اسپمران قهار وارد می شوند 5_ کاری از اسپم تپه

Day 1,223, 06:04 Published in Iran Iran by PIER5362

باسلام خدمت دوستان گلم
مخصوصاً اونایی که دیروز به ناموس هم حتی رحم نکردند
گفتم تشویقشون کنم برای این کار و بگم دستتون درد نکنه
به امید خدا همتون می میرید و یکی دیگه میاد پشت سرتون فحش کشتون می کنه

خلاصه دیگه مهم نیست میریم سر اصل مطلب خودمون

در شماره قبل نشریه اسپم تپه دیدید که فاگیان بد بخت چه بلایی سرش اومد
البته مقصر خودش بود ولی داستان کامل از این قرار بود که

در دهکده ای که کد خدای آن اولین راه اندازنده کدخدایی دموکراتیک بود جوانکی می زیست
این جوان ادم منزوی و گوشه گیری بود.
تنها تفریح این جوان ما دزدی بود.
ارین قصه ما دست بر قضا مشکلات جنسی نیز داشت و علاقه به برقراری ارتباط با هم جنس خودشو داشت
کار به جایی رسیده بود که این جوان مردهای همسایه رو شبانه میدزید و تا صبح در بغل میگرفت
تا یک روز که یکی از زنهای دهکده این موضوع رو فهمید و به بقیه زنها خبر داد
صبح وقتی بیدار شد و با فیفی خدافظی کرد (فی فی دوستش بود) فیفی رفت بیرون و بعد یکدفعه
پرید تو و گفت ینفر با ساتور بیرونه آرین هم که ادم کله گاوی بود گفت هه برو کنار بیبینم فی فی رو هل داد کنارو در حالی که فیفی النماس می کرد درو وا نکنه باز کرد و یک مرتبه یه مرد گندبک پرید تو پشت سرشم چند نفر اومدن آرین افتاد رو زمین

نگاه که کرد دید پژمان جلوه بقیه هم پشت سرش
پژمان داد زد بکشین این مرتیکه ملعون رو کارای خلاف شرع می کنی بچه بازی می کنی؟
آرین رو انداختند تو زندان تا فردا اعدام کنند
اما نصفه شب المیرا با کمک بیگ ام تونستند آرین رو از زندان فراری بدند
آرین گذاشت و رفت تا اینکه تو بیابان یه مرد سیبیلو رو دید
بله او متین بود آرین در اولین نگاه فهمید که او هم مثل خودش
همجنس بازه پس باهم تصمیم گرفتند اتحادیه گی های مجازی رو تشکیل بدند
دیری نپایید که این اتحادیه عضو های جدید هم گرفت
اونها تونستند اولین ازدواج همجنسبازان مجازی رو انجام بدند
شب که آرین تک و تنها شد برای همین تصمیم گرفت یه نفرو پیدا کنه
اون فرد کسی نبود جز بیگیلی
اما هرچی گشت پیدا نکردش هیشکی نبود تنهای تنها شده بود اون شب
پس زد زیر گریه و به خودش قول داد که گنده ترین آدم دنیا بشه وهمه جلوش خم و راست بشن
پس رفت لب مرز و با بدبختی وارد ترکیه شد و از اونجا با بدبختی رفت صربستان که بتونه آدم بزرگی بشه اونجا
ولی از شانس بدش وقتی توی انتخابات شهرداریها شرکت کرد ، نفر مقابل با تقلب تونست برنده بشه و آرین همه پولهایی که برای تبلیغات خرج کرده بود رو راحت از دست داد
آرین موند و یک دنیا غم و اندوه
3 روز هیچی برای خوردن نداشت به جز انگشت شستش :دی
تا اینکه یک روز آش و لاش که از خیابون رد میشد یک آگهی دید که نوشته بود به یک مرد رقاص برای رقصهای استریپتیزی احتیاج دارن
آرینم خوشحال شد که تونست منبع درامدی از این راه واسه خودش بدست بیاره
زنگ زد به شماره ای که زیر اون آگهی بود و یکی گفت الووو و آرین هم دید که این صدا صدای کسی نیست جز
متین ، آرین یکدفعه گریش گرفت و گفت متین عزیزم دلم برات تنگ شده بود و از اینجور حرفا
متینم براش تعریف کرد که بعد رفتنش کلی افسرده شد و ضد حکومت کار کرد و از کشور پرتش کردن بیرون
آرین رفت پیش متین و اونجا توی یه باند مافیایی عضو شد که کارشون کشتن ترکا بود
منبع در امدشونم از یه کلوپ هم جنس گراها تامین می شد
درآمد کلوپ خیلی خوب بود و کم کم تعدادشون داشت بیشتر میشد و سود بیشتری هم گیرشون میومد
حالا آرین پولدار شده بود و ت حیاط خونش یه
BMW 630 , Mazda 323 , Ford Edge , BMW 750 Series 4 , BMW 530 , Porsche Cayman
و خلاصه کلی چیزای دیگه پارک شده بود حتی سوئیچ و گوشیش رو هم میزاشت روی ماشین و سقف 630 رو هم باز میزاشت
آرین قصه ما دیگه سری تو سرا باز کرده بود
در همین حین بود که متین قالش گذاشت و رفت با یکی دیگه ازدواج کرد و رابطه ی خوبشون بهم خورد
چون کلوپ به نام متین بود متین کلوپ رو بالا کشید و آرین مجبور شد بره یه کشور دیگه
آرین دیگه پول بنزین هم نداشت که بده برای همین مجبور شد دوباره بره تو کلوپی جایی کار کنه
برای همین رفت به بهترین کلوپ شهر و اونجا درخواست کرد که کار کنه
مدیر اون کلوپ کسی نبود جز وحید
وحید هم که از گی باز ها متنفر بود
آرین رو مجبور کرد تا ابد اونجا مجانی برقصه و برای مشتری هایی که گی باز هستن
خدمات یک طرفه رایگان ارائه بده
قصه ما به سر رسید آرین به خونش نرسید

اما آیا شما می دونید الان آرین به خونه کی رسید ؟؟؟؟
بله اون رفت رفت تا به خونه یه آدم سیبیلوی دیگه رسید که قبلا سی پی بوده
در زد
بعد از مدتی در باز شد
همینطور که داشت میرفت تو تو فکرش این بود که اینبار از تمام کارهای همجنس بازانه خودش توبه کنه
به خودش می گفت که باید آدم خوبی بشه اما ...
وقتی وارد خونه سی پی سیبیلو شد دید اونجا وسایل لهو و لعب آمادست
لیدوکائین و ...
تا اومد به خودش بیاد متوجه شد که سایه چند نفر پشت سرشه ، قبل از اینکه بتونه رفلکسی از خودش نشون بده دید دیگه کار از کار گذشته

آرین ناگهان متوجه شد که هیچ کدوم از اون افراد از لیدوکائین استفاده نمی کنند
علت رو پرسید
اون افراد جواب دادند که این لیدوکائین برای استفاده ما بوده اما الان اون رو دادن به احمد مامیلو که دندونش درد می کنه و واسه درد دندون از اون استفاده می کنه
آرین خسته از همه جا تصمیم گرفت که از اونجا فرار کنه ، اونم با پای پیاده
اون باید صبر می کرد که همه بخوابن و بعد بره پس تا صبح صبر کرد
صبح با پای برهنه از اونجا فرار کرد اما اونجا جایی نبود که تاکسی گیرش بیاد و واسه همین ساعت ها منتظر موند

از اون به بعد آرین ناپدید شد اما شواهدی بدست اومده که مشخص شده راننده کامیونی آرین رو سوار کرد و آرین که نفخ عجیبی داشت ، در ماشین صداهایی از خودش در آورد و ...
بعد شنیده شده که سوار ماشینه دیگه ای شد و علیرغم اینکه نباید حرفی میزد حرف زده بود و ...
در نهایت هم مشخص شد که گیر یک جماعت خاص افتاده و ...
و هنوز هم پلیس دنبال آرین می گرده تا خبری از اون به سیل مشتاقانش بده و اونها رو از نگرانی در بیار
طبق اخبار رسیده
وبه گفته یکی از مشتریان آرین یکی از مشتر ها به او گفت یک مهمانی است به نام گی پارتی
و300نفر در آن شرکت دارند
بیاید که پول خوبی میگیرد
وبا آرین 301نفر میشوند
آرین هم خوشگل موشگل کرد ودرمهمانی شرگت جست
غافل از اینکه در بین این 301نفر تنها مفعول اوست
مهمانی یک هفته به طول کشید
وآرین در این یک هفته رنج ها ودرد های بسیاری را متحمل شد ولی تحمل کرد
وپول بسیاری بدست آورد
ولی به علت خونریزی زیاد راهی بیمارستان شد ومدت 6ماه درآنجا بستری بود
بگذریم از حاسیه ها و اتفاقات خلاصه آرین تو دنیا خیلی معروف شد
و همه میشناختنش
وقتی برگشت ایران تو فرودگاه پژمان رو دید اول می خواست در ره و رفت عقب رسید به نگهبانا نگهبانا گفتن نمی شه برین تو باند آرین گفت نه شما متوجه نیستین یه نفر می خواد منو بکشه وبر می گرده عقب رو نگاه می کنه
پژمان بدو میاد
نگهبانا هم گیج شدن پژمان می رسه میگه آرین دوست من
آرین هاج و واج پژمانو نگاه می کنه
پژمان آرین رو بغل می کنه و می گه اااااه چقدر دیر
اومدی ایران دوست قدیمی...



و اما امروز حسشو عجیب پیدا کردم که یه حال اساسی به ملمیلوی عزیز بدین
چون دیروز زیاد برای این بدبخت کری می خوند
گفتم بد نیست خودشم توی همین دام بیفته
پس موضوع این هفته ما شخصی نیست بجز مامیلو

توی همون فرودگاه کنار ورودی فرودگاه پسرکی نشسته بود


رادیو تو دنیا فراونه ولی فقط ایرانه که اسپم داره
رادیو یو یو یو اسپم پم پم پ م