خاطرات یک احمق........nissan123

Day 2,447, 09:14 Published in Iran North Macedonia by Nissan123

سلام به همه
.
.
.
.
.
خوب بریم سر اصل مطلب
این خاطر ی بنده برای سال پیش هست
که انتخابات ریاست جمهوری توی ایران بود
به همین دلیل هم تاریخ امتحانات رو تغییر دادن
چهار تا از درس ها توی سه روز بود و دوتاش هجده روز بعد
دانشگاه من هم یکم دوره یک ساعت از خونه ما فاصله داره من همیشه
یک ساعت نیم دو ساعت قبل راه می افتم که اگر اتفاقی افتاد برسم به کلاس
اقا سرت درد نیارم من امتحان سوم تصمیم گرفتم همون یک ساعت قبل راه بیافتم
خوب بود رسیدم یک ربع مونده به شروع امتحان رسیدم تصمیم گرفتم که برای
امتحان بعدی هم همین تایم راه بیافتم اقا فردا من یک ساعت مونده
به امتحان راه افتادم وقتی سوار مترو شدم یک ایستگاه گذشت
دو ایستگاه همین جوری رسید به یه ایستگاه همه پیاده شدن
من همیشه هدفون می زنم یه بیست دقیقه بعد پیاده می شدم
زمان دستم بودولی توی خط تجریش کهریزک به سمت کهریزک
همچین ایستگاهی نبود که پیاده بشن مترو خالی شه
توی امام خمینی پیاده می شن با چک و لقد
میان تو لامصبا ولی دیدم این ایستگاه
مترو خالی شد پر نشد گفتم بهتر
بعد ایستگاه بعد دیدم که یه

پیر مرد اومد گفت که
به ایستگاه قلهک چقدر مونده
من ناراحت شدم به یه مرد دیگه گفت
اومدم بگم پدر جان اشتباه سوار شدی دیدم
بلند گو گفت ایستگاه حقانی اقا این
ما بودیم
😐
کپ کردم انگار کتکم زده بودن
یک ربع گذشته رو عوضی سوار شده بودم خلاف جهت رفته بودم
چهل دقیقه دیگه هم امتحانم
شروع می شد سریع پریدم بیرون رفتم اون ور سواره متروی برگشتشم
حالا مگه میاد بی ناموس ده دقیقه گذشت اومد حالا مگه راه میافته هیچی دیگه من
در حال فحش دادن به عمه ی راننده مترو بودم که راه افتاد یه پنج مین گذشت دیدم تهویه خرابه هوا گرم گرم مترو دم کرده مردم عرق کردن بو لش می دن منم استرس دارم
اقا ما رسیدیم علی اباد پیاده شدیم یه ربع مونده به امتحان حالا یه پسر
دیوث نشسته جلو سه نفر بودیم یه زنه هم اومد دید که این جلو نشته دو تا گولاخ
پشت ترسید سوار نمی شد من به پسر می گم بیا پشت بشین می گه نه این اصلا دوست نداره سوار این ماشین بشه اقا می خواستم برم پایین دهن پسرو جر بدم یه نفر اومد
منصرف شدم رفیتم اقا چشمت روز بد نبینه پنج شنبه بود گفتم اقا می شه سریع برید من امتحانم دیر شده
گفت هههه الان ترافیک

😐
اقا بالاخره رسیدم
حالا من عرق کردم هوا گرم دانشگاه ما هم یه کم پیاده روی داره
من اون قسمت رو دویدم هوا هم گرم منم تشنه شده بودم یه ربع از
امتحان گذشته بود که بی خیال اب شدم
رفتم سر جلس ولی راه دادنم که منم با اون استرس و تشنگی که داشتم
نتونستم چیزی بنویسم مرتیکه با 9 انداخت می خواستم برم پیشش بگم چی شده گفتم ولش کن الانم استاد همین رو می خوان بری پیششون که بگن دانشجو ها فلانن بسارن
.
.
.
.
در مقاله بعدی شرح چگونگی افتادن در ترم بعد رو می گم
البته اینم بگم این ترم با 17.5 پاس کردما
ببین شما