نصفه شبی در رویای رهام

Day 1,207, 16:11 Published in Iran Iran by sahandmsh

به نام حق.
داستان از اونجا شروع شد که ….. ؛
یک سال پیش، روز 5 مارس، در ایران مجازی شخصی موفق به کسب قدرت ریاست جمهوری شد و از راهی به این اهم نایل اومد که هیچ کس تا قبل از اون این کار رو نکرده بود و این فرایند برای اولین بار بود که توی ایران پیش میومد و چون نو پا بود، به کمک تمام اعضای خوش فکر و با گرایش های نزدیک نیاز داشت و در عین حال خیلی ها فقط از نوپا بودن جریان می خواستن استفاده ی اسمی بکنن و خودشون رو توش بچپونن. تا اینکه یک روز …. ؛


سید

سید: اصلاحات یک رویا هست، وقتی که توی یک رویا زیاد غرق بشی فکر می کنی که واقعیت داره.
سید: یک چیزی هست که باید در مورد من بدون، من قبلاً یک بار این رویا رو تجربه کردم
سید: رفتن به عمق بهترین راه برای پیش رفتن هست

رهام

رهام: سید، هوی، من رو بیدار کن! ؛
رهام: ذهنت به ضمیر نا خود آگاهت می گه بیخیال؟

این گروه، برای کسب قدرت و استفاده از کل توانمندی هاشون برنامه های زیادی داشت، برنامه های احیای اقتصادی، اجتماعی، سیاسی، از اجماع بهترین هم فکر هایی که توی این دنیای مجازی دور هم جمع شده بودن، شورایی رو تشکیل داده بودن که با عنوان شورای اصلاحات در تاریخ ایران مجازی ماندگار شد. اونها برای اینکه بتونن موفق باشن باید انرژی و توان بیشتری می ذاشتن نسبت به قبل، برای همین نیازمند یک چیز جدید بودن، یک طراحی جدید، یک فضای جدید، یک رویداد جدید که توی اون تغییراتشون رو انجام بدن و به نتیجه برسن ….. ؛

سید، آرشیتکت جدید خودش، رهام رو می بینه :دی
رضا: رهام، می خوام تورو با سید آشنا کنم
رهام: از آشناییت خوشوقتم
رضا: من وقت زیادی ندارم، سید برات یک پیشنهاد کار داره که می خواد در موردش باهات صحبت کنه
رهام: موقعیت شغلی؟
سید: نه دقیقاً

اونها، ابزار های جدید و منطقی داشتن و از این ابزار ها برای آینده پژوهی و پیشرفت و تغییر می خواستن استفاده کنن، ولی طراحشون تازه کار بود، آرشیتکتشون خام بود و باید تمرین داده می شد …. ؛

سید: می گن که ما فقط از بخش کوچیکی از توانایی مغزمون وقتی که بیداریم استفاده می کنیم ولی توی خواب، تقریباً همه کاری می تونیم بکنیم
رهام: مثل؟
سید: خوب، تصور کن که یک خونه طراحی می کنی، تو از روی قصد اجزای اون رو طراحی می کنی، ولی بعضی وقتها به نظر میاد که خودش، خودش رو می سازه، امیدوارم که منظورم رو فهمیده باشی
رهام: خوبه، فکر می کنم فهمیده باشم
.
سید: الهام ذهنی، درسته؟ حالا، توی یک رویا، ذهن ما به صورت مداوم، این کار رو انجام می ده. ما دائماً دنیای شبیه سازی شده رو می سازیم و درک می کنیم. پس، ذهن ما این کار رو خیلی خوب انجام می ده و ما حتّی نمی دونیم که این اتفاق می افته. این موضوع به ما اجازه می ده که در فرایند درست عمل کنیم.
رهام: چطوری؟
سید: با تسخیر بخش خلاق، تو دنیای رویاها رو شکل می دی، ما یک موضوع رو وارد دنیای خیال می کنیم و اسرارشون آشکار خواهد شد.
رهام: من چطوری می تونم جزییات لازم رو بدست بیارم که اونها واقعی به نظر بیان؟
سید: خوب، وقتی که ما درون رویا هستیم اون رو واقعی می دونیم، فقط وقتی که بیدار می شیم، احساس می کنیم چیز هایی غریب بودن.

سید: تو هر گز اوّل یک رویا رو یادت نیست، غیر از اینه؟تو همیشه وسط اتفاقی که داره می افته هستی.
رهام: همین طور فکر می کنم
سید: پس ما از کجا اومدیم اینجا؟

رهام: خوب، ما از ….. ؛ [به اطرافش نگاه می کنه، گیج شده]ا
سید: فکر کن رهام، ما چطوری اومدیم اینجا؟
رهام: داریم رویا می بینیم؟

سید: تو الان وسط کارگاه هستی، اوّلین جلسه ی به اشتراک گذاشتن رویا ها.
[به محض این که ادراک رهام بهم ریخت،خیابان های پاریس شروع به ویران شدن و از هم پاشیدن کردن]

دوره اوّل ریاست جمهوری شروع شده بود دیگه، آزمون بود که باید موفق می شد، آزمونی سخت و سنگین که رضا رهبری اون رو به عهده داشت و بقیه همکاری بی دریغی انجام می دادن. شکل رویداد ها جدید بود، رویه ها جدید بود، دوستی های جدیدی داشت شکل می گرفت و این دنیا داشت بی نقص کارش رو پیش می برد

سید: [به آرش] چرا به ما 5 دقیقه دیگه وقت ندادی؟.
رهام: 5 دقیقه؟ ولی ما حدّاقل یک ساعت داشتیم حرف می زدیم
سید: عملکرد مغز تو در رویا ها خیلی سریع تر هست، برای همین زمان کند تر می گذره
آرش: 5 دقیقه توی دنیای واقعی، 1 ساعت توی رویا های تو خواهد بود

رهام، کم کم با این دنیا آشنا شده بود و خیلی چیزها در موردش می دونست، زمان خیلی سریع می گذشت، اتفاقات متعدد در کمترین زمان ممکن و بقیه هم بهش نیاز داشتن تا طراحی و شبیه سازی کنه، پیش بینی کنه و اتفاقات رو پیش ببره. دوره اوّل خیلی زود تر از اونی که فکرش رو می کردن تموم شد، خیلی چیزها عوض شده بود، رویه های قانون مدار، قوانین کاری و تلاش بی شائبه … ؛

[رهام توی کارگاه به سید نزدیک می شه]
رهام: آیا تنهایی می خواستی وارد دنیای رویاها بشی؟
سید: نه، فقط داشتم کمی آزمایش انجام می دادم، نمی دونستم کس دیگه ای هم اینجاست
رهام: در واقع، داشتم روی توتم ام کار می کردم

سید: بیا اینجا. [دستشو جلو میبره تا توتم رو بگیره؛, ولی رهام دستش رو رد میکنه]ا
سید: تو یاد گرفتی
رهام: یک راه حل برازنده برای اینکه دنیای واقعی رو بشناسم، نظرت چیه؟




دوره دوم شروع شد، فعالیت ها، این بار پیشرفته تر و بهینه تر در حال انجام شدن بودن، خیلی چیز های جدید وارد ساختار ها شده بود، سازمان دهی ها به شیوه های جدید ولی چهره های جدیدی هم وارد گروه هم دل شده بودن که کمی با آرمان ها بیگانه بودن. همه چیز داشت قاطی می شد و دعوا هایی شکل گرفت و برنامه ها قاطی پاتی شد ولی رضا به عنوان رهبر گروه ماجرا ها رو جمع کرد ولی این آخر قصه نبود …. ؛

سید: نه، این در واقع مال شایان بود. [قسمت بالاش رو نشون میده] این یکی مال اون بود.
وقتی که میچرخه اگر توی رویا باشی هرگز تعادلش بهم نمیخوره.
رهام: [در حال توضیح دادن پیچ و خم ناخودآگاه سینا 58] هر مرحله مربوط میشه به بخشی از ناخودآگاه اون که ما میخوایم بهش دسترسی داشته باشیم .بنابراین من مرحله ی ابتدایی رو بیمارستانی قرار میدم که سینا پدرش رو اونجا پیدا میکنه.من یک سوال در مورد این طرح بندی دارم
سید: نه،نه جزییات رو به من نشون نده،فقط بیننده رویا باید طرح بندی رو بدونه
رهام: برای چی این انقدر مهمه برات؟
سید: در واقع ما پیش بینی خودمون رو وارد میکنیم،ما نمیخوایم در مورد پیچ و خم ها چیزی بدونیم
رهام : یعنی این که تو شایان رو وارد میکنی. تو نمیتونی بیرون نگهش داری،میتونی؟در واقع تو نمیسازی رویا رو چون اگه تو پیچ و خم ها رو بدونی شایان هم میدونه. اون کل ماموریت رو خراب میکنه،سید،بقیه هم میدونن؟
سید : نه،اون ها نمیدونن
رهام: تو باید بهشون هشدار بدی اگه وضعیت داره خراب تر میشه

دوره بعد، دوره شایان بود، کسی که همه ی معادله ها رو عوض کرد، جریان ها عوض شد و اهداف هم از نو نگاشته شد، هیئت دولت جدید، این دولت 25 روز فوق العاده عمل کرد، دقیقاً راه قبلی رو ادامه داد و نتایج شگرفی به دست آورد ولی …. 5 روز شیطانی در انتظارش بود ….. ؛

سید:کسی نمیگه خراب میشه،من باید برم خونه این تنها چیزیه که الان احتیاج دارم
رهام: چرا نمیتونی به خونه برگردی؟
سید:به خاطر این که اونا فکر میکنن من کشتمش. [در حال راه رفتن کنار هم] ممنون
رهام : برای چی؟
سید: برای این که نپرسیدی که من کشتمش یا نه؟




و این بود سرآغازی بر پایان اصلاحات … ؛

رهام: سید، نه، اون واقعی نیست
سید: (مردده) تو از کجا میدونی؟
رهام : اون فقط یه طرحه،سینا واقعیه
شایان: (به سینا) سلام(به قفسه ی سینه ی سینا شلیک کرد)ا

آنچه بر اصلاحات گذشت، برگرفته از فیلم اینسپشن.

با تشکر از کوکاین برای شروع کردن مقاله نویسی در این سبک و المیرا برای ادامه دادن

پ.ن:سید خودم هستم،رهامم که رهامه :دی رضا منظور ژنرال رضاست و آرش، آرش حسن پور، سینا58 هم معرف حضور هستن. شایان هم ای شایان.