ماجراهای امام بیگ ام و مریدان

Day 1,391, 07:29 Published in Iran Iran by Ahura Mazda

امام را گفتند : شنیده ایم آشپرخانه اوپن ممنوع کرده اند .
فرمود : اینها آخر ، زن و شوهر را نیز زوج و فرد کنند.
و مریدان نعره کشیدند و همی گریستند.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
گویند امام از خواندن رساله دلگشا اعراض همی داشت ، وی را گفتند : تو را با این ادبیات لطیف چرا با رساله دلگشا سر و کاری نمی بینیم ؟
فرمود : تیتر خبرها از هر رساله ای ، طنزتر و دلگشا تر است .
پس مریدان نعره ها همی زدند.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
روزی یکی از مریدان پریشان حال ، به نزد امام آمد و عرض کرد : یا امام خوابی دیدم بس ناگوار!
فرمود: بنال ببینم تعبیرش چه بُود ؟
گفت : خواب مردمانی دیدم که از تنشان گوشت همی کندند و گوشت را به دهانشان همی گذاردند.
رنگ از رخسار امام پرید ، فرمود : به گمانم زمان پرداخت یارانه ها رسیده !
پس مریدان رم کردند و چهارنعل به صحرا همی گریختند.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
امام را اطلاع همی دادند که قیمت بلیط هواپیما فزونی گرفته.
فرمود: آن پول ، دیه ی شماست که پیشاپیش ز شما همی گیرند.
پس مریدان گریستندی.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
قبض برق یکی از مریدان آمده بود و مرید بر سر زنان نزد امام برفت ، امام علت سوال کرد. گفت : یا امام مرا دریاب که پول قبضم ز اندازه برون شد.
امام فرمود : تو در عهد یارانه چنین گریه و زاری همی کنی ، اگر یارانه ها برداشته بودند چه همی کردی ؟
مرید با شنیدنش نعره ای کشید و جان به جان آفرین تسلیم همی کرد.
= = = = = = = = = = = = = = = = = = =
روزی امام با مریدان اخبار نگاه همی کرد و در خبرها هیچ ندید مگر خبرهایی که از فرط شیرینی به باقلوا ماننده بودند !
هر خبر چون برمی آمد مسبب شادی بود و چون برون می رفت ممد شگفتی . پس بر هر خبر دو چیز واجب می شد : یکی خنده مریدان و دگر گریه ی امام.
برنامه بدانجا رسید که مجری زن تنها با اسم فامیل ، زیرنویس همی گردید.
مریدان امام را گفتند یا امام : دلیل ممنوعیت نام کوچک مجریان زن چه باشد ؟
امام فرمود : از آنجا که مردم با رؤیت اسم کوچکشان فاسد شوند !
پس مریدان غش غش بخندیدند و باهم بخواندند :
یا امام چشم تو جام شراب منه
یا امام اخم تو رنج و عذاب منه
امام فرمود : کوفت ! حالا دور برتان ندارد.
پس مریدان بیهوش گشتندی.

امیدوارم خوشتون اومده باشه
با کسب اجازه از دوست بسیار خوبمون بیگ ام
که واقعا لحظات شادی رو برامون همیشه درست میکرده