خاطرات یک احمق قسمت 2........nissan123

Day 2,451, 07:23 Published in Iran North Macedonia by Nissan123

سلام به همه
.
.
.
خوب میریم ترم بعد
اقا این استاد
ما رو انداخت ما رفتیم ترم بعد
تابستونم نرفتم
اره عرضم به خدمتتون که ترم بعد شروع شد
یه استاد گیر ما اومد عالی یک هااا
اره اقا با لحجه غلیظ می گفت من یکم من بهترینم فقط دو نفر مثل من توی ایران هست
اقا من با دوستام فکر کردیم داره شوخی می کنه یا استاد شوخی هست اخه
خودشم می خندید
اقا یه دو سه جلسه که گذشت ما فهمیدیم
که نه این جدی می گه
اقا توی یکی دو هفته ی اخر سر کلاس نشسته بودیم
که رفیقم به یه دختر که دو یا سه ردیف جلو تر از ما نشسته بود و همش
می گفت استاد استاااااد
اداش رو دراورد
اون فکر کرد من بودم منو چپ چپ نگاه کرد گفتم این بود
دوستم گفت دروغ می گه خودش بود
اونم گفت بی شعور
من
😐
دوستم
: ))))
اهان بعدش با کمال پر رویی
برگشته به من می گه که چرا از دخترا می ترسی من اگر جای تو بودم کتکش می زدم
دختره ی پاکستانی رو
اخه رو دماغش نگین بود
: )))))
بعد استاده هم بیشعور بود دیگه سریع هر چی می شد ورق در بیارید کویزه
فقظ یه دختره می تونست حل کنه اونم به چند تا از دخترای بقلش می داد
بعد استاد هم هر دفعه به ما صفر می داد یعنی به همه صفر می داد

اقا سرت درد نیارم
استاد اول کلاس سر یه سوال موند
من ردیف یکی مونده به اخر نشسته بودم ما چهار نفریم فقط ردیف یکی مونده به اخر خالی داشت هیچی بعد یه سری از دوست ها که خیلی بیشعور هستن اومدن پشت ما اوناهم
چهار نفر بودن نشستن ردیف اخر
البته دوسته دوسته من بودن ولی من می شناسمشون و بالعکس
اقا استاد سر یه سوال گیر کرد
این بیشعور ها داد شدن خود استادم بلد نیست
اینم رو سوادش حساس همش می گفت من یک هستم اینا
عصبی شد هیچی دیگه اقا این گیر داد به اخر کلاس به ما
برگشت گفت من بلدم به خاطر شما کند می نویسم
برگشت دوباره یکی از اونا گفت تو که راست می گی

استاد گفت ردیف اخر بر حذف کنه
اونا هم رفتن بیرون
اقا منم سرمو انداختم شروع کردم نوشتن
گفت ردیف یکی مونده به اخرم بره
من گفتم من استاد
O_o
گفت ببببببببببببببببببلعه
برو بیرون زود
🙁((((((((((((((((((((
چرا اخه بعد بیشعور ها بیرون کلاس وایسادن دارن هر هر هر می خندن
این استاده عصبی داشت می شد من با چک لقد از اون محوطه
دورشون کردم
رفتم با استاده حرف زدم گفت بیاید سر کلاس ولی نامرد بعد از انداختن ما به بیرون حضورغیاب کرده بود اسم ما رو می دونست
با 8.75 انداخت
: ))))))))))))))))))))))))
دیگه ترم بعدم دیگه اکثرا سر کلاس نمی رفتم
دیگه استادی شده بودم برای خودم
این ترم شدم 17.5 تموم شد رفت

حالا دفعه ی بعد ماجرای های عاشورا ی 89 رو براتون می گم
😁))))))))))))))
و خالی کردن پشت من توسط دوستان تو دعوا
و یه سری مسائل خفن دیگه که +18 هست برای من اتفاق افتاده
😁))))))))))))))))))))))))