میتینگی که گذشت

Day 1,468, 04:50 Published in Iran Iran by Silent Mind

با سلام خدمت همه جیگرای خودم:دی
این مقاله میتینگه..........خیلی جکه..........البته گزارشش زیاد نه ولی عکسها رو توضیحات رو رو خودشون دادم برید حالشو ببرید.


پرده اول:خونه احمدرضا
آقا قرار این بود که ما بریم خونه احمدرضا تا همه جمع شن....
من با پوریا.ان رفتم رفتم و توی راه امام بیگ ام رو دیدیم.
با هم رفتیم بالا........بخوام داستان رفتن بالامونو و راه پله احمد اینارو بگم خودش یه مقاله میشه......فقط به این دقت داشته باشید که تابلو های راه پله احمد اینا با تابلو های یا حسین شروع میشه و تابلو های مذهبی........هرچی به در خونه احمد اینا پیش میرفتیم عکسها کمکم کم حجابتر میشدند:دی
بالاخره رسیدیم و رفتیم تو و با احمد و بقیه بچه هایی که اون اول اونجا بودن سلام و احوال پرسی و اینا کردیم و کلیم چرت پرت گفتن و خندیدیم و یه چیزی تو کمد احمد پیدا کردیم و اینا.........تاااااااااااا اینکه پژمان و فریبرز اومدن:دی
فری که سری چپید تو پی سی و با احمد شروع به فایت زدن کردند.
با پژمان رفتیم سلام و اینا.......جاتون خالی یه جعبه شیرینی هم گرفته بود ...اومد تو.........من خیلی با احتیاط سمتش رفتم:دی دست دادم......گفت یوزرت چیه؟
گفتم ون هلسینگ............یکم داشت فکر میکردیهو یکی از بچه ها گفت این پشمال مجازیو نوشته و اینو........گفت وایسا بینم:دی
من دررفتم:دی.......بعدم که کلی خندیدیمو رفتیم که سوار ماشین شیم...
پرده ی دوم.........داخل ماشین:
هوا سگ لرز بود.......رفتیم نشستیم تو ماشینو و حدود 3 یا 4 تا ماشین شدیم......حالا بماند که یکی دوبار ملت گم کردن راهو و اینا....رسیدیم احمد آباد مستوفی........توی اونجا امین حجاریان و جناب دکتر هزار دستان به گروه ملحق شدن.....
گروه اولیه هم که یادم رفت بگم......من بودم و پوریا ان و پوریا جوکر بود و احمد وکی دبلیو آر دی و پژمان.....رکسار.......امام و دیگه یادم نمیاد:دی
اینا بودیم.......رفتیم یه جای پرت که خرو با لانچوکا میزدی اونورا نمیرفت:دی
گفتم پوریا تو نمیری آوردنمون اینجا دکیو ترور کنن بندازن گردن ما:دی
پرده سوم: باغ احمداینا
رفتیم دمه باغ......با خیال راحت شیشه هارو داده بود پایین داشتیم سیگار میکشیدیم............یهو دیدم در باغ که باز شد یه سگی دوید طرف ماشین احمد اینا و داشت از پنجره میرفت تو.........منم از سگ میترسم:دی سریع شیشه رو دادم بالا و رفتیم تو و این سگه همچنان اونجا میچرخید:دی با هزار ترس و بدبختی پیاده شدم....اومدم بپیچم برم تو که این سگه نیاد......دیدم احمد میگه کجا......بیا شیرنیارو ببر.........حالا جالب کار این بود سگه که اسمش یاسمین بود هم دور و بر شیرینیا میپلکید......
رفتم شیرینیارو گرفتم دیدم سگه داره میاد:دی
اومد کله رو دوتا پاش وایساد داشت کلشو میکرد تو شیرینیا که من عقب عقب داشتم میرفتم یهو افتادم توی یه چاله........:دی
سریع درومدم و پیچیدم تو خونه و دیدیم به به.......یاد قطب بخیر.......خونه یخیاش بود که نانوک توش زندگی میکرد؟ چقدر گرم بود.....اینجا به قطب گفته زکی:دی
پالتورو دراوردم و دیدم اونور یه کرسی داره خفن:دی
رفتم زیر کرسی نشستم جاتون خالی انقده گرم بود......آدم اصلا یه جوری میشد:دی
نشستیم:دی یکم سیگار کشیدیم.......و بچه ها بساط آبکیو ردیف کردن ........منم حساس......یه پیک میخورم اصلا راه نداره دیگه ول کنم:دی
شروع کردم خوردن با شکم خالی.......:دی
شیرنی هم باز کردن و پوریا جوکر که اصلا نخورد:دی
منم که یه دونه خوردم:دی
همشو امین حجاریان و پژمان خوردن:دی
(شکلک پینوکیو نداره اینجا؟؟:دی)
بعد هم شروع کردیم بحث و اینا.......یه جک هم تعریف کردم رکسار میخندید:دی
یه سری هم از بچه ها رفته بودن بیرون دور آتیش ورزش میکردن.........دمبل میزدن....البته فقط میله خالیشو:دی
(اونایی که متوجه شدن یه کف مرتب......)
بعد یکی از بچه ها هم یه آهنگ گذاشت که میگفت: ما یه مشت تل بازیم سیخ به دست...عزرائیل با بساط ما جوره پس:دی
یعنی مثلا آهنگ ما یه مشت سربازیم هیچ کسو مسخره کرده بوده یارو.......چه آدمای بیکاری پیدا میشن..نچ نچ نچ
منم هی آبکیو خز کرده بودم.........مسعود بی نمک و تزرو احمد مامیلو و چند نفر دیگه هم اومدن که متاسفانه نمیشناختم.........
آقا من همینجوری داشتم جک میگفتم......یه لیوان یه لیوانم آب شنگولیو می رفتیم بالا..........به ساقی گفتم یه لیوان دیگه بریز ولی میدونم این بار منهدم میشم:دی
خوندن این مطلب برای کسانی که بیماری قلبی دارن و کودکان زیر 19 سال قددقنه:دی

واسم ریخت و خوردم و دوباره جک گفتن مشغول شدیم.........یهو گلاب به روتون دیدم اصلا دل و رودم داره یکی میشه:دی
سریع بلند شدم رفتم دستشویی یکم انگشت پس حلقم انداختم و اینا........دیدم نه خبری نست بهتر شدم......دوباره رفتم نشستم......دوباره همین اتفاق افتاد یه 3 4 باری این اتفاق افتاد آخر وقت وقتی اومدم نشستم جاتون خالی ....هووووووووووووووووع...........هوووووووووووووووووووعععععع:دی
دل رودم فقط نیومد بالا:دی
دیگه بعدش تنها چیزی که یادمه اینه که دکتر چای نبات درست کرده داره میریزه تو حلقم.....دهنمم یه ترشی بدی داشت......مزه آبلیمو میداد:دی
صبح روز بعد:
خلاصه من دیگه بیدار نبودم که بگم شب چی شد.......صبح دیدم تنبون احمد پامه........با یه زیرپوش......توی یه اتاق هم بودم عین چی میلرزیدم.....رفتم یه پیک عرق ریختم خوردم یه سیگارم کشیدم....یهو چشمم به بچه ها افتاد........همه خواب بودند......یعنی خاک بر سر من که دوربین نبرده بودم........
قیافه های خواب اینا چنان سوژه بود......چنان سوژه بود که اگر دوربین داشتمو میگرفتم به جان خودم برنده جایزه بهترین عکاس طنز میشدم.
از همه سوژه تز هم امین حجاریان بود.....
دهنش تا خرتراق باز بود......یکی دو بار هم انگشت کردم تو حلقش ببینم بیدار میشه:دی دیدم نشد.........
دنبال دوربین میگشتم که میثم رو دیدم........به جان خودم انقدر سوژه بود که نگو.......
بیدارش کردم میگم دوربین داری؟
میبینم بیدار شد جلو نشست......بعد یهو افتاد خوابید دوباره........رفتم سر وقت احمد دیدم جای سر و تهش عوض شده:دی
پوریا رفیقمم نبود رفته بود خونه که صبح بیاد شب قبل......
تو همین بینابین بود دیدم پژمان اومد...........مثل اینکه صبح زود رفته بود امتحان بده......
بعد یهو فامیل دور احمد مامیلورو دیدم تو بغل فریبرز مچاله شده بود:دی
یاد فیلم تایتانیک افتادم:دی اشک از چشام روونه شد..........پژمان اومد و سلام و اینا......و کم کم بچه ها بیدار شدن....
زنگ زدم پوریا ان گفتم داری میای یه سرم برو خونه ما واسم یه دست لباس بگیر بیار که بنده خدا زحمت کشید و رفت آورد......
آقا صبح همه افتاده بودن کره خوری........
یکی هوس شیرینی دانمارکی با نوشابه میکرد یکی چیپس و ماست.....یکی چیپس و پنیر......اصلا یه وضعی بود...........
رفتم بیرون دیدم پوریا یه سیگار دستشه گفتم بده منم بکشم .... گفت آخه سیگار نیستا:دی
گفتم مهم نیست بده بیاد:دی
خلاصه وقتی همه بیدار شدن فهمیدیم چقدر تلفات دادیم و اینا .......ناهارو خوردیم.....ورق بازیم کردن و نرد هم بازی کردن و حالشو بردن......خونه رو هم با کمک هم جمع و جور کردیم.........بعدم که همه رفتن و ما هم رفتیم:دی
خلاصه کلی خوش گذشت جای اوناییم که نبودن خالی........
ضمن اینکه امام بیگ ام اونجا ریاست جمهوری دکتر رو جهاد خواندند و تایید کردند...
عکسش هم هست که به گمونم پوریا گرفته ولی به من که نداده....
فقط یه سوال فنی:چرا سی پی های این دو دوره مملکت شلوارک گل گلی میپوشن؟؟؟؟؟؟؟:دی هی هی هی هی هی هی
عکس:
بچه ها عکساو آپ کردم.....توضیحات لازمه رو دادم.....:دی
ببخشید اگه اسم چند نفر از دوستان رو به خاطر نداشتمو ننوشتم......هرکدوم از اون دوستان هم خواست بگه کدومه و یوزرش رو تا من تغییرش بدم:دی
کسی هم عکسهای اورجینال رو خواست یا به من یا به امام بگه براش بفرسته:دی
این شما و این هممممممممممممممم جککککککککککککککککک
تصویرییییییییییییییییییییییییییییییییییی:
:

این احمد کلا وقتی شاخ میشه استایل آفتابه میگیره:دی

اینم یه عکس دسته جمعی
بدون شرح

بروبکس خوشتیپ

خنده سال: خنده احمد مامیلو

بینمک عزیز

😃

عکسهای امام در جمع طلاب



حالا این وسط فریبرز و محمد دارن به چی اشاره می کنن:دی

پوریا جان اون لایکه دیگه؟؟؟؟؟:دی


ناهار:دی


سی پی سابق مملکت با مارک گارفیلد در طرحهای متنوع

بزرگان ارپو ببین صفا کن:دی

متبرک شدن احمد توسط امام:دی

امین حجاریان و نوشابه و آفتابه مسی و دلستر:دی

و علی بیگ ام

و در آخر بگم که امین حجاریان به خاطر یک سری موارد طبقه بندی شده:دی از جناب
KWRD
تشکر بسیار کردند و برای ایشان آرزوی موفقیت و علو درجات را نیز داشتند:دی
مخلص همه ملت.......ون هلسینگ:دی