خاطرات مازیار قسمت دوم . پایانی

Day 1,842, 14:36 Published in Iran Iran by ma zi yar




اون دوستانی که مقاله اول رو نخوندن می تونن از

اینجا بخونن



شروع دوباره


بعد از بن شدن اکانت های قبلی تصمیم گرفتم یه اکانت دیگه بسازم و به صورت سالم بازی کنم بعد از ساختن اکانت چون همه دارائی هامو از دست داده بودم با جدیدت چسبیدم به بازی و تو روز شاید 15 تا 16 ساعت انلاین بودم همزمان باتلاش برای ورود به عرصه سیاست به اقتصاد هم چسبیدم که به دلیل اینکه کلا علاقه مندم به اقتصاد تو عرصه اقتصاد موفق تر بودم .برای پیشرفت اکانت هر کاری که می شد کردم و تو 6 ماه پیشرفت خوبی داشتم برای به دست آوردن گلد چون زورم میومد از ادمین گلد بخرم دست به هر جور معامله ای که می شد می زدم .شب های انتخابات بیدار می موندم و رای می خریدم بعد رای هارو به قیمت بیشتری به بچه هائی که کاندید بودن می فروختم خوراک مولتی بازا هم 2 شب به بعد بود که یهو بچه هاشون بیدار می شدن برای این کار می رفتم تو لیست انلاین ها و به همه نامه می دادم و تو این نامه دادن ها کسایی رو پیدا می کردم که 20 یا 30 تا رای می دادن و هر رای رو 200 یا 300 ای ار ار می خریدم و 1 گلد می فروختم به کاندید هائی که نیاز به رای داشتن .در کنار این رای فروختن ها هم هرچی اضافه می موند رو می گفتم به خودم رای بدن که از کنارش 2 بار خودم هم رفتم مجلس ایران که البته به نظر خودم من تو اون دو بار مفید بودم و تو همه مسائل شرکت می کردم بعد از اینکه تایم انتخابات تموم شد به سرم زد که برم لهستان تا زمین مواد اولیه هائی که با پولائی که در آورده بودم ساخته بودم رو دیسلو کنم که سود کنم رفتم اونجا و برگشتم خواستم دوباره این کارو بکنم که دیگه لهستان بهم سیتیزن نداد پام باز شد به صربستان این رفتن به صربستان دلیلی شد که هنوزم اونجا موندگارم با رفتنم به صربستان با یکی از صربها آشنا شدم و بعد زدم تو کار دادن سیتیزن صرب به ایرانیها هر کی می خواست بیاد صربستان بستگی به کسی داشت که میومد از 3 گلد تا 5 گلد می گرفتم براش سیتیزن جور می کردم اون واسطه صرب هم 1 گلد کارمزد می گرفت از این راه هم خوب تونستم گلد در بیارم و البته تو اون زمان ایران به خارجی ها خیلی سخت سیتیزن می داد و من هم اون دوست صرب رو براش تو ایران سیتیزن گرفتم تا بتونه کارخونه بزنه که بر گرده دیسلو کنه با همینجور کارا سرگرم بودم تا زمانی که ادمین خدا نیامرز برای بار اول تخفیف 50 درصد گذاشت برای کارخونه ها وسوسه شدم کارخونه بزنم اما گلد کم داشتم هرچی هم داشتم اگه می خواستم گلد کنم با این محدودیت 10 گلد طول می کشید و نمی تونستم جمع و جورشون کنم همین باعث شد خر شم برای بار اول از سایت گلد بخرم بعد از خرید گلد اولین کارخونه کیفیت 5 خودمو افتتاح کردم بعد از خریدن کارخونه کفگیرم خورد به ته دیگ و برای استخدام کارمند پول نداشتم نمی دونم چی شد اما تو اون تایم لیدی مهرناز 10 کیلو ریال بهم قرض داد و این شد استارت اولیه کارم و شروع کردم به تولید تانک و فروختن تو بازار ایران بعد از یه مدت به پیشنهاد یکی از دوستان با ای تراد آشنا شدم تو اونجا علاوه بر اینکه تانک می فروختم خیلی وقت ها تانک هم می خریدم و به نوعی دلالی می کردم چون قیمت تانک خیلی پائین تر از ما بود و به قیمت خوبی تو ایران می فروختم با این کارا کم کم تونستم باز خودمو جمع و جور کنم و یه کارخونه تانک دیگه و یه کارخونه غذا کیفیت 5 هم بزنم البته همشو تو زمان 50 درصد .تو همون زمان که آفر 50 درصد بود یه کارخونه کیفیت 1 هم داشتم که هی کارخونه هارو دیسلو می کردم اینم آپ می کردم و در روز از تولید 1 کارخونه بیشتر سود می بردم که فکر کنم ادمین برای همین دیگه 50 درصد نمی زاره چون دید خیلی ها سوء استفاده می کنن یه بارم یادمه از مهدی آر ان اوایل زمانی که اکانت رو ساختم 15 کیلو وام گرفتم اما 5 کیلوشو بر نگردوندم هیچ وقت بهش :دی




بن شدن مجدد


تو عرصه سیاست تو حزب جمهور خواه به صورت جدی فعالیت می کردم کارخونه داشتم و برای اکانت نو پائی مثل من واقعا وضع مالی خوبی بود هر روز فول ترین می کردم خیلی از کسائی که از من قدیمی تر بودن نسبت به زمان ساخت اکانت جدیدم جلوتر افتاده بودم بعد از چند دوره تصمیم بر این شد که من بشم رئیس حزب که با یه برنامه ریزی و استفاده از کارخونه هام بتونیم ارتش حزب هم سرو سامانی بهش بدیم اما روز سازمان با کارشکنی دوست عزیزی به نام مرهم رو به رو شدیم با اینکه من کاندید رسمی حزب بودم و تو جلسه هسته مرکزی روش توافق داشتیم اما از کاندیداتوری کناره گیری نکرد و روز انتخابات باعث ایجاد رقابت شد به جرات می تونم بگم اولین انتخاباتی بود که من تو رای هاش هیچ دخالتی نکردم و نمی دونم چطوری بهم رای دادن مولتی بود یا سالم اما هرچی بود من رئیس حزب شدم و اولین روزنامه رو بعد از پیروزیم چاپ کردم بعد از انتخابات این نیمای خدا نشناس که اونموقع اکانت درتی بوی دستش بود بعد رفت سپهر ام پی رو خرید ازم گلد قرض خواست منم بهش دادم و اون چند روز بعد با یه اکانت مولتی پولارو پس داد همین مسئله باعث شد بعد از چند روز از پیروزی در انتخابات بن بشم دوباره .با این بن شدن دیگه کنترل خودمو از دست دادم و به زمین و زمان فحش دادم کلی هم به نیما بد و بیراه گفتم که باعث این بن شدن بود .به هر دری که می شد زدم که اکانت آنبن بشه تو همین زمان بود که خیلی ها سر مسئله انتخابات حزب بهم انگ مولتی بازی زدن اما واقعا این اولین اکانتی بود که باهاش سمت مولتی نرفتم و نخواهم رفت چون براش خیلی زحمت کشیدم و باهاش خاطرات خوبی دارم خلاصه به هر طریقی بود با استفاده از تجربه های آرین (هیراد ) و شایان خدا بیامرز یه تیکیت درست و حسابی آماده کردیم که بدیم به جناب ادمین بعد از ارسال تیکت نشستم و دست به دع که انبن شم اما بعد از چند روز ادمین جواب داد که انبن نمی شی که نمی شی منم سر خورده تصمیم گرفتم یه اکانت دیگه بسازم رفتم سراغ ساخت اکانت و مشغول ارسال درخواست دوستی بودم که یهو یه ایمیل دیگه از طرف ادمین اومد اول بهش توجه نکردم اما بعدش وسوسه شدم و رفتم سراغش و دیدم که بعله ادمین محترم فرمودن انبن می شی اما 90 گلد از 200 گلدی که داری تو اکانت رو جریمه می شی که دیگه از این غلط ها نکنی که به کسی پول قرض بدی بعد از دیدن این ایمیل واقعا خوشحال شدم و این روزنامه رو چاپ کردم



دوران یکنواختی و خداحافظی از بازی


بعد از ماجرای آنبن شدن دوباره به بازی برگشتم و روال سابق رو ادامه دادم این بار سعی کردم در کنار کارای اقتصادی خودمو به دولت هم نزدیک کنم برای اولین بار تو کابینه یکی از دولت ها به عنوان معاون وزیر آموزش شروع کردم این سمت رو چند دوره داشتم تا به تیم وزرارت دفاع راه پیدا کردم ورودم به تیم وزارت دفاع با جنایت های جدیدی همراه بود به دلیل اینکه تازه جنگامون با ترکیه شروع شده بود و بازار تجهیز داغ بود اکثرا تو کانال مشغول تجهیز دادن به رزمندگان اسلام بودم و همین باعث شد که افراد جدید رو بشناسم در کنار امر تجهیز چون خودم یکی از بزرگترین تانک فروشای ایران بودم (الان می گید اعتماد به نفست بالاس نه :دی ) اکثرا خودم به دولت تانک می دادم به قیمت خوبی هم می فروختم و چون حجمش بالا بود سود خوبی هم می کردم البته اینم بگم که سند سازی هم می کردم زیادتر از مقداری که تجهیز کردمو فاکتور می کردم برای دولت :پی
بازی برام روال عادی شو طی می کرد . منم هر روز گلدای اکانتم بیشتر از روز قبل تا اینکه با جیمپرو و امین رحمانی اگه اشتباه نکنم آشنا شدم دیگه پول در آوردن مجازی برام معنا نداشت و معامله های مجازیو با پول واقعی انجام می دادیم دوستان ایرانی هم که ماشاالله همه دست به جیب خوب پول خرج می کردن برای بازی منم دیگه برام فقط این پول در آوردنه لذت شده بود .تو این مدت هم دیگه از ایران خسته شده بودم و کلا مهاجرت کرده بودم صربستان و تو ارتشی که الان هستم با ایرانیهای آواره غربت جمع بودیم و ضد ترکیه می جنگیدیم بازی برام به همین منوال سپری شد تا زمانی که واقعا خسته شدم از بازی و تو روز 1560 از دنیای ایریپابلیک خداحافظی کردم با زدن این مقاله خداحافظی .


سخن پایانی


هدفم از نوشتن این مقاله این بود که خاطرات رو با دوستان مرور کرده باشیم و یه نکته رو هم یاد آوری کرده باشم که این فقط و فقط یک بازیه بودن ونبودنش اصلا مهم نیست و فقط باید از اینکه کنار هم هستیم لذت ببریم .اگه تو این مدت کسی رو اذیت کردم یا باعث ناراحتی کسی شدم امیدوارم منو ببخشه .بعد از 1 سال از خداحافظی مجددم دوباره حدود یک ماه دارم بازی می کنم چون وقت آزادم زیاد بود و دوست داشتم از اینکه با دوستان هستیم لذت ببرم .از چندوقت دیگه که انشاالله می رم رو کشتی شاید نتونم دیگه بیام اینجا .اما این حرفو از من به عنوان یه دوست اگه قبولمون دارید یادگاری داشته باشید که اینجا فقط و فقط یه بازیه و نه پولش نه اعتبارش نه اکانتش به هیچ دردتون تو دنیای واقعی نمی خوره فقط دوستی هاشه که می مونه پس سعی کنید از بازی لذت ببرید و به همدیگه کمتر توهین کنید

پایان


=====خاطرات مازیار قسمت پایانی=====
http://www.erepublik.com/en/article/-1-2170144/1/20
====😛ls shot it =====