تهوع

Day 2,858, 03:50 Published in Iran Iran by dandeey


پیچیدگی‌ من در خود

در فضای یک در یک دست ب روی دست و پای در کناری و چشم خیر به هیچ...

و سر ،

و سر انباری مبهم پر از افکار ایدئال بی‌ سود!!!

اه

هجوم این افکار سال‌هاست مزاجم را سخت شوریده کرده

و من ،
من من کنان از خویش گریزانم

و می‌دانم که به خود نخواهم آمد،

آری

به خود نخواهم آمد.

گویی زمان را ارزشی در من نیست

که این گونه خواب و بیدار و دانسته و ندانسته،

نفهم وار نفهم شده‌ام

تا ندانم و ندانم و ندانم

که مکافات جنایت نه راسکول نیکف پیر است و نه افسون زائری خسته

بل

انهدام انسانیت است به خنجر فهم

وصداقت ، معدوم در لجنی انسانی‌،

بوی تهوع میدهد این افکار ، نجاتم دهید

نجات.