من و خیابون آزادی _ White.Owl

Day 3,696, 05:49 Published in Iran Iran by White.Owl
سلام به همه


امیدوارم حالتون خوب باشه


داشتم خبرای مربوط به اعتراضات ملت و شلوغ شدن شهرای مختلف و درگیری و .... می خوندم و فیلماشو نگاه می کردم یاد یه اتفاقی افتادم که نمی دونم بیست و چند خرداد هشتاد و هشت برام پیش اومد

اون روز جلسه برآورد داشتم تو سازمان (که چندتا مدیر قسمتای مختلف گاهی هم مدیر شبکه میشینن دور یه میز و دهن یه تهیه کننده یا مدیر گروه رو قشنگ سرویس می کنن) حدود ظهر اومدم بیرون و حرکت کردم دیدم خیلی شلوغه به سمت بهبودی یا یادگار ، زدم از دکتر هوشیار برم یه جوری پشت میدون آزادی در بیام و از شلوغی فرار کنم که حدود پارک دکتر هوشیار دیدم نه نمیشه به سختی یه جا پارک کردم و پیاده حرکت کردم از وسط پارک که اونطرفش جلوی دانشگاه شریف در میومد برم اونطرف خیابون آزادی و یه ماشین بگیرم برم

از وسطای پارک همینجور که میرفتم و ریز حساب کتابارو نگاه می کردم دیدم حسابا نمی خونه
شروع کردم دوباره چک کردن و رسیدم به خیابون آزادی ، یه نگاه سرسری کردم دیدم اصلا ماشین نمیاد
همینجور که چشمم به پرونده بود یه قسمت از خیابون رد کردم بعد جدول وایسادم سیگار روشن کنم
😯
یهو یکی بغل گوشم داد زد چه جای سیگار چاق کردنه تو این هیر و ویر حاج آقا

😨

به نظرم دو متری پریدم هوا ، نگاه کردم به اطرافم از یه طرف ضد شورش داشت حمله می کرد از یه طرف ملت داشتن میدویدن به سمت ما که سنگ و .... پرت کنن و درگیر بشن

حدود پنجاه متر بینشون فاصله افتاده بود و منم دقیقا وسطشون بودم

هیچی دیگه نفهمیدم چطوری برگشتم و بعد ملت رسیدن و بعد ریختن تو پارک که فرار کنن و منم با سیل جمعیت بی اختیار رفتم

وقتی متوجه شدم چی شده که چند قدمی خونه بودم



اون روز به جلسه نرسیدم و چند روز بعد البته طبق روال دهنمو تو یه جلسه دیگه سرویس کردن

اختلاف حسابم چیز خاصی نبود ، طبق معمول که هرچی حساب کنم آخر دو تاش بیرونه اون بار هم یه صفر یه جا
کم گذاشته بودم



شما هم اگر خاطره ایی ، نظری ، چیزی دارید کامنت بزارید

ممنون


بی زحمت شات کنید


😂



This is a funny story from my past



😜