گاو خشمگین
the last standing man
فیلمی از مارتین اسکورسیزی، کارگردان شهیر سینمای هالیوود که فیلمهای بزرگی همچون راننده تاکسی، سلطان کمدی، رفقای خوب، دار و دستههای نیویورکی و هوانورد را در کارنامه خود دارد.
ستاره این فیلم نیز رابرت دنیرو است که نیازی به معرفی ندارد و نام او، سندی برای زیبایی فیلم است.
فیلمی محصول کمپانی یونایتد آرتیستز در سال 1980 که هزینه تولید آن 18 میلیون دلار شد.
فیلمنامه فیلم را پل شرادر و مادریک مارتین بر اساس کتاب "گاو خشمگین: داستان من" که زندگی نامه جیک لاموتا، مشتزن میان وزن آمریکایی است، نوشتهاند.
این فیلم را چهارمین فیلم برتر و همچنین برترین فیلم ورزشی تاریخ سینما می دانند. رابرت دنیرو سفارش ساخت این فیلم را به مارتین اسکورسیزی داد که در آن زمان به دلیل عدم موفقیت فیلم قبلیاش نیویورک، نیویورک مأیوس بود.
دنیرو برای بازی بهتر در نقش لاموتا چند جلسه با او تمرین مشتزنی کرد و برای بهتر نشان دادن وضعیت بدنی لاموتا پس از دوران افول و قرار گرفتن در نقش، وزن خود را حدود ۳۰ کیلوگرم زیاد کرد.
نقد فیلم
گاهی بردن یعنی باختن!!
عکس پوستر چقدر عجیب طراحی شده، مربوط به صحنه آماده سازی جیک لاموتا در رینگ بوکس است که در فیلم دقیقاً در تصاویر تیتراژ می توان آن صحنه را دید. جیک به گوشه رینگ تکیه داده... به عبارتی دورخیز کرده تا حمله کند... اما به چه کسی؟ مطمئناً نمای پوستر ، نمای نقطه نظر ماست... پس حریف او کسی جز بیننده نیست... او آماده است تا مشت های سنگین اش را نثار ما کند... و همچون گاوهای خشمگینی که در میدان گاوبازی شاخ های تیز خود را به ماتادورها (گاوبازها) نشان می دهند؛ مشت های گره کرده اش را بالا آورده و اراده اش را برای آشفته کردن تماشاگر به رخ می کشد...
گاو خشمگین داستان تلخی دارد و این تلخی وقتی با فیلمبرداری سیاه و سفید قرین شده ، بیشتر نمود می کند. عناصر این ساخته مارتین اسکورسیزی آنقدر خوب در کنار هم قرار گرفته اند که بعد از تماشای فیلم ، بیننده کاملاً حس می کند از یک تجربه عمیق بازگشته است. این فیلم هم یکی از آن فیلم هایی است که بیننده را با خودش به تونلی تاریک و ظلمانی می برد و تیرگی های زندگی را نشانش می دهد.
مهم نیست که نوع و ژانر فیلم را چگونه تعریف کنیم یک درام زندگینامه ای یا یک فیلم ورزشی. موضوع اصلی همان تبدیل شدن شخصیت خوب به بد است و کیفری که می بیند. داستان صعود و سقوط یک بوکسور میان وزن که زندگی اش با خشونت عجین شده.
اسکورسیزی درجایی گفته:« این فیلم درباره بوکس نیست درباره خشونت است که خارج از رینگ در اتاق کار یا اتاق خواب جاری است.»
در حالی که این جمله اسکورسیزی را می خوانم، یاد اولین مبارزه ای که از لاموتا می بینیم؛ می افتم، خشونت در همه جای صحنه موج می زند. زنی که زیر پای جمعیت پریشان، لگدکوب می شود ، صندلی هایی که هر کدام به سمتی پرتاب می شوند. جالب اینجاست اسکورسیزی برای لطافت بخشیدن به صحنه ، نوازنده پیانو را نشانه می رود. در حالی که جمعیت در حال کتک کاری با هم هستند و بدین ترتیب تصویر یک مسابقه جدی و خشن حالتی کاریکاتورگونه و هجو آمیز به خودش می گیرد.
قهرمان فیلم بدبینانه اسکورسیزی، هرگز نمی تواند خودش را با محیط پیرامونش سازگار کند. دائماً در حالتی تهاجمی به سر می برد یا می خواهد فضای اطرافش را برای حمله ناگهانی آماده کند؛ اما، غافل از اینکه روزگار همواره انسان ها را شکست می دهد. درسی که جیک لاموتا از زندگی اش گرفت این بود که گاهی بردن یعنی باختن. پافشاری، یکدندگی، سو ءظن و پیش داوری بلای جان بوکسور میان وزن آمریکایی شد و کارش را به جایی رساند که همه از گردش پراکنده شدند. او بدون تأمل و تحقیق تنها در پی ثابت کردن قضاوت ها و ذهنیت های خود بود. زمانی که از روی ظواهر امر یک مسئله برای او به اثبات می رسید؛ حقیقت ماجرا هیچ ارزشی نداشت ، تنها می خواست از طرف مقابل اعتراف بگیرد. درست مانند لحظاتی که در رینگ بوکس ، با مشت های سنگین اش می خواهد حریف را بر زمین بزند و از او اعتراف بگیرد. اعترافی مسرورکننده که حق با توست و من ضعیفم.
جیک لاموتا خطاب به حریف اش می گوید« هرگز نتونستی منو به زمین بزنی». او در حالی به ایستاده شکست خوردنش می نازد که به نظر می آید خودش هم به این حقیقت پی برده که آخر خط است. جاده زندگی لاموتا به سوی تباهی، با ورود ویکی به زندگی اش آغاز شد. به یاد بیاورید صحنه ای را که ویکی پاهایش را در آب بالا و پایین می برد. قبل از آن نمای آهسته و اسلوموشن، می توانیم نگاه حسرت آلود جیک را ببینیم که در عمق وجودش متذکر می شود که این زن دست یافتنی نیست؛ ولی، هنگامی که به او می رسد نمی تواند حتی روابط نسبتاً بیمارگونه با همسر قبلی اش را تکرار کند. این رابطه جدید کاملاً بیمارگونه است و او را بیشتر به ورطه تباهی می افکند. نکته دیگری که در فیلم وجود دارد، فیلمبرداری حرفه ای و روان فیلم است. سرک کشیدن های دوربین در همه جای رینگ و نمایش زوایای مختلف صحنه مبارزه جرأت سر برگرداندن را از تماشاگر می گیرد. حضور دوربین در این گونه صحنه ها، چندان محسوس نیست؛ که اگر چنین نبود، حتماً لطمه های سنگینی به اعتبار هنری اثر وارد می کرد. نمی توان از موسیقی سرشار از حسرت فیلم که به گونه ای مرثیه گونه در ابتدا و انتهای فیلم شنیده می شود؛ گذشت. نقش زن در این اثر اسکورسیزی نیز آن چنان پر رنگ نیست. اگرچه ویکی در بیشتر بخش های فیلم حضور دارد ولی حضور منفعلانه او تنها در خدمت تحریک نگاه بدبینانه جیک به کار گرفته شده. اسکورسیزی در نمایی از فیلم که جو پشی و یکی از افراد تام (فکر کنم سالوی) در پیاده رو قدم می زنند. تصویری موجز از مختصات محله به دست مان می دهد که در آن زنان همچنان نقش حاشیه ای خود را دارند. یعنی خانه داری و بچه داری و در خدمت شوهر زندگی گذراندن. در همین حد ، دنیایی که اسکورسیزی دوست دارد که به تصویر بکشد ، خشن و کاملاً مردانه است. چیزی که در همه یادداشت های پیرامون فیلم به آن اشاره شده و نپرداختن به آن ممکن است یک نقص تلقی شود. بازیگری فیلم است که در سطح کیفی بسیار بالایی اجرا شده است. بازیگرانی که پیرو متد آکتورز استودیو هستند؛ اغلب توانایی خارق العاده ای در نزدیک شدن به شخصیت ها دارند. بازیگرانی که به معنای واقعی کلمه، هزارچهره و همه فن حریف هستند. انسان هایی به شدت کمال گرا و ایده آلیست که اعتقاد اصلی شان همان زندگی کردن نقش است.
رابرت دنیرو و زحمتی که در این فیلم برای ایفای نقش جیک لاموتا کشیده قابل پیش بینی ترین بخش این یادداشت است. زحمتی که توأمان رنج آور و خوشمزه بوده است!!! می گویند او تا چندین ماه به خوردن پیتزاهای بزرگ و نوشابه مشغول بوده تا به وزنی که مناسب جیک لاموتا بوده؛ برسد.هنگام تماشای فیلم( و دیدن بازیگران در ابعاد متفاوت)، دائماً به یاد این جمله ی یکی از بزرگان سینما می افتادم که به مخاطبانش گفته بود:«این ها برای شما ، فقط فیلم هستند ؛ اما، برای ما ، همه زندگی مان ». جــــــمله ای که می توان درباره دنیرو و هم مسلک های مصمم او نیز فرض کرد و به این ترتیب شگفتی و تعجب از این همه زحمت و سختی را ، کمی فرو بنشانیم. این فیلم را سیاه و سفید ساختند نه فقط به این خاطر که فیلم واقع گرایانه تر به نظر برسد یا اینکه با این حربه بخواهند سرنوشت سیاه و تلخ جیک لاموتا را بهتر به تصویر بکشند و برای بیننده، درک سرنوشت تیره و تار شخصیت اصلی را ملموس تر سازند. اسکورسیزی برای فرار از درجه X فیلمش را سیاه و سفید فیلمبرداری کرد. فیلمی با این حجم از کلمات نامناسب و این سبک فضاسازی، در زمان نمایش یک عبور از خط قرمز و یک زیاده روی محسوب می شد. البته فیلم از صحنه های رنگی خالی نیست. صحنه های مربوط به اوایل ازدواج جیک با ویکی رنگی هستند و در مقایسه با سایر لحظات فیلم لطافت بیشتری دارند.اسکورسیزی به هیچ وجه نگاه سطحی و عامه پسندی ندارد و این موضوع را می شود از انتخاب جیک لاموتا به عنوان سوژه فیلمش دریافت. کافی است 180 درجه سرتان را بچرخانید ، فقط با یک نگاه گذرا به فیلم مرد سیندرلایی و مقایسه این دو فیلم فرق بین هالیوود هنری را با هالیوود تجاری دریابید.
جوایز
برنده اسکار بازیگر نقش اول مرد برای رابرت دنیرو
برنده اسکار تدوین برای تلما شونمیکر
نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل مرد برای جو پشی
نامزد اسکار بازیگر نقش مکمل زن برای کتی موریارتی
نامزد اسکار فیلمبرداری برای مایکل چاپمن
نامزد اسکار کارگردانی برای مارتین اسکورسیزی
نامزد اسکار بهترین فیلم
نامزد اسکار صدابرداری برای دونالد میچل، بیل نیکلسون، دیوید کیمبال، لس لازارویتز
برای اطلاعات بیشتر به لینک زیر مراجعه فرمایید.
Imdb
Comments
v
v
از این فیلم خاطره خوبی دارم.
پونزده سال پیش توی دانشگاه بودیم که دیدیم چند نفر توی سالن دانشگاه یه پروژکتور روشن کردن این فیلم دارن نگاه میکنن.
ما هم رفتیم با اونا این فیلم دیدیم
اون زمان زبانمون خوب نبود ولی دخترا همه زبانشون خوب بود برامون ترجمه میکردن
دیدن فیلم توی یه سالن که کلا ده نفر هم نباشن تجربه جالبی بود
معمولا" همه با فیلمهای بزرگ، خاطرات خوبی دارند. یاد دوران قدیم با خاطرات خوب و بدش همیشه شیرینه.
I remember those cheers
They still ring in my ears
And for years they'll remain in my thoughts.
Cuz one night I took off my robe
And what'd I do?
I forgot to wear shorts.
I recall every fall, every hook, every jab;
The worst way a guy could get rid of his flab.
As you know, my life wasn't drab...
Though I'd rather hear you cheer,
When I delve into Shakespeare.
"A Horse, a Horse, my Kingdom for a Horse,"
I haven't had a winner in six months.
I know I'm no Olivier
But if he fought Sugar Ray,
He would say
That the thing ain't the ring,
It's the play.
So gimme a stage
Where this bull here can rage.
And though I can fight,
I'd much rather recite
That's entertainment!
That's entertainment..
"Jake Lamotta"
Exellent
یکی از بهترین روزنامه هایی هست که تو این بازی فعالیت دارن
کارت درسته
آفرین
🙂
مخلصم
نظر لطفته
VoTe
v
07
اقا جان فیلم 3متر بالاتر از بهشت رو دیدی؟ که جایزه فیلم اول اسپانیارو تو 2010 گرفت.
ازونجور فیما بذار
هم توش مورد باشه .نباشه هم داستانش ادمو مبهوت خودش کنه.تفنگی بذار برام
🙂 گیر دادی به فیلم مورد دارا!!!!
بابا مورد نداشته باشه.ولی به جذابیت اون برسه.واقعا ادم میرفت تو فیلمه.اینقدر باحال و تراژدی بود. پیدا کردی برام پی امشون کن
s+v
cm
عالی بود، ممنون