خاطرات و سربازی و اینا [AmirGH]

Day 3,138, 10:36 Published in Iran Iran by Amir GH

با سلام و درود خدمت دوستان عزیز امیدوارم حال و هواتون خوب باشه و هم تو واقعیت و هم بازی موفق باشید شاید خیلی ها تایتل این مقاله رو ببینن و فکر کنن در مورد اون 19 تا سرباز نوشتم و این حرفا ولی در مورد اونا نیست کاری نمیتونیم بکنیم فقط میتونیم تسلیت بگیم و خانوادشون و همه مردم ایران



چند وقت پیش یکی از دوستان مقاله زده بود و در مورد سربازی و این چیزا شکوه و شکایت کرده بود و ناراحت بود از سربازیش حالا منم اومدم دیدم مدیا خالی شده گفتم یک مقاله بزنم و یکم خاطره بگم شاید یه عده دوست دارن بشنون سربازی ما از اونجا شروع شد که رفتیم عجبشیر کلی آدم از وزیر و وکیل بگیر تا سرهنگ و سردار سفارش کردن و رفتیم اونجا یک پروژه نیمه کاره دادن بهمون که حموم نیمه کاره ای رو بسازیم 2 ماه آموزشی همین جوری گذشت و از شانس دوره کد خوردیم و رفتیم اسلام آباد غرب و اینجاها 2 ماه اونجا بودیم و 1 بار مرخصی اومدم فکر کنم بعدش امریه اومد و افتادیم مراغه تقسیم شدیم به یگان هامون یه حسی بهم گفت خوش خوشان آموزشی تموم شده و دوره کد نشون داد که تو یگان هم خوش نمیگذره تقسیم شدیم و دادنمون به یک گردان رزمی فرمانده گردان همشهری بود مثلا 9 نفر بودیم و همرو تقسیم کرد و مارو داد به یک پایگاه بالای کوهی که حمومش صحرایی بود و سرویسش آفتابه ای و امکانات در حد صفر یا زیر صفر البته شاید فکر کنم خیلی ها اگه به جای من بودن و شرایط بیرون از خونه رو تجربه نکرده بودن فرار می کردن از خدمت تو اون اولا خواستم انتقالی بگیرم بیام تبریز با آشناهایی که بودن ولی امروز فردا شد آخرش هم پشیمون شدم و ولش کردم انتقالی رو همونجوری اونجا بودم که یک روز آزمون دانش نظامی گرفتن از همه پرسنل گردان و من بین سربازا بیشترین نمره رو آوردم و از پایگاه آوردن پایین و تو بخش آموزش گردان بهم کار دادن و الان هم همونجا هستم



خدمت کردن برای افراد مختلف سختی های مختلفی داره یکی اهل گردش هستش دلش برای گردشش تنگ میشه یکی اهل قلیون هست و دلش برای قلیون تنگ میشه یکی برای خانوادش تنگ میشه یکی هم دلش برای کار قبل خدمتش تنگ میشه تو این مدت خیلی چیزا دیدم که خوشحال شدم و خیلی چیزا دیدم که متاسف شدم به حال جوونای مملکت اینجا سربازایی رو دیدم که نصف شب به خاطر مریضی هم آسایشگاهیشون طرف رو رو دوشش برده بهداری و همزمان کسایی رو دیدم که به خاطر یه مرخصی 2 روزه اومده زیرآب هم سفره اش رو زده کسایی دیدم که به خاطر سیگار کیلومترها پیاده میره تا از یه جای مشخص سیگار بیاره و همزمان کسایی رو دیدم که معتاد به مواد مخدر بودن و اینجا ترک کردن کسایی دیدم که به خاطر یدونه مرخصی آخر هفته یه هفته خودش رو به غش زد یه هفته گفت بابام سکته کرده یه هفته می خواشت بره خواستگاری و یه هفته دیگه خواهرش تصادف کرده بوده خیلی هارو دیدیم که دم از مرام و معرفت زدن و وقتی اوضاع بد شد پشت همه رو خالی کردن و خیلی هارو دیدیم که اضافه خدمت خوردن ولی پشت کسی رو خالی نکردن درسته سربازی رو کسی دوست نداره ولی تجربه خوبی هست که خیلی چیزارو از نزدیک ببینید و خیلی آدم هارو بشناسید چون آدما تا وقتی تحت فشار قرار نگرفتن خودشون رو نشون نمیدن در کل خدمت تجربه خوبی هست ولی این تجربه خرجش زیاده که 2 سال از عمرت رو باید بدی و این تجربه رو بدست بیاری