مغز نوشته های یک جنین
H a m p a
خدای ناز ... خدای شعر های شاد
خدای همپا و هیوا
راستش را بخواهید این روزها یعنی توی این چند ماه همه ی زندگیم یا اگر بخواهم دقیق تر بگویم 99 درصد زندگیم وقف فکر کردن به پسرم شده است ...
به حرف زدن با این بزرگوار :دی
به شعر خواندن و کتاب خواندن و سعی به انجام کار های مفید برای او ...
و برایش خیالپردازی کردن ..
خب گفتن این حرفها اینجا آنهم جایی که 99 درصدشان مرد هستند خنده دار است چون عموما و اصولا آقایان توانایی درک درستی از احساسات مادرانه ندارند ...
همانطور که حتی خیلی وقت ها با بیان تفکرات و عقاید و احساساتم راجب هیوا حتی همسری هم چپ چپ نگاهم می کند و عمدتا به این بزرگوار حسودی می کند :دی
یک جایی یک کتابی هست از نویسنده ای که نوشته هاش برای من جالب بود و هست و من یک قسمت از آن را که از زبان یک جنین بیان شده است برای شما می نویسم .
داشتم با خودم فکر می کردم سوای مباحث فیزیولوژیک، اگر قرار بود ما جنین ها به جای
رحم مادر در جایی از بدن پدرها زندگی می کردیم چه اتفاقاتی می افتاد:
- احتمالا در همان هفته اول حوصله شان سر می رفت و سزارین می کردند
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند
- اگر ویار می کردند باعث به وجود آمدن قحطی می شدند
- به خاطر بی توجهی، تا لحظه زایمان هم سراغ دکتر نمی رفتند و احتمالا در اداره یا دستشویی وضع حمل می کردند
- به جای پوشیدن لباس راحت، کمربندشان را محکمتر می بستند تا بزرگی شکمشان معلوم نشود
- اگر بچه توی شکمشان لگد می زد، آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود!
(بخشی از کتاب مغزنوشته های یک جنین)
با احترام و عشق به وطن و هموطن
روز 2815 - دنیای جدید
Comments
- کشوی میزشان را از طریق هل دادن با شکمشان می بستند
I know i would
xD
😁))
یه اکانت براش بساز از همین الان :دی
روز تولدش قراره بسازم :دی
اولین چیزی که هیوا راجب مشاغل یاد گرفته است :
مکانیک کسی است که مثل ما نی نی ها سرهمی می پوشد 😁
این هم یه جمله دیگه از یه کتاب دیگه ست البته :دی
عکس خود هیوا ـست ؟ 😐
چقد لپ ـه 😐
همش لپ ـه اصن
:3
سیاوش هیوا هم همین شکلیه فقط هنوز توی دل مامانشه 😐
اوه
آخه انقد گفتی حرف میزنم فک کردم هیوا پا به دنیا گذاشته 😃
کاش اصن لپاش از این هم بیشتر باشه ^_____^
خب توی دلمه ولی باهاش حرف که میشه زد . آخه صداها رو می شنوه و اول از همه هم صدای مامانشو می شناسه :دی
خودمم دوست دارم لپی باشه . بعدم بازو داشته باشه 😁
تبریک تبریک تبریک
\o/
عمدتا به این بزرگوار حسودی می کند :دی
بیچاره چی میکشه 😃
باید یه بار یه نشست خبری با همسری برگزار کنم تا همگان بدانند چقدر به این بزرگوار حسودی می کند :دی
وت
(*😁😉
عکس بزرگ و با کیفیت این بچهه رو نداری،خیلی بامزس لاکردار
اره واقعا ملوسه . ولی ندارم عسک دیگه ای ازش :/
امید وارم هم لب داشته باشه
هم لب هاش چال داشته باشه
من هم لب هام چال داشت شهر داری اومد آسفالتش کرد
مرسی برای امیدواری هات :دی
bichare hamsari xdxd
😑
زنده باشه انشالله کوچولوی ناز 😁
توروخدا با این شرایط و اینا بگو باور کردی که من پسر نیستم 😑
مرسی ازت خانوم معلم 😘
تو پسر بودی و خبر نداشتم؟ 🙂
آخرین بار که تو ارپ دیدمت باردار بودی که پسر :دی
یادت رفته اون روزایی رو که می گفتی من پسرم
حتی خواستم وقتی اومدم مشهد ببینمت ولی قبول نکردی 🙁
دلم برات تنگ شده بود 😑
درمورد اینکه مشهد نیومدم دیدنت به خاطر پسر بودنت نبود. من خیلی از دوستای نتیم که پسر هستند رو مشهد که اومدند باهاشون رفتم میتینگ. علت دیگه ای داشت که اگه خواستی خصوصی بهت میگم. حالا که دیگه گذشته
دعوتمون نمیکنی مشهد ؟؟ :دی
دیدن من که میای ؟؟ :دی
خالی میبنده من رفتم مشهد ولی از دو کیلومتریمم رد نشد
😁😁😁
[removed]
مملی شرایط پیش نیومد خو :دی اومدم تهران طلبت رو پس میدم باو :دی
پژمان: تو با من دشمنی :دی
از اون موقع تا حالا نیومدی تهران؟؟؟
خواستی بیای حتما بدهیتم بیار😁😜
نه نیومدم. تهران کاری ندارم که بیام :دی
اگه اومدم بدهیتو میارم. زنده بمون تا اون موقه خخخخ 😛
بیا حتما حداقل ب خاطر بدهیت زنده بمون😂
آخی 😁
v
امیدوارم ک سالم و صالح باشه
همسریتم حق داره حسودی کنه
چون ب گفته خودت ۹۹٪ وقتت با اوچولو میگذرونی
مامانمم همش مث تو دعا میکنه مملی
می گه سالم و صالح باشه
نکنه تو مامانمی ؟ 😑
نمیدونم والا شاید هستم و خودم خبر ندارم😂
ی خورده بیشتر واس همسریت وقت بزار گناه داره تفلکی😄
[removed]
اگر بچه توی شکمشان لگد می زد، آنها هم فورا توی سرش می زدند تا ادب شود
فکر کنم تو جزو همین دسته باشی احسان :دی
واقعا به قیافه ت میاد بزنی توی سر بچه 😁
اصلا اعصاب بچه ندارم
پارسال بچه ام رو سقط کردم
😃
🙂
متن خیلی قشنگی بود.
امیدوارم همیشه با هیوا جان و البته همسری شاد و سرزنده باشید.
🙂
ممنون و موچکرم 😁
سعی نکن خیلی چیزی به بچت یاد بدی
چون توی این دنیا هرچی ادما کمتر بدونن زندگی راحتری خواهند داشت
ایشالا همیشه سلامت باشه
فکر کنم خودش فیلسوف بشه چون تا الان من خیلی چیزا از اون یاد گرفتم 🙂
ممنونم ازت .
من جات بودم اونو الاف این بازی نمیکردم
پژمان جان تا جایی که یادمه المبرا تی هم بچه مشهد بود
ولی دیگه هیچ خبری ازش نیست
من باهاش مشکل داشتم شدید تو بازی
ولی یادمه که تا اکانت ساخته بود به الیاس پی ام داده بود
و بهش گفته بود که یکی هی واسم گلد و اسلحه میفرسته
به الیاس گفتم اکانت اسمش چیه گفت حمید کراتوس
حمید اون دوره رئیس جمهور بود
تو میتینگ بهش گفتم دهن سرویس حالا واسه من اسلحه میفرستی به اکانت المیرا تی که مخ بزنی ؟
گفت دهنتو ببند به تو ام میدم فقط چیزی نگو به کسی
که یه معامله خوب تو بازی با یاسر و حمید کراتوس کردیم
که ههیچ کس اون موقع نفهمید
البته بعد ها خیلی باهم رفیق شدیم دلم براش تنگ شده 🙂
حاجي ساقيت كيه؟
دوس داری معرفیت کنم
😁))
باشه کمتر الافش میکنم :دی