ساعت‌ راا کوک کن

Day 2,849, 03:34 Published in Iran Iran by dandeey


ساعت‌ را کوک کن

من و سکوت و دفترچهِ ‌ای که گشوده شد ،ورق‌های ک تاوان مرگ درخت را میدهند، دیوانه وار در گذرند.

سه شنبه ، دوشنبه،جمعه

فروردین اردیبهشت،خرداد

تقویمی کهنه ،سفری در زمان بین نوشته‌ها و اندیشه‌ها و اشک‌ها و ورق‌های ربوده شده که چاله‌هایی‌ در زمان گشوده اند.

من ، آغاز و پایان را طی‌ می‌کنم ،به ثانیه ای.

ساعت را کوک کن،

من خدای ورق‌های کهنه ام.

خدائی که زنده است ،تا پاهایش توان رفتن و گوش‌هایش توان گزیده شنیدن دارد .

سه شنبه ، دوشنبه ،جمعه

ورق‌ها ، عاشقانه جای خود را ب دیگری میدهند ،

تا شانه‌ خالی‌ کنند از سنگینیه سوالی بی‌ جواب

ما پیامدار کدام اشتباهیم؟

انسان‌های ملیح و چشمه‌های خوبی‌؟

پوششی زرین و تظاهری ننگین؟

که اگر گویند ، به گفتار ، نقاب به چهره‌ای نتوانی شناخت.

ساعت را کوک کن

دفترچه‌ای ک بسته شد، ساخته شد آتش ،ورق‌هایی‌ که تاوان مرگ درخت را میدهند.

سه شنبه‌های سوخته ، دوشنبه‌های سوخته ، جمعه‌های سوخته ،

من خدای ورق‌های سوخته ام،

ساعت‌ راا کوک کن که فردا ،طرحی از خدائی تازه بر اندازم.