عزیز ایران مجازی

Day 1,427, 15:12 Published in Iran Iran by Silent Mind

روزی روزگاری در شهر دور دستی دوازده برادر بودند....یکی از آنها که از بقیه زیباتر بود
هی گند میزد به همه چی....
دوست فابریکش خیلی اورا دوست میداشت و روی گندابه های او اسکی میکرد...
و نمی گذاشت کس دیگری اسکی کند....
روزی بقیه برادران او را به صحرا بردند و در چاهی بینداختندی و پیراهن او را بکندندی
و خلاصه خشتک او را درآورندی
رفیقش نیز داشت از آنجا رد میشد و سگش هم همراهش بودندی.... رفیقش برادران پوزارسیف را دید که از آنجا می گذرند...یهو سگش پارس کردندی و نشان دادندی که پی پی دارندی.....اوزارسیف هم سگش را که پاپی نامی بودندی به لب چاه آوردندی و گفت پی پی کنندی.....همچنان که سگش پی پی می کردندی یهو صدای پوزارسیف را از ته چاه شنیدندی که می گفت.....عمه.....دهن......ه هرکی داره رو سر من پی پی می کنندی..
اوزارسیف نشست و به غیرتش برخورد......طنافی درآورد و به چاه انداخت که شخص خطاکار را به ..... دادندی....وقتی اوزارسیف پوزارسیف را دید از خشم خود شرمنده شدندی و و او را در آغوش گرفتندی و فهمیدندی که سگش روی پوزارسیف پی پی کردندی....هر دو شوشول به دست به سمت ایران مجازی راه افتادندی....نام مصری پوزارسیف ریدامون یا ..دی به ایرانمون است...اکنون او و اوزارسیف عزیز ایران هستند...
خود تشخیص بدهندی که او کیستندی.....
(اگر عمری باقی بودندی ادامه دارندی)
به دستور وزارت فرهنگ:
نوشتن فینگلیش ممنون:دی
ببخشید ممنوع
اسپم ممنوع
توهین ممنوع