داستان ایرپابلیک و هشت کتاب سهراب قسمت دوم

Day 782, 12:09 Published in Iran Iran by bahramoo

من به میهمانی ایرپابلیک رفتم
به لاین کینگ
به جرخند
تا جنگ نفس گیر امریکا رفتم
تا روسیه تا صربستان
تا سکوت خواهش
تا صدای پر شکست و سر افکندگی
چیزها دیدم در ایرپابلیک
بسیجی دیدم که رییس جمهور شد
مجلسی بی در دیدم که در ان دروغ پرپر میزد
نردبانی که بدون عدالت ازبالا رفتن منعمان میکرد
من زنی را دیدم(لایا)ا گلد در هاون میکوبید
ظهر در کابینه اش پول جمع میکرد
و شبها مینالید
من گدایی دیدم در به در میرفت و اسپم پخش میکرد
و جوان مغروری که رهبر شد
بره ای دیدم تبلیغات میخورد
من الاغی دیدم اینترنت را میفهمید
در چراگاه نصیحت هکری دیدم سیر
قهرمانی دیدم هنگام خطاب به رجاله میگفت شما
من بلاگی دیدم وازه هایش همه از جنس بلور
حزبی دیدم از جنس بهار
بیمارستانی دیدم دور از جبهه
کارخانه ای دور از شهر
سر بالین مولتی هانتری کوزه ای دیدم لبریز سئوال
قاطری دیدم بارش اسلحه
اشتری دیدم بارش سبد خالیه الماس
مدیا موگولی دیدم بارش گیفت و غذای رایگان
من تانکی دیدم خون حمل میکرد
من تانکی دیدم شعر میبرد و چه خالی میرفت
من تانکی دیدم گیفت میبورد و چه سنگین میرفت
من تانکی دیدم موسیقیه هیپ هاپ گوش میکرد
و احمقی که روزنامه به روزنامه میرفت و تبلیغات کامنت میکرد
و وب نوردی که به شعاع شیشصد مایلی ویروسش سرایت میکرد
کاکل گربه
خالهای تن ببر
عکس مدالی در پروفایل شخصی
خواهش روشن یک خائن وقتی از شکست بر میگشت
و بلوغ ایران
و هم اغوشی ایران و لاین کینگ



ادامه در قسمت اخر


ساب و سپاس