخ را پرسیدند: یا شیخ، حکمت چیست که این باد، آبیان با خود بِبُرد و ما بر جای خویشتن استوار مانده ایم؟ آیا جز این است که ما حقیم و آنان باطل؟ فرمود: ‌ای غافلان، شاد مشوید و دل‌ خوش مدارید که شما خود سوراخید و باد از میان سوراخ‌هایتان عبور همی‌ کند و این گونه است که بر جای ماندید... و مریدان نعره‌ها زدند و شیر سماور را به اندرون خشتک داور متصل نمودند..


سه تا مرد مست بودن سوار تاکسی شده بودن.
وقتی اون سه تا سوار شدن و در رو بستن راننده که میبینه اینا مست هستن میخواد ازشون یه پولی بکنه! سریع ماشین رو روشن میکنه بعد زود خاموش میکنه میگه: مسافرین عزیز رسیدیم به مقصد!!
مرد اولیه پول میده پیاده میشه...
مرد دومیه نه تنها پول میده بلکه تشکر هم میکنه...
مرد سومیه اما با عصبانیت تمام یه دونه محکم میزنه توکله راننده!!!
... راننده آخه میگه چرا زدی؟!!!!!
مرد سومیه میگه: اینو زدم که درس عبرتی بشه واست از این به بعد تند نری، داشتی هممونو به کشتن میدادی مردیکه !!!!



دختره :
تو میتونی مث برادر من باشی،یعنی:من یه دوست پسر فاب دارم اما بدم نمیاد با تو هم لاس بزنم___!!!!


کرمانشاهیه میره بیست سوالی. میگن جواب اسم یه حیوونه. میگه میتانم بگیرمش؟
بله.
یوز پلنگه؟
نه.
میتانم با یه دس بلندش کنم؟
بله.
فیله؟
میگن نه جواب قورباغه بود باختی.
میگه به علی دانستم عارم آمد بگم


شیخ در بستر مریضی و رو به مرگ بود. یاران را فراخواند تا فلان کتاب را برای او آورند. مریدان گفتند: شیخا، شما که در زمره‌ی مرگ هستید، کتاب به چه کار آید؟
شیخ پاسخ داد: فلان چیز در کتاب است که نمی دانم، بدانم و بمیرم بهتر است یا ندانم و بمیرم؟
یکی از یاران جواب داد: مگر خدا به شما علم لایتنهایی نداده است؟
چند لحظه سکوت برقرار شد. همه منتظر پاسخ بودند.
شیخ گفت: ک.و.ن گشاد. نمی‌خوای از جات بلند شی، زر اضافی نزن.
یاران می‌خواستند نعره بزنند، ولی شیخ تهدید کرد اگه کسی جیکش در بیاد با پشت دست محکم می‌زنه تو دهنش


پسرها وقتي يه دختر بهشون ميگه سردمه به 3 دسته تقسيم ميشن:
1)اونايي كه بغلش ميكنن(كه در ايران توصيه نميشود)
2)اونايي كه كتشون رو ميدن
3)احمق هايي كه ميگن🙁منم سردمه)!!!

دوست دختر آدم مثل آدامسشه !!!
1.داشتن يه بسته آدامس بهتر از يدونه آدامسه 😨
2.فراموش نكون كه پايان هر آدامسي سطل زبالست پس براي يك آدامس پول بيخودي نده 😮
3.آدامس نيمه خورده كسي رو نخور ( اينو برا خيليامون نوشتم 😨)
4.جويدن طولاني مدت آدامس جز بي مزه شدنش چيز ديگه اي رو به همراه ندارد P:
... 5.حسرت آدامسي رو كه دور انداختي نخور ...
6.ازدواج در اين زمونه مثل قورت دادن آدامسه !! هيچ آدم عاقلي اين كار رو نميكنه ...

جوایز قرعه کشی بانک معتادان جوان:
1000 دستگاه پیک نیک
100 کمک هزینه خرید منقل و بافور
10 هزینه سفر به زاهدان
و هزاران جایزه یک مثقالی


شیرازی در برخورد با مشکلات :

1.آمو ولم کن
2.آمو حوصلم نمیشه
3.آمو صلوات بفرس
4.آمو بیزو برای بعد
5.آمو فویدی نداره
6.آمو حالو مگه چیطوو شده
7. آمو صلاح نیس
8.آمو ضاین
9.آمو ولش کن

به مناسبت ماه گرفتگی: ماه به خورشید میگه: این آدما عجب بیجنبه ان هر شب مییفتن رو هم ما چیزی نمیگیم ولی ما سالی یه بار رو هم میفتیم همه با دوربیین نگاهمون میکنن!


یه پیرزنی یک همسایه کافر داشت هر روز و هر شب با صدای بلند همسایه کافر رو لعنت می گفت این همسایه کافر من رو جونشو بگیر طوری که مرد کافر می شنوید

زمان گذشت پیرزن بیمار شد دیگه نمی تونست غذا درست کنه ولی در کمال تعجب غذای پیرزن سر موقع در خونش ظاهر می شد

پیرزن سر نماز می گفت خدایا ممنونم که بندتو فراموش نکردی و غذای منو در خونم ظاهر می کنی و لعنت بر اون کافر خدا نشناس

روزی از روزها پیرزن خواست بره غذا رو بر داره دید این کافر که غذا براش میذاره

از اون شب به بعد سر نماز می گفت خدایا ممنونم که این مرتیکه شیطان رو وسیله کردی برای من غذا بیاره من تازه حکمت تو رو فهمیدم چرا جونشو نگرفتی.!!!

تا ده روز بعد از محرم

مامان ناهار چی داریم؟ ..قیمه
.
مامان شام چی داریم ؟ ...قیمه
.
صبحانه ...مامان اون قیمه رو بده بمالم رو نون ...دیرم شد...!

غضنفر مهموندار هواپیما میشه ، یک روز تعدادی بیمار روانی رو از یک شهر به شهر دیگه ای منتقل میکردند . دیوانه ها از ذوق شروع به سر و صدا می کنند . خلبان به غضنفر میگه برو اینا رو ساکت کن . بعد از چند دقیقه خلبان می بینه همه ساکت شدند . به غضنفر میگه چیکار کردی که ساکت شدند ؟؟؟ میگه در رو باز کردم گفتم برید توی حیاط بازی کنید .


زن همراه دوست پسرش توی تخت بودند که شوهرش وارد خونه شد!
زن به دوست پسرش گفت: بیا اینجا کنار دیوار وایسا! بعد با عجله به بدنش اسپری رنگ پاشید و بهش گفت: از اینجا تکون نخور تا بهت بگم! تو مثلا مجسمه ای! وقتی شوهر زن وارد اتاق شد پرسید: این چیه؟ زن: اُه این یه مجسمه است! خانم اسمیت یکی مثل این داشت؛ منم خوشم اومد و یکی واسه خودمون خریدم! شوهر دیگه چیزی نگفت و هر دو رفتن خوابیدن! ساعت 2 صبح شوهر از تخت دراومد و رفت آشپزخونه و با یه ساندویچ و یه قوطی آبجو برگشت توی اتاق!
بعد به مجسمه گفت: بیا اینارو بگیر،بخور.میفهمم چی میکشی! خود من مجبور شدم دو روز تمام بی حرکت توی خونه ی اسمیت بایستم؛ در حالیکه هیچکس هم چیزی نداد من بخورم ...!

غضنفر سوار ماشین بود داشت رادیو پیام گوش میکرد رادیو : یه احمقی داره بزرگراه رو برعکس رانندگی میکنه ، غضنفر : آره والا احمقا یکی دو نفرم نیستن ، همه دارن بر عکس میان !!

از مرد فرانسوی پرسیدن : چرا دست زن رو میبوسی؟
پاسخ داد: چون زن محترم است و نیمه گم شده مرد را تکمیل میکند.
مرد المانی به این سوال اینگونه پاسخ داد:
زن مقدس است چون می زاید و ادامه زندگی در اوست.
و پاسخ مرد ایرانی :
بلاخره باید از یه جایی شروع کنم دیگه!


قزوينيه ميميره، اون دنيا به علت 70 سال بچه‌بازي مستمر ميندازنش قعر دوزخ، پيش اژدهاي دو سر! يك مدت ميگذره طبقه‌هاي ديگه جهنم هي صداي آه و اوه و داد و بيداد مي‌شنيدن. بالاخره دو سه تا از فرشته‌ها ميرن پيش رئيس جهنم ميگن: اين بيچاره گناه داره، بگذار از پيش اين اژدها بياريمش بيرون. اونم ميگه باشه. همچين كه در سلول قزوينيه رو باز مي‌كنن، اژدهاي مي‌زنه بيرون، حالا ندو كي بدو! فرشته‌ها بهش ميگن: ‌بابا خجالت بكش! آخه چرا داري در ميري؟ اژدهاي ميگه: بابا اين دهن منو سروريس كرده! الان دو ماهه گير داده كه: بالام‌ جان تو كه دو تا سر داري، پس اونيكي كانت كجاست؟!


یه روز، شهردار یکی از شهرهای دنیا تصمیم میگیره یه برج زیبا تو شهرشون بسازه. برای این کار از سرتاسر دنیا از سه مهندس(یه مهندس چینی، یه مهندس آمریکایی و یه مهندس ایرانی) میخواد که بیان تا در مورد ساخت برج باهاشون صحبت کنه.

مهندس چینی میگه من این برج رو برات میسازم ولی قیمتش میشه 3 میلیون دلار.
1 میلیون هزینه کارگر و تجهیزات، 1.5 میلیون هزینه مواد اولیه و 500 هزار هم دستمزد خودم.

شهردار با مهندس آمریکایی صبحت میکنه. مهندس آمریکایی میگه ساخت برج 5 میلیون هزینه داره؛ 2 میلیون کارگر و تجهیزات، 2 میلیون مواد اولیه و 1 میلیون هم خودم میگیرم.

شهردار سراغ مهندس ایرانی میاد. مهندس ایرانی میگه ساخت این برج 9 میلیون هزینه برمیداره!
شهردار با تعجب میپرسه، چطور ممکنه 9 میلیون هزینه داشته باشه؟ مهندس ایرانی میگه، 3 میلیون خودت برمیداری، 3 میلیون من برمیدارم، 3 میلیون هم میدیم به مهندس چینی که برج رو بسازه!!


پسر: اون چیه که تقریبا 15 سانته !
میره تو دهن و جلو عقب میشه،
بعدشم یه آب سفیدی ازش میاد و از دهنت میریزیش بیرون ؟؟!
دختر: تو خیلی بی تربیت و بیشعوری!
چرا همچین سوالی رو میپرسی ؟؟
من نمیتونم اسمشو بگم . خیلی زشته!
پسر: من بی تربیت و بیشعورم؟ آخه چرا؟
تو فکرت منحرفه!!
منظورم مسواک بود..!

شت هر مرد موفقی،
.
.
.
.
... ... .
.
.
.
.
.
بالاخره یه روزی میخاره...🙂
😃